gentility

/dʒenˈtɪləti//dʒenˈtɪlɪti/

معنی: بزرگی، نجابت، اصالت، شرافت، آقا منشی
معانی دیگر: نجابت خانوادگی، اشرافیت، تعلق به طبقات بالای اجتماع، بزرگ زادگی، آقازادگی، پاکزادگی، میرزا، هزار خانواده، طبقات ممتاز، بزرگ زادگان، اعیان، ادب و تواضع، فهمیدگی و ادب، آداب دانی، نزاکت، بزرگ منشی، رادی، رادمنشی، بزرگواری، خوش لباسی و خوش رفتاری، اقا منشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or state of one who is genteel; refinement of manners and behavior.
مشابه: culture, polish, refinement

- Proper table manners are often seen as a sign of gentility.
[ترجمه گوگل] رفتار مناسب روی میز اغلب به عنوان نشانه ای از جوانمردی تلقی می شود
[ترجمه ترگمان] رفتار صحیح میز اغلب به عنوان نشانه ای از gentility دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They hoped the prestigious boarding school would give their son both education and gentility.
[ترجمه گوگل] آنها امیدوار بودند که مدرسه شبانه روزی معتبر به پسرشان هم تحصیلات و هم جوانمردی بدهد
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوار بودند که مدرسه شبانه روزی معتبر هم تحصیل و هم اصالت خانوادگی را به پسر خود بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the quality or state of one who is a member of the upper class.

- The candidate's gentility lost him votes from working class citizens.
[ترجمه گوگل] جوانمردی این نامزد رای شهروندان طبقه کارگر را از دست داد
[ترجمه ترگمان] اصالت نامزد او را از دست شهروندان طبقه کارگر محروم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. shoddy gentility
نجابت ظاهری

2. he has married into gentility
او با اعیان وصلت کرده است.

3. his behavior revealed his gentility
رفتارش نجابت خانوادگی او را نشان می داد.

4. The hotel had an air of discreet gentility.
[ترجمه گوگل]هتل هوای ملایمی داشت
[ترجمه ترگمان]این هتل قیافه of داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The hotel has an air of faded gentility.
[ترجمه گوگل]این هتل فضایی از نجابت محو شده دارد
[ترجمه ترگمان]این هتل وضع و اصالت خانوادگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He took her hand with discreet gentility.
[ترجمه گوگل]دست او را با ملایمت محتاطانه گرفت
[ترجمه ترگمان]با نهایت احتیاط دستش را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She thinks expensive clothes are a mark of gentility.
[ترجمه گوگل]او فکر می‌کند لباس‌های گران‌قیمت نشانه‌ی جوانمردی است
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند که لباس های گران قیمت نشانه خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He thinks fine clothes are a mark of gentility.
[ترجمه گوگل]او فکر می‌کند لباس‌های زیبا نشانه‌ی جوانمردی است
[ترجمه ترگمان]فکر می کند لباس های زیبا نشانه خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Respect for gentility, Cooperation for efficiency, Innovation for progress, Common benefit for future.
[ترجمه گوگل]احترام به جوانمردی، همکاری برای کارآمدی، نوآوری برای پیشرفت، منفعت مشترک برای آینده
[ترجمه ترگمان]احترام به gentility، هم کاری برای بهره وری، نوآوری برای پیشرفت، منفعت مشترک برای آینده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The powerful combination of gentility and brashness she acknowledges comes her way by genetics.
[ترجمه گوگل]ترکیب قدرتمندی از جوانمردی و گستاخی که او به آن اذعان می کند از طریق ژنتیک به وجود می آید
[ترجمه ترگمان]ترکیب قدرتمندی از gentility و brashness که او اعتراف می کند، راه او توسط ژنتیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He loathed gentility and social convention. To him they smacked of fakery, like the various artistic symbolisms, Surrealism among them, that modern painting had contrived.
[ترجمه گوگل]او از جوانمردی و قراردادهای اجتماعی متنفر بود برای او بوی ساختگی می‌داد، مانند نمادهای هنری مختلف، سوررئالیسم در میان آنها، که نقاشی مدرن ساخته بود
[ترجمه ترگمان]از تمام آداب و رسوم اجتماعی نفرت داشت به نظر او، مانند symbolisms هنرمندانه دیگر که در میان آن ها surrealism، نقاشی modern را به کار برده بودند، به او سیلی زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He surrounds himself with all the trappings of gentility — dogs, horses, and fine paintings.
[ترجمه گوگل]او اطراف خود را با تمام ویژگی های جوانمردی احاطه کرده است - سگ ها، اسب ها و نقاشی های زیبا
[ترجمه ترگمان]خودش را با همه زین و gentility، اسب ها، اسب ها و نقاشی های خوب احاطه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Fashion is gentility running away from vulgarity, and afraid of being overtake.
[ترجمه گوگل]مد عبارت است از نجابت فرار از ابتذال و ترس از سبقت گرفتن
[ترجمه ترگمان]فشن و مد در حال فرار از ابتذال است، و بیم آن می رود که از آن پیشی گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If learning and gentility are signs of civilization, perhaps our almost-big brains are straining against their residual atavism, struggling to expand.
[ترجمه گوگل]اگر یادگیری و جوانمردی نشانه‌های تمدن هستند، شاید مغز تقریباً بزرگ ما در برابر آتاویسم باقی‌مانده‌ی خود فشار می‌آورد و در تلاش برای گسترش است
[ترجمه ترگمان]اگر یادگیری و اصالت، نشانه تمدن باشند، شاید مغز تقریبا بزرگ ما در برابر atavism مانده خود تقلا می کند و تقلا می کند تا گسترش پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Gentility without ability is worse than plain beggary.
[ترجمه گوگل]جوانمردی بدون توانایی بدتر از گدایی ساده است
[ترجمه ترگمان]gentility بدون توانایی بدتر از beggary است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگی (اسم)
amplitude, enlargement, hauteur, eminence, magnitude, dignity, grandeur, bigness, magnificence, voluminosity, bulkiness, headship, gentility, formidability, eminency, lordship

نجابت (اسم)
honor, decency, chastity, nobility, gentility, gentilesse, gentrice

اصالت (اسم)
originality, gentility, gentry, gentrice

شرافت (اسم)
honor, honour, gentility

آقا منشی (اسم)
gentility

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being genteel; condition of one who belongs to the upper class
gentility is the respectability and high social status of the upper classes; a formal word.
gentility is also polite and well-mannered behaviour; a formal word.

پیشنهاد کاربران

شرافت ، آقا منشی، اصالت، بزرگی
dignity شأن ، وقار ، رتبه
magnitude اهمیت ، شکوه

بپرس