give up the ghost


معنی: مردن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to lose one's life; die.

جمله های نمونه

1. We've had the same TV for over ten years and it's just given up the ghost.
[ترجمه مهرداد] بیش از ده سال است که همین تلویزیون را داشته ایم و به تازگی از کار افتاده است.
|
[ترجمه گوگل]بیش از ده سال است که تلویزیون یکسانی داریم و به تازگی روح را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]بیش از ده سال است که یک تلویزیون داریم و تازه روح را رها کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. My old car's finally given up the ghost.
[ترجمه مهرداد] ماشین قدیمی من بالاخره از کار افتاد.
|
[ترجمه گوگل]ماشین قدیمی من بالاخره روح را تسلیم کرد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل قدیمی من بالاخره روح را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The car seems to have given up the ghost.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ماشین روح را تسلیم کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر میرسه ماشین روح رو رها کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. My car finally gave up the ghost.
[ترجمه گوگل]ماشین من بالاخره روح را تسلیم کرد
[ترجمه ترگمان] ماشینم بالاخره روح رو رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Unfortunately, my car's just given up the ghost.
[ترجمه گوگل]متأسفانه، ماشین من به تازگی روح را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، ماشین من فقط روح رو رها کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All I'd cherished from early childhood had been denied me, so I simply gave up the ghost.
[ترجمه گوگل]تمام چیزهایی که از اوایل کودکی دوست داشتم از من دریغ شده بود، بنابراین من به سادگی روح را رها کردم
[ترجمه ترگمان]تمام آنچه را که از کودکی به خاطر داشتم از من دریغ نکرده بود، بنابراین فقط روح را رها کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is the gentler way: convince the mind the body's dead and it gives up the ghost.
[ترجمه گوگل]این راه ملایم‌تر است: ذهن را متقاعد کنید که بدن مرده است و روح را تسلیم می‌کند
[ترجمه ترگمان]این روش gentler: ذهن را متقاعد کنید که جسد مرده است و روح آن را رها می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What light struggled through the unwashed front window soon gave up the ghost in the air that seemed almost palpably grey.
[ترجمه گوگل]چه نوری که از جلوی پنجره شسته نشده عبور می کرد، به زودی روحی را در هوا که تقریباً به طور قابل لمس خاکستری به نظر می رسید، از بین برد
[ترجمه ترگمان]چیزی که از میان پنجره unwashed دست و پا می زد، به زودی روح را در هوا رها کرد که تقریبا به نظر می رسید که به نظر می رسد خاکستری باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Add a small local earthquake and most men would have given up the ghost.
[ترجمه گوگل]یک زلزله کوچک محلی اضافه کنید و بیشتر مردان روح را تسلیم می کردند
[ترجمه ترگمان]یک زمین لرزه کوچک محلی را اضافه کنید و بیشتر مردان روح را تسلیم خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Certainly Ferguson has not given up the ghost of trying to land the Championship.
[ترجمه گوگل]مطمئنا فرگوسن روح تلاش برای رسیدن به قهرمانی را رها نکرده است
[ترجمه ترگمان]البته فرگوسن از روح تلاش برای فرود در مسابقات قهرمانی دست برنداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They squirmed, shrivelled and after a brief struggle, gave up the ghost.
[ترجمه گوگل]آنها به هم خوردند، چروکیدند و پس از یک مبارزه کوتاه، روح را تسلیم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها پیچ وتاب می خوردند، و بعد از یک مبارزه کوتاه، روح را رها کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With one last defiant surge of power the jeep finally gave up the ghost.
[ترجمه گوگل]با آخرین افزایش قدرت، جیپ در نهایت روح را تسلیم کرد
[ترجمه ترگمان]با آخرین موج مبارزه جسورانه، جیپ بالاخره روح را رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Doctors said that while his heart was fine, his vascular system had given up the ghost.
[ترجمه گوگل]پزشکان گفتند در حالی که قلب او خوب است، سیستم عروقی او روح را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]پزشکان گفتند که در حالی که قلب او خوب بود، سیستم vascular روح را رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Finally the engine gave up the ghost completely and nothing could persuade it to start again.
[ترجمه گوگل]در نهایت موتور روح را کاملا تسلیم کرد و هیچ چیز نتوانست آن را متقاعد کند که دوباره راه اندازی شود
[ترجمه ترگمان]سرانجام موتور به طور کامل روح را رها کرد و هیچ چیز نمی توانست آن را متقاعد کند که دوباره شروع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He would ordinarily blow out the candle and give up the ghost.
[ترجمه گوگل]او معمولاً شمع را فوت می کرد و روح را تسلیم می کرد
[ترجمه ترگمان]معمولا شمع را خاموش می کرد و روح را رها می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مردن (اصطلاح)
be gathered to one's father, fall asleep, kick the bucket, take the ferry, give up the ghost, go off the hooks, breathe one's last, cash in one's chips, go to glory, go the way of all flesh, go to one's grave, go to one's last account, go to one's last resting place, go to one's long home, go to one's long rest, go west, hand in one's checks, hand in one's dinner pail, join the great majority, lay down one's life, pass beyond the veil, pay the debt of nature, peg out, pop one's clogs, shuffle off this mortal coil, snuff it, turn up one's toes, yield one's breath

پیشنهاد کاربران

1. بیخیالش شدن
2. به طور کامل از کار افتادن، عمرش را به شما دادن ( وسایل )
3. مردن
از دست خود به تنگ آمدن
وا دادن
ناامید شدن و دست از کاری کشیدن
دست از کار کشیدن
دل و دماغ کاری رو نداشتن
انجام کاری رو متوقف کردن . یا کاملا دست از کار کشیدن
stop doing something or stop working completlly
جون داده
۱ - خراب شدن
۲ - مردن

بپرس