gabble

/ˈɡæbl̩//ˈɡæbl̩/

معنی: وراجی، گپ، سخن ناشمرده، صدای غاز، وراجی کردن، ناشمرده حرف زدن، غات غات کردن
معانی دیگر: تند و نامفهوم حرف زدن، ور زدن، جویده جویده حرف زدن، بلغور کردن، (مثل غاز) قات قات کردن، غات غات کردن مثل غاز

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gabbles, gabbling, gabbled
(1) تعریف: to speak rapidly and unclearly; jabber; babble.
مترادف: babble, jabber
مشابه: blather, gibber, prattle, splutter, sputter

(2) تعریف: to make a rapid cackling or quacking noise, as geese or ducks do.
مترادف: cackle, quack
مشابه: cluck
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to say in a rapid, unclear babble.
مترادف: babble, jabber, splutter, sputter
مشابه: blather, stammer

- He gabbled his excuses and stumbled out of the room.
[ترجمه گوگل] بهانه هایش را به زبان آورد و از اتاق بیرون رفت
[ترجمه ترگمان] او بهانه آورد و از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: gabbler (n.)
(1) تعریف: rapid, unclear talk.
مترادف: jabber
مشابه: babble, blather, gibber, gibberish, prattle, sputter

(2) تعریف: jabbering or cackling sounds.
مترادف: cackle, quack
مشابه: cluck

جمله های نمونه

1. The little boy gabble his prayers and jump into bed.
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو نمازش را به زبان می آورد و به رختخواب می پرد
[ترجمه ترگمان]پسرک سرش را بلند کرد و به رختخواب پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Take your time and don't gabble!
[ترجمه گوگل]وقت خود را بگذرانید و غرغر نکنید!
[ترجمه ترگمان]عجله نکن، نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He speaks at such a gabble!
[ترجمه گوگل]او با چنین غوغایی صحبت می کند!
[ترجمه ترگمان]اون داره با این ور و ور اون ور می ره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Gina tends to gabble away when she's excited.
[ترجمه گوگل]جینا زمانی که هیجان زده است، تمایل دارد که غر بزند
[ترجمه ترگمان]جی نا دوست داره وقتی هیجان زده می شه پرسه بز نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was nervous and started to gabble.
[ترجمه گوگل]عصبی بود و شروع کرد به غر زدن
[ترجمه ترگمان]او عصبی بود و سرش را بلند می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Who is speaking at such a gabble?
[ترجمه گوگل]کی داره با همچین غوغایی حرف میزنه؟
[ترجمه ترگمان]چه کسی دارد این ور و آن ور و آن ور و آن ور و آن ور و آن ور می رود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When the reverberations ceased, the gabble of the audience also did.
[ترجمه گوگل]وقتی طنین قطع شد، صدای قلقلک حضار نیز انجام شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که the خاموش شدند، the حضار نیز به کار خود ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My urge to prove my sanity made me gabble, and my gabbling disproved my claim.
[ترجمه گوگل]اصرار من برای اثبات عقلم باعث شد که غر بزنم و غرغر کردنم ادعای من را رد کرد
[ترجمه ترگمان]میل داشتم ثابت کنم که سلامت عقل من باعث شد سرم را بلند کنم، و چیزهایی که پشت سرم بود را رد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You gabble me crazy.
[ترجمه گوگل]تو مرا دیوانه می کنی
[ترجمه ترگمان]تو داری منو دیوونه می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Words gushed out incontinently: a gabble, of which, alas, it was only too easy to make sense.
[ترجمه گوگل]کلمات به طور بی اختیاری فوران می کردند: یک غوغا که، افسوس، درک آن بسیار آسان بود
[ترجمه ترگمان]کلمه ها طوری شده بود که نمی توانستم سرم را بلند کنم و سرم را بلند کنم؛ ولی افسوس که خیلی آسان بود که با عقل جور در بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I am not arguing for the goose gabble of parliamentarians.
[ترجمه گوگل]من برای غازهای نمایندگان مجلس بحث نمی کنم
[ترجمه ترگمان]من راجع به اعضای پارلمان بحث نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The gabble of excited children could be heard coming from the classroom.
[ترجمه گوگل]صدای غوغای بچه های هیجان زده از کلاس شنیده می شد
[ترجمه ترگمان]صدای gabble بچه های هیجان زده از کلاس شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's fun to hear her gabble.
[ترجمه گوگل]شنیدن غرغر او لذت بخش است
[ترجمه ترگمان]خیلی جالب است که حرف های او را می شنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the end, I could not bear her gabble any more.
[ترجمه گوگل]در نهایت، دیگر طاقت قله او را نداشتم
[ترجمه ترگمان]در آخر، دیگر نمی توانستم او را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وراجی (اسم)
palaver, chattiness, claver, gabble, prate, cackle, jaw

گپ (اسم)
jabber, chat, gabble, carboy, chit-chat

سخن ناشمرده (اسم)
gabble

صدای غاز (اسم)
gabble

وراجی کردن (فعل)
jabber, chaffer, blab, verbalize, yak, claver, gabble, rattle, prate, yaup, yawp

ناشمرده حرف زدن (فعل)
gabble

غات غات کردن (فعل)
gabble

انگلیسی به انگلیسی

• fast noisy talk which is difficult to understand; noises with no meaning (often pertaining to animal sounds)
speak fast, speak inarticulately; make unintelligible sounds
if you gabble, you talk so quickly that it is difficult for people to understand you; an informal word. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. there was a gabble of conversation in the pub.

پیشنهاد کاربران

بپرس