gray

/ˈɡreɪ//ɡreɪ/

معنی: کبود، نا امید، بی رنگ، پیر، کهنه، باستانی، خاکستری، سفید، سفید مایل بخاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، بد بخت
معانی دیگر: رنگ خاکستری، دیز، دیزه، (موی سر) سفید، جوگندمی، تیره و تار، غم افزا، گرفته، حد فاصل، مرز بین دو چیز، خاکستری رنگ شدن، (مو) سفید کردن یا شدن، (هوا) دلگیر شدن، (grey هم می نویسند)، آدم سفید موی، پیر و محترم، ملبس به لباس یا اونیفورم خاکستری، چیز یا حیوان خاکستری رنگ، اسب کبود، پارچه ی خاکستری، (اغلب g بزرگ) خاکستری پوش، نظامی خاکستری پوش (به ویژه سرباز ارتش جنوب در جنگ های داخلی آمریکا)، آسا گرای (گیاه شناس آمریکایی: 1810-88)، سفید درمورد موی سرو غیره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the color of an overcast sky; an achromatic color between black and white.

(2) تعریف: something that is gray in color.
مشابه: neutral

(3) تعریف: someone who wears the color gray or a group identified by this color.

- The grays are playing the reds today.
[ترجمه گوگل] خاکستری ها امروز با قرمزها بازی می کنند
[ترجمه ترگمان] رنگ های خاکستری امروزی بازی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: grayer, greyer, grayest, greyest
(1) تعریف: of or pertaining to the color gray.
مشابه: cloudy

(2) تعریف: gloomy.
مشابه: drab, overcast

- a gray day
[ترجمه گوگل] یک روز خاکستری
[ترجمه ترگمان] یک روز خاکستری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having gray hair.

(4) تعریف: indeterminate in character.
متضاد: black-and-white, certain
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: grays, greys, graying, greying, grayed, greyed
مشتقات: grayish (greyish) (adj.), grayly (greyly) (adv.), grayness (greyness) (n.)
• : تعریف: to make or become gray.

جمله های نمونه

1. gray clouds
ابرهای خاکستری رنگ

2. gray coils of smoke
حلقه ی خاکستری دود

3. gray shading off into black
خاکستری که کم کم سیاه می شود

4. a gray blob in the horizon
لکه ای بی شکل و خاکستری رنگ در افق

5. a gray rainy day
روز بارانی و دلگیر

6. dark gray
خاکستری سیر

7. the gray walls took on a greenish tone
دیوارهای خاکستری دارای جلوه ی سبز رنگ شدند.

8. a dowdy gray dress
پیراهن (زنانه ی) خاکستری و بدقواره

9. some men gray prematurely
بعضی از مردان مویشان زود سفید می شود.

10. all cats are gray in the dark
در تاریکی همه ی گربه ها خاکستری می نمایند،بدون اطلاعات کافی تفاوت ها قابل تشخیص نیستند

11. his hair has become gray
مویش سفید شده است.

12. the land was a gray monotone
زمین یک دست خاکستری بود.

13. a sleek brunette in a gray dress
یک خانم سبزه ی شیک در لباس خاکستری

14. deeds that are in the gray area between legal and illegal
اعمالی که در مرز بین قانونی و غیر قانونی بودن قرار دارند

15. the sky was covered by gray clouds promising rain
آسمان پوشیده از ابرهای خاکستری بود که نوید باران را می داد

16. he was wearing a pair of gray casuals
او شلوار خاکستری راحت و غیررسمی پوشیده بود.

17. mina's dark hair has become tinged with gray
موی تیره ی مینا کمی خاکستری شده است.

18. she was accompanied by an elderly gentleman with gray hair
او توسط آقای سالمندی با موی خاکستری همراهی می شد.

19. her ensemble consisted of a woollen skirt and a gray jacket
لباس او شامل یک دامن پشمی و یک کت خاکستری بود.

20. those who see moral issues in black-and-white terms and do not consider anything as gray
کسانی که امور اخلاقی را فقط به طور سیاه و سفید می بینند و حد وسطی قائل نیستند.

21. I saw this nice-looking man in a gray suit.
[ترجمه گوگل]من این مرد خوش تیپ را با کت و شلوار خاکستری دیدم
[ترجمه ترگمان]من این مرد خوب رو با کت و شلوار خاکستری دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Gray caught smallpox from his nephew.
[ترجمه گوگل]گری از برادرزاده اش آبله گرفت
[ترجمه ترگمان]گری از برادرزاده خود آبله گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. His hair is turning gray.
[ترجمه گوگل]موهایش خاکستری می شود
[ترجمه ترگمان]موهایش خاکستری شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. The mud is smooth, gray, soft, and plastic as butter.
[ترجمه گوگل]گل صاف، خاکستری، نرم و پلاستیکی مانند کره است
[ترجمه ترگمان]گل نرم، خاکستری، نرم و پلاستیکی به عنوان کره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He rubbed the gray stubble on his chin.
[ترجمه گوگل]کلش خاکستری را روی چانه اش مالید
[ترجمه ترگمان]ریشش را مالید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Contact Dr. Gray about academic advisement.
[ترجمه گوگل]در مورد مشاوره تحصیلی با دکتر گری تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان]در مورد advisement دانشگاهی با دکتر گری تماس بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. A hard gray crust had formed on the bottom of the tea kettle.
[ترجمه گوگل]یک پوسته خاکستری سفت در کف قوری چای شکل گرفته بود
[ترجمه ترگمان]یک پوسته سخت خاکستری رنگ بر کف کتری چای شکل گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Here Wordsworth's verse movement closely approaches that of Gray.
[ترجمه گوگل]در اینجا حرکت شعر وردزورث به شدت به حرکت گری نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان]در اینجا شعر وردزورث از نزدیک به \"گری\" نزدیک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کبود (اسم)
gray, livid

نا امید (اسم)
gray

بی رنگ (صفت)
neutral, achromatic, colorless, effeminate, gray, achromic, blate, tintless

پیر (صفت)
gray, aged, old, senile, senescent, ancient, worm-eaten, doddering, hoar

کهنه (صفت)
olden, obsolete, antiquated, gray, old, ancient, age-old, archaic, stale, antique, dead, bygone, trite, time-worn, behindhand, ragged, frowsty, worm-eaten, dowdy, musty, fusty, poky, obsolescent, worn-out, run-down, well-worn, tacky, weatherworn

باستانی (صفت)
prime, gray, old, ancient, age-old, classical, antique, antiquarian, classic, traditionary, relict, primeval

خاکستری (صفت)
gray, ashen, ashy, drab, cinereous, grizzle

سفید (صفت)
gray, hoary, blank, white, silvery, snowy

سفید مایل به خاکستری (صفت)
gray, grey

سفید شونده (صفت)
gray

رو به سفیدی رونده (صفت)
gray

بد بخت (صفت)
gray, ill-fated, sorry, woeful, unhappy, unblessed, unlucky, infelicitous, wretched, unfortunate, miserable, ill-starred

تخصصی

[صنایع غذایی] گری : واحدی برای اندازه گیری مقدار تشعشع امواج الکترومغناطیس که برابر 100 راد است
[نساجی] خاکستری - کالای نساجی خام و با رنگ طبیعی - طوسی - تیره - سفید - خام

انگلیسی به انگلیسی

• achromatic color between black and white (also grey)
make gray; turn gray (mainly referring to hair)
of the color gray; having gray hair; dark or gloomy; dull, uninteresting; indeterminate, unclear (also grey)

پیشنهاد کاربران

گرِی ( Gy ) ( اسم ) : واحد اندازه گیری تابش جذب شده در SI برابر با 100 راد.
ناامید، دلمرده، بی انگیزه
Without interest or character; dull and nondescript.
( منطقه ) باوضعیت نامعلوم
( شهر، ناحیه. . . ) با وضع امنیتی نا معلوم
در قیاس با وضعیت سفید و قرمز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : gray
✅️ اسم ( noun ) : gray / grayness
✅️ صفت ( adjective ) : gray / grayish
✅️ قید ( adverb ) : grayly
آمیزه مو. [ زَ / زِ ] ( ص مرکب ) آنکه بعض مویهای سیاه و بعض آن سپید دارد، و آن پس از جوانی باشد. دومو. دومویه . اشمط. شمطاء. با موی جوگندمی :
اگر شاه هر هفت کشور بود
چو آمیزه مو شد مکدر بود.
دقیقی .
...
[مشاهده متن کامل]

کمیژه موی . ( تاج المصادر بیهقی ) .
- آمیزه موی شدن ؛ کمیژه موی شدن . اخلاس . ( تاج المصادر بیهقی ) .

برف باریدن بر سر ( پر زاغ ) ؛ کنایه از سپید شدن موی . پیر شدن :
مرا برف بارید بر پرّ زاغ
نشاید چو بلبل تماشای باغ .
سعدی .
رنگ خاکستری یا جو گندمی
که به موی سفید مایل به خاکستری هم گفته میشود
نا امیدی
گرگ ویزه . [ گ ُ زَ / زِ ] ( ص مرکب ) چیزی به رنگ گرگی و آن خاکستری است . ( آنندراج ) .
صفت gray به معنای خاکستری
صفت gray به معنای خاکستری به چیزهایی اطلاق می شود که رنگی شبیه دود یا خاکستر داشته باشند. مثلا:
gray clouds ( ابرهای خاکستری )
واژه gray به معنای خاکستری
واژه gray به معنای خاکستری یا طوسی به چیزهایی گفته می شود که رنگی شبیه رنگ خاکستر یا دود داشته باشند. واژه gray در نقش دستوری اسم، غیر قابل شمارش محسوب می شود و وقتی با حرف اضافه in می آید معنی لباس خاکستری داشتن می دهد. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

she was dressed in gray ( او طوسی پوشیده بود. )
منبع: سایت بیاموز

جو گندمی
خاکستری
طوسی
متمایل به سفید
رنگ خاکسترى
میتونه ب معنی کبود هم باشه.
یا کبودی روی بدن ( چیزی ک رو پیشونی بعضی از آخوندا ب وفور یافت میشه، البته اونایی مد نظرمه ک خودشون تمدید میکنن )
طوسی
خاکستری
رنگ طوسی
در مورد موی سر سفید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس