grant

/ˈɡrænt//ɡrɑːnt/

معنی: حقوق بگیر، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی، بخشش، عطاء کردن، مسلم گرفتن، اعطا کردن، بخشیدن، تصدیق کردن، دادن
معانی دیگر: اهدا کردن، عطاکردن، بخشیدن به، برآوردن، واگذار کردن، هبه کردن، مستجاب کردن، دهش، هدیه، دهشت، اذعان کردن، قبول کردن (در بحث)، پذیرفتن، ملک یا مبلغ یا چیز اهدا شده، عطیه، (به ویژه) بورس، کمک هزینه ی تحصیلی، (آمریکا - در ایالات مین و ورمانت و نیوهامپشایر) بخش، ناحیه، (زمین) واگذاری، اقطاع، کاری گرانت (هنرپیشه ی آمریکایی - متولد انگلستان: 1904-86)، موافقت کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grants, granting, granted
(1) تعریف: to present or bestow, esp. what is requested or desired.
مترادف: accord, bestow, confer, present, vouchsafe
متضاد: deny, refuse
مشابه: afford, award, concede, endow, favor, give, impart, pay, provide

- The prince granted very few interviews with reporters.
[ترجمه احمد] شاهزاده با خبر نگاران در خصوص چند مورد مصاحبه کرد
|
[ترجمه مرتضی خسرونژاد] مصاحبه شاهزاده با خبرنگاران بسیار کم بود.
|
[ترجمه فرزاد] شاهزاده به تعداد بسیار محدودی از گزارشگران اجازه مصاحبه داد
|
[ترجمه ب گنج جو] اینکه شاهزاده مصاحبه با خبرنگاران رو قبول کنه خیلی سخت بود انگشت شمار همین.
|
[ترجمه حسن زاده] شاهزاده با تعداد کمی از خبرنگاران مصاحبه کرد
|
[ترجمه گوگل] شاهزاده مصاحبه بسیار کمی با خبرنگاران داد
[ترجمه ترگمان] شاهزاده چند مصاحبه با گزارشگران انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She asked her father to grant her just this one wish.
[ترجمه احمد اسدی] او از پدرش خواست تا کمکش کند تا به خواسته اش که خیلی براش مهم است برسد
|
[ترجمه امیرمحمد] او از پدرش خواست که این یکدونه ارزویش را براورده کند
|
[ترجمه گوگل] او از پدرش خواست که فقط همین یک آرزو را برآورده کند
[ترجمه ترگمان] از پدرش خواسته که فقط این آرزو رو برآورده کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company granted the workers' request.
[ترجمه بهار] شرکت تقاضا های کارگران راعطا کرد
|
[ترجمه حسناحاجیان] شرکت با تقاضای کارکنان موافقت کرد
|
[ترجمه گوگل] شرکت درخواست کارگران را پذیرفت
[ترجمه ترگمان] این شرکت درخواست کارگران را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to admit or accept.
مترادف: admit, allow, concede
متضاد: deny, reject
مشابه: accept, acknowledge, agree, approve

- All right, I grant your point.
[ترجمه رامین رستم پور] خیلی خوب، با نظر شما موافقم.
|
[ترجمه گوگل] بسیار خوب، من نظر شما را قبول می کنم
[ترجمه ترگمان] خیلی خب، منظورتو فهمیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to formally transfer or convey.
مترادف: convey, transfer
مشابه: bequeath, cede, commit, concede, consign, devise, dower, entrust, impart, will

- The king granted the lands to his most trusted nobles.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] پادشاه زمین هارا به قابل اعتمادترین اشرافش منتقل کرد.
|
[ترجمه گوگل] پادشاه زمین ها را به قابل اعتمادترین اشراف خود اعطا کرد
[ترجمه ترگمان] پادشاه به تمام اشراف اعتماد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: grantable (adj.), granter (n.)
(1) تعریف: the act of bestowing.
مترادف: bestowal, conferment, conveyance, donation, endowment, presentation, transfer
مشابه: award, bequest, concession

- His grant of the title to his daughter came as a surprise to many.
[ترجمه گوگل] اعطای عنوان او به دخترش برای بسیاری تعجب آور بود
[ترجمه ترگمان] امتیاز او به دخترش مایه شگفتی بسیاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: that which is bestowed, esp. money or property for a specific purpose.
مترادف: donation, endowment, gift, present, presentation
مشابه: allowance, bequest, concession, fellowship, franchise, inheritance, legacy, stipend, subsidy, trust

- She's applying for another research grant to continue her study of the disease.
[ترجمه گوگل] او برای ادامه مطالعه خود در مورد این بیماری برای یک کمک هزینه تحقیقاتی دیگر درخواست می کند
[ترجمه ترگمان] او درخواست یک کمک تحقیقاتی دیگر برای ادامه تحصیل در مورد این بیماری را داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. grant probate of a will
درستی وصیت نامه را گواهی کردن

2. i grant your first point but not your second
نکته ی اول شما را قبول دارم ولی دومی را نه.

3. parliamentary grant of money
پول اعطایی از سوی مجلس شورا

4. student grant
کمک هزینه (پول اهدایی به دانشجو)

5. to grant a friend his wish
خواهش یک دوست را اجابت کردن

6. to grant a loan to an applicant
به درخواست کننده وام دادن

7. to grant a petition
خواهش رسمی را برآوردن

8. to grant asylum
پناه دادن،پناهندگی سیاسی دادن

9. to grant an amnesty (or to amnesty)
عفو کردن

10. a research grant
کمک هزینه ی پژوهشی

11. the hospital received a $ 5000 grant
بیمارستان 5 هزار دلار اهدایی را دریافت کرد.

12. The full student maintenance grant was rather less than £2 000.
[ترجمه گوگل]کمک هزینه کامل نگهداری دانشجو کمتر از 2000 پوند بود
[ترجمه ترگمان]کمک هزینه کامل نگهداری دانش آموز کم تر از ۲۰۰۰ پوند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The grant helped defray the expenses of the trip.
[ترجمه گوگل]این کمک هزینه به پرداخت هزینه های سفر کمک کرد
[ترجمه ترگمان]این کمک به پرداخت مخارج سفر کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This play is supported by a grant from the local arts council.
[ترجمه گوگل]این نمایش با کمک مالی شورای هنرهای محلی حمایت می شود
[ترجمه ترگمان]این نمایش با کمک شورای هنرهای محلی حمایت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'd be homeward bound even before Grant arrived.
[ترجمه گوگل]حتی قبل از آمدن گرانت به خانه من بسته می‌شدم
[ترجمه ترگمان]قبل از آمدن گرانت به خانه هم می رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He sought renewal of the grant.
[ترجمه گوگل]او به دنبال تمدید کمک مالی بود
[ترجمه ترگمان]او به دنبال تجدید این کمک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. to grant sb. permission to do sth.
[ترجمه گوگل]اعطای sb اجازه انجام sth
[ترجمه ترگمان]تا کسی را به کسی هدیه نکند اجازه انجام کاری را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We have reservations in the name of Grant.
[ترجمه گوگل]ما به نام گرانت رزرو داریم
[ترجمه ترگمان]ما به نام گرانت reservations داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Grant payments will be made to suitable applicants.
[ترجمه گوگل]پرداخت کمک هزینه به متقاضیان مناسب انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]پرداخت ها به متقاضیان مناسب داده خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I grant he's been ill, but that doesn't excuse him.
[ترجمه گوگل]من می گویم که او بیمار بوده است، اما این او را توجیه نمی کند
[ترجمه ترگمان]به او می گویم که مریض بوده، اما این کار او را بهانه نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Thomas Grant worked on the railway for fifty years.
[ترجمه گوگل]توماس گرانت پنجاه سال در راه آهن کار کرد
[ترجمه ترگمان]توماس گرنت پنجاه سال در راه آهن کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The judge refused to grant an injunction .
[ترجمه گوگل]قاضی از صدور دستور خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]قاضی از قبول این حکم امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Anyone wishing to apply for a grant should write to the Treasurer.
[ترجمه گوگل]هر کسی که مایل به درخواست کمک هزینه است باید به خزانه دار نامه بنویسد
[ترجمه ترگمان]هر کسی که بخواهد به او اجازه بدهد که برای خزانه دار آن نامه بنویسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حقوق بگیر (اسم)
grant, annuitant

امتیاز (اسم)
score, plus, grant, precedence, privilege, precedency, distinction, charter, concession, prominence, fee, franchising, enfranchisement, pas, prerogative

اهداء (اسم)
present, dedication, grant, donation

عطا (اسم)
present, grant, gift, donation, granting

کمک هزینه تحصیلی (اسم)
grant, fellowship

اجازه واگذاری رسمی (اسم)
grant

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

عطاء کردن (فعل)
give, confer, grant, bestow

مسلم گرفتن (فعل)
grant

اعطا کردن (فعل)
vouchsafe, grant, award, vest, patent

بخشیدن (فعل)
give, vouchsafe, present, absolve, forgive, donate, remit, give away, assoil, portion, dispense, grant, privilege, pardon, gift, spare, bestow, betake, condone, endue, indue

تصدیق کردن (فعل)
concede, admit, recognize, acknowledge, affirm, authenticate, establish, aver, grant, testify, subscribe, certify, confirm, homologate, justify, rubber-stamp

دادن (فعل)
concede, give, hand, admit, impute, afford, mete, grant, render, pay, come through, endue, indue

تخصصی

[حسابداری] کمک بلاعوض
[حقوق] اعطا کردن، کمک بلاعوض کردن، منتقل کردن، موافقت کردن، پذیرفتن، انتقال، علیه، بخشش، پذیرش

انگلیسی به انگلیسی

• award; gift, present; contribution, donation
bestow; give; agree; answer to -; donate
a grant is an amount of money that the government gives to a person or an organization for a particular purpose such as education or home improvements.
if someone in authority grants you something, they give it to you.
if you grant that something is true, you admit that it is true; a formal use.
if you take it for granted that something is true, you believe that it is true without thinking about it.
if you take someone for granted, you benefit from them without showing that you are grateful.

پیشنهاد کاربران

هزاران آفرین به hyouka
اجازه دسترسی
امتیاز
درخور بودن
اهدا کردن
Wages ( دستمزد ساعتی ) : پولی که به کارگران در ازای تعداد ساعات کارشان پرداخت می شود.
Bonus ( پاداش ) : پرداخت اضافی به یک کارمند
Salary ( حقوق ثابت ) : مبلغ ثابتی است که به کارمند برای کاری که به طور منظم انجام می دهد پرداخت می شود، معمولاً کار یک سال را پوشش می دهد و هر دو هفته یا هر ماه پرداخت می شود. حقوق جبران خدمات ارائه شده به شرکت است.
...
[مشاهده متن کامل]

Stipend ( کمک هزینه/حمایت مالی/ کمک مالی/ راستاد ) : نوعی پرداخت است که در طول یک دوره خاص به کارورزان، کارآموزان یا دانشجویان برای پوشش هزینه های زندگی یا انجام فعالیت های خاص پرداخت می شود و اغلب به کسانی داده می شود که کار دستمزدی ندارند. این هدف برای جبران کار انجام شده نیست، بلکه برای حمایت از افراد در ارتباط با تحصیلات آموزشی یا مهارت آموزی، به آن ها اجازه می دهد تا نقشی را برعهده بگیرند بدون اینکه مجبور باشند برای پرداخت صورتحساب های خود شغل دیگری را به عهده بگیرند.
scholarship یا bourse ( راتبه/ بورسیه ) : کمک مالی است که به دانشجویان برای تسهیل تحصیل آن ها داده می شود و معمولا بر اساس شایستگی علمی، نیاز مالی یا سایر معیارها اعطا می شوند و هزینه های تحصیل و هزینه های تحقیقاتی را پوشش می دهند. معمولاً از حداقل نمره یا نمره آزمون استاندارد استفاده می شود و در نوع ورزشی بر اساس عملکرد ورزشی فرد است و به عنوان ابزاری برای جذب ورزشکاران با عملکرد بالا استفاده می گردد.
grant ( کمک هزینه تحصیلی/ وام بلاعوض/ پژوهانه ) : یک جایزه مالی است که توسط یک سازمان برای یک هدف خاص مانند پروژه های تحقیقاتی یا آموزشی داده می شود. معمولاً نیازی به بازپرداخت نیست و می تواند بر اساس معیارهای مختلفی از جمله نیاز مالی، شایستگی یا پیشنهادات پروژه اعطا شود.
Refund ( بازپس پول/ استرداد وجه/ رد مال ) : برگشت پولی است که پرداخت شده است.
Allowance ( پول توجیبی/ خرجی ) : مقدار منظم پولی که به کودک یا سایر افراد وابسته داده می شود.

منابع• https://en.wikipedia.org/wiki/Grant_(money)• https://en.wikipedia.org/wiki/Scholarship• https://en.wikipedia.org/wiki/Wage• https://en.wikipedia.org/wiki/Salary• https://en.wikipedia.org/wiki/Stipend• https://en.wikipedia.org/wiki/Allowance_(money)
حقوق:
grant:تنفیذ
grant: بخشیدن، اعطاء کردن
give/receive a grant
money that is given by the government or another organization for a particular purpose
:FOR EXAMPLE
education
در بحث تحصیلات به آن مدرک افتخاری هم اطلاق میشود .
✅ پذیرفتن یا اجابت کردن درخواست ( معمولاً رسمی ) کسی
e. g.
US judge hints she may grant Trump request for Mar - a - Lago special master
. . . ( بصورت ضمنی ) اشاره کرد که ممکنه بپذیره درخواست وکالت ترامپ رو واسه پرونده خاص کشفیات ویلای Mar - a - Lago ش
...
[مشاهده متن کامل]

✅ ( معمولاً از جانب خدا ) عطا کردن - بخشیدن به
e. g.
God grant them long lives.
خدا عمرشون بده. خدا عزت شون زیاد کنه.

کمک هزینه ، تنخواه ، بورسیه ی بخشی از هزینه ها توسط دانشگاه یا اورگان
پذیرفتن ، موافقت کردن
● اعطاء کردن
● پذیرفتن ( پذیرفتن حرف کسی وسط بحث، در واقع نپذیرفتی اما میگی:
I grant you, but. . .
قبول، درسته اما. . .
● کمک مالی از طرف دولت ( نمیدونم دوستان رو چه حسابی بلاعوض بودنشو متوجه شدن! ) ، بودجه مخصوص پروژه یا کاری
دادنِ امتیاز
کمک هزینه آموزشی ، کمک هزینه پژوهشی ، کمک مالی
grant ( عمومی )
واژه مصوب: پژوهانه 2
تعریف: مبلغی که برای انجام کار پژوهشی معینی از طرف دولت یا دانشگاه یا سازمان خصوصی به سازمان یا فردی پرداخت میشود
Grant با Grand فرق داره.
معانی Grant :
کمک هزینه - بورسیه
زمین واگذار شده
موافقت کردن - اجازه دادن - برآورده و مستجاب کردن - عطا و اعطا کردن
قبول، تایید، اذعان کردن ( در بحث : مثلا میگی قبول دارم که نویسنده خوبیه ولی موضوع متابض جذاب نیست )
...
[مشاهده متن کامل]

اما Grand یعنی بزرگ، اعظم، باشکوه، مجلل، عالی
دومین معنیش میشه هزار دلار مثلا :
- I got five grand : پنج هزار دلار گرفتم
◀️
That's it ? There's about 5 Grand in here. FAWK ME. just know, you do some with that flag you ain't getting this bag or this money bag I'm gonna Fuck you up on this stage

برآورده کردن ، مستجاب کردن
Example :I wanna grant a wish of you
confer a title/degree/honour etc on/upon=to officially give someone a title etc, especially as a reward for something they have achieved = bestow
پژوهانه
حق امتیاز
بهادادن
The grants were intended to provide financial help to unemployed workers
مطمئن کردن
gift
کمک بلاعوض
May God grant her a long and honorable life
خداوند طول عمر باعزت و سلامتی بهش عطا کند
قائل بودن
اجابت کردن
پیشکش کردن
کمک هزینه، سهمیه، اعانه، مقرری، جیره، هزینه سفر
صادر کردن/شدن
بورسیه تحصیلی
اجازه دادن برای واگذاری چیزی
عفو
اعتبار پژوهشی ( در دانشگاه )
برخوردار گشتن از چیزی

take somebody for granted
قدر کسی را دانستن
take sth or sb for granted
وجود کسی یا چیزی را مسلم فرض گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس