greed

/ˈɡriːd//ɡriːd/

معنی: از، طمع، حرص
معانی دیگر: آز، آزمندی، فزون خواهی، حریص بودن، طمع ورزیدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: extreme desire for wealth, possessions, or the like, beyond what one needs or deserves; avarice.
مترادف: acquisitiveness, avarice, cupidity
متضاد: asceticism, generosity
مشابه: gluttony

- Unfair business practices are generally the result of greed.
[ترجمه گوگل] شیوه های تجاری ناعادلانه عموماً نتیجه طمع است
[ترجمه ترگمان] اقدامات تجاری غیر منصفانه به طور کلی نتیجه حرص و طمع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Most of the man's actions were motivated by greed, even those that appeared to be done for the sake of others.
[ترجمه گوگل] بیشتر اعمال این مرد با انگیزه طمع بود، حتی کارهایی که به نظر می رسید به خاطر دیگران انجام می شد
[ترجمه ترگمان] بیشتر فعالیت های این مرد با حرص و طمع همراه بود، حتی آن هایی که به خاطر دیگران به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. greed characterized all his deeds
طمع،کلیه ی اعمال او را متمایز می کرد.

2. greed had debased his character
حرص و آز شخصیت او را پست کرده بود.

3. greed has destroyed many reputations
آز شهرت های زیادی را بر باد داده است.

4. greed has undone many great men
آز بسیاری از مردان را نابود کرده است.

5. greed is one of his failings
یکی از عیوب او حرص و آز است.

6. greed is one of the deadly sins
آزمندی یکی از گناهان کبیره است.

7. greed is the achilles' heel of many rich people
طمع نقطه ضعف بسیاری از پولداران است.

8. greed is the universal human weakness
ضعف عمومی بشر حرص و آز است.

9. greed lies at the bottom of our problems
حرص و ولع سرمنشا مسایل ما است.

10. greed shunted him from studying into gambling
آز موجب شد که کار او از تحصیل به قماربازی بکشد.

11. greed tempted him into a life of crime
آز،او را به سوی زندگی جنایت آمیز کشاند.

12. did greed actuate him?
آیا طمع او را به این کار واداشت ؟

13. laziness and greed were his downfall
تنبلی و آز باعث شکست او شد.

14. statesmen whom greed has degraded into nepotists
دولتمردانی که به خاطر حرص و آز به کارچاق کنی می پردازند

15. actions colored by greed
اعمال حاکی از حرص و آز

16. mention of money enkindled their greed
حرف پول طمع آنها را برانگیخت.

17. the romantic idea of banishing greed
فکر خوش بینانه ی از میان برداری حرص و آز

18. to manipulate a situation to satisfy one's greed
برای اقناع حرص و آز خود از موقعیت بهره گیری کردن

19. The word " food " may connote " greed ".
[ترجمه گوگل]کلمه "غذا" ممکن است به معنای "طمع" باشد
[ترجمه ترگمان]کلمه \"غذا\" می تواند دلالت بر حرص و طمع داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. He eats because of greed, not hunger.
[ترجمه گوگل]او به خاطر حرص و طمع غذا می خورد نه گرسنگی
[ترجمه ترگمان]او به خاطر حرص و طمع غذا می خورد، نه گرسنگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I get fed up with other people's greed.
[ترجمه گوگل]از حرص و طمع دیگران خسته می شوم
[ترجمه ترگمان]من از حرص مردم دیگه تغذیه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The satire aimed at modern greed.
[ترجمه گوگل]طنز با هدف طمع مدرن
[ترجمه ترگمان]The با حرص و طمع مدرن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Greed has been the undoing of many a businessman.
[ترجمه گوگل]حرص و طمع باعث نابودی بسیاری از تاجران شده است
[ترجمه ترگمان]حرص و طمع، مایه تباهی بسیاری از بازرگانان شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

از (اسم)
avarice, greed, avidity, esurience, rapacity

طمع (اسم)
avarice, greed, covetousness, cupidity, avidity

حرص (اسم)
avarice, greed, avidity, esurience

انگلیسی به انگلیسی

• voracity, desire, covetousness, avarice, selfishness, rapacity
greed is a desire for more of something than is necessary or fair.

پیشنهاد کاربران

این کلمه اسم هست به معنای حرص و طمع و صفتش greedy هست به معنی حریص یا طمعکار و خسیس هستش
خانم"فرشته" با احترام به نظر شما این کلمه اسمه پس حرص و طمع ترجمه میشه نه حریص.
ولع داشتن و یه چیزی تو این مایه ها . . .
:: )
ولع
بُخل
هوس

بپرس