genial

/ˈdʒiːnjəl//ˈdʒiːnɪəl/

معنی: خوشرو، خون گرم، خیر، خوش مشرب، خوش دماغ
معانی دیگر: تندرستی آفرین، سلامتی بخش، (آب و هوا) ملایم و سالم، (شخص) سر زنده و گرم، رفیق دوست، (در اصل) وابسته به نکاح و زاد و ولد، نکاحی، زایشی، وابسته به چانه، چانه ای، زنخی، خوش معاشرت، خوش دهن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: genially (adv.), geniality (n.)
(1) تعریف: cheerfully friendly.
متضاد: austere, hostile, saturnine, stern, unfriendly
مشابه: amiable, amicable, good-humored, pleasant

- We were greeted by the genial host.
[ترجمه گوگل] میزبان خوش ذوق از ما استقبال کرد
[ترجمه ترگمان] میزبان خوش رویی به او سلام و تعارف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: mild, pleasant, or comfortable.
مشابه: amiable, mild, pleasant

- They wanted to move south in order to enjoy a more genial climate.
[ترجمه گوگل] آنها می خواستند به سمت جنوب حرکت کنند تا از آب و هوای دلپذیرتر لذت ببرند
[ترجمه ترگمان] آن ها می خواستند به سمت جنوب حرکت کنند تا از آب و هوای genial لذت ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a genial climate
آب و هوای سالم

2. a genial friend
دوست خونگرم و خوش مشرب

3. The headteacher is very genial/has a genial manner.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه بسیار خوش ذوق است / رفتاری خوش اخلاق دارد
[ترجمه ترگمان]The بسیار خوش مشرب و خوش مشرب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bob was always genial and welcoming.
[ترجمه گوگل]باب همیشه خوش برخورد و خوش برخورد بود
[ترجمه ترگمان]باب همیشه مهربان و صمیمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was a warm-hearted friend and genial host.
[ترجمه گوگل]او دوستی خونگرم و میزبانی مهربان بود
[ترجمه ترگمان]او دوست صمیمی و صمیمی و صمیمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our chef was a genial, slightly tubby man.
[ترجمه گوگل]سرآشپز ما مردی خوش ذوق و کمی چاق بود
[ترجمه ترگمان]سر آشپز ما مردی مطبوع و اندکی فربه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Under the genial exterior lay a considerable vanity, and a desire to have his own way.
[ترجمه گوگل]در زیر نمای بیرونی جذاب، غرور قابل توجهی نهفته بود، و میل به داشتن راه خود
[ترجمه ترگمان]زیر آن ظاهر مطبوع، غرور زیادی داشت، و میل داشت به راه خود ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. All that was left of his genial friend lay cold before him on the trestles.
[ترجمه گوگل]تمام آنچه از دوست مهربانش باقی مانده بود، سرد جلویش روی پایه ها بود
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که از دوست صمیمی او باقی مانده بود در مقابل او روی نیمکت نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mr. Parker is a genial old man.
[ترجمه گوگل]آقای پارکر یک پیرمرد مهربان است
[ترجمه ترگمان] آقای \"پارکر\" مرد خوبیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dr Saito has a warm, genial manner.
[ترجمه گوگل]دکتر سایتو رفتاری گرم و صمیمانه دارد
[ترجمه ترگمان]دکتر \"سایتو\" رفتاری گرم و دوستانه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is a resourceful, hard-working, genial man.
[ترجمه گوگل]او مردی مدبر، سخت کوش و دلسوز است
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم زرنگ و سخت کوش و صمیمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Alvin met the genial master poet Langston Hughes, who became a lifelong friend and confidant.
[ترجمه گوگل]آلوین با لنگستون هیوز شاعر خوش ذوق آشنا شد که دوست و معتمد مادام العمر شد
[ترجمه ترگمان]الو ین شاعر مهربان و مهربان Langston هیوز را دید که دوست صمیمی و رازدار خود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He cast a genial glance at one of his apprentices.
[ترجمه گوگل]نگاهی مهربان به یکی از شاگردانش انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی دوستانه به یکی از apprentices انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Bates himself was warm and genial, and his cohorts were having such a good time that their faces glowed with pleasure.
[ترجمه گوگل]خود بیتس خونگرم و مهربان بود و هم‌پیمانانش آنقدر خوش می‌گذراندند که چهره‌هایشان از لذت می‌درخشید
[ترجمه ترگمان]بی تز خودش گرم و صمیمی بود و cohorts چنان به هم ریخته بودند که چهره شان از خوشحالی برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Orlando is a genial man.
[ترجمه گوگل]اورلاندو مردی خوش اخلاق است
[ترجمه ترگمان]ارلاندو مرد بسیار مطبوعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشرو (صفت)
affable, smiling, handsome, beautiful, cordial, genial, good-looking

خون گرم (صفت)
cordial, genial, affectionate, temperamental, haematothermal, hot-blooded, warm-blooded

خیر (صفت)
good, kind, genial, beneficent, benignant, big-hearted

خوش مشرب (صفت)
pleasant, genial, vivacious, sociable, gaysome, sanguine, chirpy, folksy, chirrupy, chummy

خوش دماغ (صفت)
funny, genial

انگلیسی به انگلیسی

• friendly, sociable, cordial; merry, happy; pleasant, nice; mild
a genial person is good-humoured and friendly.

پیشنهاد کاربران

◀️ توضیح و تفسیر انگلیسی: pertaining to the chin
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : geniality
✅️ صفت ( adjective ) : genial
✅️ قید ( adverb ) : genially
[پزشکی] چانه ای: مربوط به چانه
ذاتی
دوستانه و شاد
بزرگ
فوق العاده
خوش اخلاق

مشتی و ردیف
باحال
خوش ذهن

بپرس