green

/ˈɡriːn//ɡriːn/

معنی: چمن، سبزه، رنگ سبز، ترو تازه، بی تجربه، خام، نارس، خرم، سبز، تازه، سبز شدن، سبز کردن
معانی دیگر: (رنگ چشم) میشی، سبز و خرم، پوشیده از گیاه سبز، سبزی دار، سبز رنگ کردن یا شدن، ملایم، زنده، فعال، وابسته به جوانی، نرسیده، کال، کم تجربه، گول خور، ساده دل، خشک نشده، تر، نگد، طرفدار حراست محیط زیست، حسود، میدان چمن پوش، (در ورزش گلف) چمن صاف دور سوراخ، سبز و خرم کردن یا شدن، (جمع) شاخ و برگ سبز (که در تزیینات به کار می رود)، (جمع) سبزیجات، (خودمانی) اسکناس (بیشتر long green و folding green می گویند)، رودخانه ی گرین (که از غرب ایالت وایومینگ در آمریکا سرچشمه گرفته و به رود کلرادو در ایالت یوتا می ریزد)، در جمع سبزیجات، معتدل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the color of emeralds or of young, growing foliage; the color lying between yellow and blue on the spectrum.
مشابه: aqua, aquamarine, chartreuse, emerald, jade, kelly green, olive, pea green, sea green

(2) تعریف: something that is green in color.
مشابه: verdure

(3) تعریف: someone who wears the color green or a group identified by this color.

- The greens are playing the blues today.
[ترجمه گوگل] سبزها امروز با آبی ها بازی می کنند
[ترجمه ترگمان] سبزها امروز بلوز می نوازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a grassy area.
مترادف: lawn
مشابه: common, field, golf course, greensward, heath

- We played croquet on the green.
[ترجمه بهزاد مالکی] ما روی چمن کریکت بازی کردیم
|
[ترجمه گوگل] روی سبزه کروکت بازی کردیم
[ترجمه ترگمان] ما کریکت بازی می کردیم و روی چمن بازی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (pl.) green, often leafy foliage or vegetables.
مترادف: greenery
مشابه: foliage, salad, vegetables

- One needs greens in the diet.
[ترجمه گوگل] در رژیم غذایی فرد به سبزی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] یکی از آن ها به سبزی در رژیم غذایی نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: (slang) money.
مترادف: greenbacks, money, silver
مشابه: cash, scratch
صفت ( adjective )
حالات: greener, greenest
(1) تعریف: of or pertaining to the color green.
مترادف: verdant, viridescent
مشابه: bilious, olive

(2) تعریف: full of or covered with greenery or foliage.
مترادف: verdant, verdurous
مشابه: foliate, grassy, leafy

- green hills
[ترجمه گوگل] تپه های سبز
[ترجمه ترگمان] تپه های سرسبز،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: made with green leafy vegetables.
مشابه: vegetable

- a green salad
[ترجمه بهزاد مالکی] یک سالاد سبزیجات
|
[ترجمه مهیار زندی] یک سالاد تر و تازه
|
[ترجمه گوگل] یک سالاد سبز
[ترجمه ترگمان] یک سالاد سبز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: not fully mature; unripe.
مترادف: unripe
متضاد: ripe
مشابه: immature

- green bananas
[ترجمه بهزاد مالکی] موز های سبز
|
[ترجمه گوگل] موز سبز
[ترجمه ترگمان] موز سبز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: lacking in experience; untrained.
مترادف: callow, immature, inexperienced, raw
متضاد: experienced, seasoned
مشابه: crude, gullible, ingenuous, innocent, naive, new, tender, unseasoned, unskilled, untrained

(6) تعریف: young and full of life.
مترادف: coltish, young
مشابه: frisky, growing, lively, tender, vigorous

(7) تعریف: sickly looking; pale.
مترادف: sickly
مشابه: bilious, ghastly, off-color, pale, pallid, under the weather

- You look a little green today.
[ترجمه گوگل] امروز کمی سبز به نظر میرسی
[ترجمه ترگمان] امروز یه کم سبز به نظر میای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: greens, greening, greened
مشتقات: greenish (adj.), greenly (n.), greenness (n.)
• : تعریف: to make or become green.
مشابه: bud, burgeon, sprout

جمله های نمونه

1. green banana
موز نارس

2. green beans
لوبیا سبز

3. green branches are still pliable
شاخه های سبز هنوز خمپذیرند.

4. green grass
علف سبز

5. green has many different tints
سبز رنگسایه های بسیار دارد.

6. green light
چراغ سبز

7. green lumber
الوار تر

8. green plants and blooming plants
گیاهان سبز و گیاهان گل آور

9. green plants sweat when tightly packed
اگر گیاهان سبز تنگ کنار هم جا داده شوند عرق می کنند.

10. green plums set my teeth on edge
گوجه سبز دندان های مرا کند می کند.

11. green politics
سیاست حفظ محیط زیست

12. green results from blending blue and yellow
از آمیختن آبی و زرد رنگ سبز به وجود می آید.

13. green salad
سالاد سبزی (کاهو و اسفناج و غیره)

14. green shoots around the old tree trunk
جوانه های سبز اطراف تنه ی درخت کهنسال

15. green with a dash of red
سبز با کمی رنگ قرمز

16. green pea
نخود سبز

17. green vitriol
زاج سبز

18. green with envy
بسیار حسود

19. a green belt around the city
کمربند سبز در اطراف شهر

20. a green field
زمین سر سبز،سبزه زار

21. a green pomeogranate branch is supple
ترکه ی سبز انار خم پذیر است.

22. a green speck on paper
نقطه ی سبز بر روی کاغذ

23. a green teacher
معلم خام دست

24. a green tree can be seen in the background
درخت سبزی در زمینه ی تصویر (پس زمینه) دیده می شود.

25. a green winter
زمستان ملایم

26. mix green with yellow
سبز را با زرد بیامیز

27. pale green
سبز مات

28. the green rolling hills of iowa
تپه های سرسبز و کم شیب آیوا

29. the green spring garment of our trees
قبای سبز و بهاری درختان ما

30. the green years
ایام جوانی

31. a dirty green
سبز بدرنگ

32. parks and green spaces are like a city's lungs
پارک ها و فضاهای سبز همچون ریه های شهر هستند.

33. the village green
مرغزار دهکده

34. clad in a green overcoat
ملبس به پالتو سبز

35. confections covered in green icing
شیرینیجات دارای روکش (یا لعاب) سبز

36. fresh or canned green bean?
لوبیا سبز تازه یا لوبیا سبز کنسروی ؟

37. he had a green woolen cap on
او کلاه پشمی سبزی به سر داشت.

38. her vomit was green
استفراغ او سبزرنگ بود.

39. i beheld the green fields of heaven and the sickle of the new moon . . .
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو . . .

40. i prefer a green of a darker hue
من سبز تیره تری را ترجیح می دهم.

41. i saw the green fields of heaven and the crescent of the new moon
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

42. i was the green field of heaven and the sickle of the new moon
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

43. the leaves of green trees in the eyes of the wise . . .
برگ درختان سبز در نظر هوشیار . . .

44. the mold was green and dome shaped
ژله سبز و گنبد مانند بود.

45. there was a green hem of trees around the lake
دورتادور دریاچه را حاشیه ی سبزی از درخت فرا گرفته بود.

46. this flower has green sepals and yellow petals
این گل کاسبرگ سبز و گلبرگ زرد دارد.

47. he colored the circle green
او دایره را رنگ سبز زد.

48. sheep were grazing in green pastures
گوسپندان در چراگاه های سبز می چریدند.

49. the rub of the green
(خودمانی) اثر شانس خوب یا بد،بخت خوب،بخت بد

50. brown hills melting into dark green forests
تپه های قهوه ای رنگ که به تدریج تبدیل به جنگل های سبز تیره می شدند

51. children pebbled the dog with green plums
بچه ها به سگ گوجه می پراندند.

52. hills with a nap of green grass
تپه ها با پوشش پرز مانندی از علف سبز

53. rustic houses nestling in the green valley
خانه های روستایی که در دره ی سرسبز قرار دارند

54. the girls pelted us with green apples
دخترها سیب های سبز به ما پرتاب کردند.

55. the grass was a vibrant green
چمن رنگ سبز درخشانی داشت.

56. the tables were paved with green marble
میزها با رویه ای از مرمر سبز پوشانده شده بودند.

57. the windows were covered with green blinds
پنجره ها را با پرده ی سبز پوشانده بودند.

58. two tones of green: light green and dark green
دو رنگ سبز: سبز کم رنگ و سبز پررنگ

59. to give (or get) the green light
اجازه ی شروع یا ادامه ی کاری را دادن (دریافت کردن)

60. a river that twists through a green valley
رودخانه ای که در دره ای سبز پیچ و خم دارد

61. he is crazy about women with green eyes
او مرده ی زن های چشم سبز است.

62. i will keep my mother's memory green
خاطره ی مادرم را زنده نگه خواهم داشت.

63. in springtime, when the countryside is green and fresh
در بهاران که دشت و صحرا سبز و خرم است

64. in this pattern, red gradates into green
در این طرح،قرمز به تدریج و به طور نامحسوسی تبدیل به سبز می شود.

65. mix blue and yellow paint to make green
برای ساختن رنگ سبز،رنگ آبی را با زرد بیامیز.

66. she was repulsed by the sight of green flies on her food
دیدن مگس های سبز بر روی خوراک،دل او را به هم زد.

67. the two colors merged and became dark green
آن دو رنگ درهم آمیختند و تبدیل به سبز پررنگ شدند.

68. the project to build the dam got the green light
اجازه ی آغاز طرح ساختمان سد داده شد.

69. the scenery along the road was beautiful, now green an lush, now dry and bare
مناظر میان راه زیبا بودند: برخی سرسبز و خرم و برخی خشک و لخت.

70. this river's water has turned into a cloudy green
آب این رودخانه به رنگ سبز کدری در آمده است.

مترادف ها

چمن (اسم)
arbor, grass, lawn, turf, sod, meadow, green, grass plot, prairie, greensward, sward

سبزه (اسم)
grass, green, brunet, brunette, greenery, vert, verdure, grass plot, recently grown beard

رنگ سبز (اسم)
green

ترو تازه (اسم)
green

بی تجربه (صفت)
naive, immature, green, unskilled, naif, raw, half-baked, unskillful, gun-shy, inexpert, verdant

خام (صفت)
rude, simple, naive, rare, green, unripe, crude, naif, raw, unfeasible, half-baked, undone, unequipped, unprepared

نارس (صفت)
premature, immature, jejune, green, unripe, raw, embryonic, sophomoric

خرم (صفت)
blooming, fresh, vivid, merry, gay, green

سبز (صفت)
blooming, fresh, immature, green, viridescent, unripe

تازه (صفت)
young, fresh, late, up-to-date, green, new, breezy, recent, dewy, new-fashioned, red-hot, neoteric

سبز شدن (فعل)
grow, green, germinate, sprout, shoot

سبز کردن (فعل)
grow, green, germinate

تخصصی

[نساجی] سبز
[پلیمر] خام
[آب و خاک] سبز

انگلیسی به انگلیسی

• color green; piece of grassy public land near or in a village; grassy area, lawn; putting green (golf)
of the color green; full of greenery, covered with greenery; raw, uncooked; immature; unripe; novice, inexperienced; vibrant, vigorous; sickly
something that is green is the colour of grass or leaves.
a place that is green is covered with grass and trees.
green is used to describe political movements that are particularly concerned about protecting the environment.
greens are members of green political movements.
a green is an area of grass in a town or village.
a green is also a smooth, flat area of grass around a hole on a golf course.
you can refer to the cooked green leaves of vegetables such as cabbage or spinach as greens.
if someone is green with envy, they are very envious indeed.
if someone is green, they are inexperienced.

پیشنهاد کاربران

سبز، نو
مثال: The leaves on the trees turned green in the spring.
برگ های درختان در بهار سبز شدند.
green دوستدار محیط زیست
EPA environmental protection assoicity
سبز، سبزرنگ، زمردی
سرسبز، خرم
نرسیده، کال، نارس
بی تجربه، تازه کار، ساده لوح
کمتر آسیب رسان به محیط زیست
Green is a very cute and high class 💚☘️🍃🌿🌱🌲🌳🌴🌵🍀🐢🦕🦖🐍🍐🍏🥝👕💚 many things around us are green from plants to fruit
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : green
✅️ اسم ( noun ) : green / greenness / greenery / greening
✅️ صفت ( adjective ) : green / greenish
✅️ قید ( adverb ) : greenly
سازگار با محیط زیست
سبز. سبزه. سبزیجات🌷
زیست محیطی
green issues
مشکلات زیست محیطی
نرسیده کال سبز چمن
A green thumb:
the ability to make plants grow and be
healthy:
تو فارسی به کسی که بتواند گل و گیاه رو خوب پرورش بدهد می گوییم دستش خوبه یا به دستش میاد
در انگلیسی می گویند "انگشت سبز " داره
...
[مشاهده متن کامل]

My sister has a green thumb, but I kill most plants that I buy.
خواهرم دستش خوبه برای گیاهان اما من بیشتر گیاهانی رو که میخرم ، نابود میکنم 🤓
منبع : کمبریج دیکشتری

دوستدار محیط زیست
هر کاری یا هر چیزی یا هر شخصی که باعث حفاظت از محیط زیست شود
واژه green به معنای سبز
واژه green به معنای سبز به چیزهایی گفته می شود که رنگی شبیه رنگ چمن یا برگ گیاهان داشته باشند. واژه green در نقش دستوری اسم، غیر قابل شمارش محسوب می شود و وقتی با حرف اضافه in می آید معنی لباس سبز داشتن می دهد. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

she was dressed in green ( او سبز پوشیده بود. )
صفت green به معنای سبز
صفت green به معنای سبز به چیزهایی اطلاق می شود که رنگی شبیه چمن یا برگ درختان داشته باشند. مثلا:
green beans ( نخود سبز )
صفت green به مکان های پوشیده از علف و چمن نیز می دهد. مثلا:
green hills ( تپه های سبز )
صفت green وقتی همراه با انواع میوه می آیند برخی اوقات معنای نرسیده می دهند. مثلا:
green tomatoes ( گوجه فرنگی های نرسیده )
صفت green به معنای محیط زیست
صفت green به معنای محیط زیست به سیاست هایی اطلاق می گردد که مربوط به محافظت از محیط زیست باشند. مثلا:
the green party ( حزب ( حفاظت از ) محیط زیست )
منبع: سایت بیاموز

بی رنگ و رو شدن یا زرد شدن پوست بر اثر بیماری
سبزیدن.
سبزاندن کسی/چیزی/جایی.
زیست تخریب پذیر
safe

گاهی به معنای: سرزنده
یعضی جاها به معنی مریضی یا بیماری یا بی حالی هستش
به معنای حسود هم میشه ( خیلی حسود بیشتر )
سبز ، نرسیده، کال
حیات و محیط زیست
i was green
بی تجربه بودم.
بعضی وقتها، معنای ill یا همان ناخوش و رنگ پریده میدهد، مثال:
Oh no, you look green today
اوه، نه! امروز ناخوش احوال و رنگ پریده به نظر میایی!
کال

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس