get down to

/gɛt daʊn tu//gɛt daʊn tuː/

(به کاری) پرداختن، مورد ملاحظه قرار دادن

جمله های نمونه

1. Stop larking about and get down to the problem.
[ترجمه گوگل]غر زدن را متوقف کنید و به مشکل بپردازید
[ترجمه ترگمان]larking را رها کنید و مشکل را حل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Stop arguing about procedure and let's get down to business.
[ترجمه گوگل]بحث در مورد رویه را متوقف کنید و بیایید به کار خود بپردازیم
[ترجمه ترگمان]بحث را در مورد رویه متوقف کنید و بیایید به کسب وکار برویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Let's skip the formalities and get down to business.
[ترجمه گوگل]از تشریفات بگذریم و دست به کار شویم
[ترجمه ترگمان]بیا تشریفات رو بی خیال شیم و بریم سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let's cut the crap and get down to business.
[ترجمه گوگل]بیایید این مزخرفات را کاهش دهیم و به کار خود بپردازیم
[ترجمه ترگمان]بیا تمومش کنیم و بریم سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I really must get down to some study.
[ترجمه گوگل]من واقعاً باید کمی مطالعه کنم
[ترجمه ترگمان]واقعا باید برم یه سری درس بخونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let's get down to the nitty-gritty and work out the costs.
[ترجمه گوگل]بیایید به موضوع اصلی بپردازیم و هزینه ها را بررسی کنیم
[ترجمه ترگمان]بیایید به لوازمی که نیاز داریم برسیم و هزینه ها را انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let's get down to work.
[ترجمه گوگل]بیایید دست به کار شویم
[ترجمه ترگمان]بریم سر کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Let's get down to business.
[ترجمه گوگل]بریم به کسب و کار برسیم
[ترجمه ترگمان]بریم سر کارمون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Okay, that's the broad plan-let's get down to the specifics.
[ترجمه گوگل]بسیار خوب، این طرح کلی است - اجازه دهید به جزئیات بپردازیم
[ترجمه ترگمان]خب، نقشه broad اینه که بریم سر جزئیات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We need to get down to the serious business of working out costs.
[ترجمه گوگل]ما باید به کار جدی پرداختن به هزینه ها بپردازیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به کار جدی در زمینه هزینه های کاری برسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm going to get down to studying English this term.
[ترجمه گوگل]من قصد دارم در این ترم به مطالعه انگلیسی بپردازم
[ترجمه ترگمان]می خواهم این ترم را به زبان انگلیسی مطالعه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Never mind the side issues, let's get down to brass tacks and thrash out a basic agreement.
[ترجمه گوگل]به مسائل جانبی اهمیتی ندهید، بیایید دست به کار شویم و یک توافق اساسی را به پایان برسانیم
[ترجمه ترگمان]هرگز به مسائل جانبی توجه نکنید، بیایید به ضمیمه های برنجی نزدیک شویم و یک قرارداد اساسی را ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I always find it hard to get down to revising.
[ترجمه گوگل]من همیشه برای من سخت است که به تجدید نظر بپردازم
[ترجمه ترگمان]همیشه برایم سخت است که کار را عوض کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We need to get down to some serious talking.
[ترجمه گوگل]ما باید به یک صحبت جدی بپردازیم
[ترجمه ترگمان] باید یه کم جدی حرف بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• give one's full attention to (informal)

پیشنهاد کاربران

سفت چسبیدن به کاری/مشکلی ( برای پیش بردنش و یا حل کردن ان )
Knuckle down
Buckle down
به طور جدی کاری راآغاز کردن
begin to do sth and give serious attention to it
رسیدن به چیزی
Water has to Get down to the roots
شروع به انجام یک کار ( با توجه زیاد به آن )
( به کاری ) پرداختن
# It's time we get down to work
# She rolled up her sleeves and got down to work
# Let's skip the formalities and get down to business
در موضوع خاصی مهارت کسب کردن.
پرداختن
• deal with
• give serious attention to
• begin/ start
Get down to work پرداختن به کار
Get down to the key facts پرداختن به نکات/مسائل کلیدی
Get down to bedrock پرداختن به مسائل ریشه ای/بنیادی
Get down to business پرداختن به ( شروع کردن ) تجارت
لذت بردن زیاد از چیزی، سرازیر شدن هجوم بردن مثلاً مردم به سمت کنسرت سرازیر شدند
دست به کار شدن
شروع به انجام کاری کردن
از اول شروع کردن
به طورجدی شروع به انجام کاری کردن
شروع به انجام کاری کردن ( که معمولا سخت و نیاز به انرژی فراوان دارد )
به کاری پرداختن

شروع بالقوه کاری برای پایان آن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس