grime

/ˈɡraɪm//ɡraɪm/

معنی: دوده، چرک سیاه کردن، چرک کردن
معانی دیگر: چرک و کثافت (به ویژه اگر سیاه باشد)، خلیش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: dirt, soot, or the like, esp. clinging to or embedded in a surface.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grimes, griming, grimed
• : تعریف: to cover with grime.

جمله های نمونه

1. the boy's legs were covered with grime
پاهای پسر از کثافت سیاه شده بود.

2. The walls were covered in grime.
[ترجمه گوگل]دیوارها پوشیده از خاک بود
[ترجمه ترگمان]دیوارها از چرک و کثافت پوشیده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The windows were nearly opaque with grime.
[ترجمه گوگل]پنجره ها تقریباً مات و کثیف بودند
[ترجمه ترگمان]پنجره ها از دوده سیاه کدر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His face and hands were coverd with grime from the coal dust.
[ترجمه گوگل]صورت و دستانش از گرد و غبار زغال سنگ پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]صورت و دست هایش کثیف و کثیف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His face was covered with grime.
[ترجمه گوگل]صورتش از کثیفی پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]صورتش از چرک و کثافت پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Kelly got the grime off his hands before rejoining her in the kitchen.
[ترجمه گوگل]کلی قبل از اینکه دوباره به او در آشپزخانه بپیوندد کثیفی از دستانش پاک شد
[ترجمه ترگمان]کلی \"قبل از اینکه\" هاوس \"بیاد تو آشپزخونه، the رو از دست داده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Huge chimneys belched forth smoke and grime.
[ترجمه گوگل]دودکش‌های عظیم دود و کثیفی بیرون می‌آوردند
[ترجمه ترگمان]دودکش بسیار بزرگ دود و دود از آن بیرون زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Cold Cream Cleanser dissolves grime and waterproof make-up.
[ترجمه گوگل]کرم پاک کننده کلد آلودگی و آرایش ضد آب را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]Cleanser کرم سرد، دوده و دوده را حل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A malodorous checked jacket, stiff with grime, was unbuttoned, the left flap lying open.
[ترجمه گوگل]یک ژاکت تیک دار بد بو، سفت با کثیفی، باز شده بود، بال چپش باز بود
[ترجمه ترگمان]یک ژاکت بد بو که از چرک و چرک و چرک شده بود، دکمه های چپش را باز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. And yet, amidst the dirt and grime, grew the occasional camomile, white flowers pressing strongly towards the sun.
[ترجمه گوگل]و با این حال، در میان کثیفی و کثیفی، گهگاه گل‌های سفید بابونه رشد می‌کردند که به شدت به سمت خورشید فشار می‌آوردند
[ترجمه ترگمان]و با این حال، در میان آن همه کثافت و کثافت، گاهی گل camomile گل می چید، گل های سفید به شدت به خورشید فشار می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Use a soft bristle brush to loosen the grime and if possible a sprayer to wash it all off.
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن لکه ها از یک برس نرم استفاده کنید و در صورت امکان از یک سمپاش برای شستشوی آن استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از برس نرم bristle استفاده کنید تا دوده و دوده را شل کنید و اگر ممکن است a برای شستن کامل آن وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His hand were black with grime from working on the car.
[ترجمه گوگل]دستش از کثیفی کار روی ماشین سیاه شده بود
[ترجمه ترگمان]دستش از کار کردن روی ماشین سیاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is subject to grease and grime from the hands, occasional coffee spills, cigarette ash, dead flies and sandwich crumbs.
[ترجمه گوگل]در معرض چربی و کثیفی دست‌ها، ریختن گهگاه قهوه، خاکستر سیگار، مگس‌های مرده و خرده‌های ساندویچ است
[ترجمه ترگمان]این موضوع مربوط به چربی و دوده از دست، گاه گاه قهوه، خاکستر سیگار، مگس های مرده و خرده های نان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dust-wreathed propellers turn overhead, twisting and turning the grime of centuries into the crannies of the moulded ceiling.
[ترجمه گوگل]ملخ‌های گرد و غباری از بالای سر می‌چرخند و کثیفی قرن‌ها را به شکاف‌های سقف قالب‌گیری شده تبدیل می‌کنند
[ترجمه ترگمان]پروانه های غبار از بالای سرشان می چرخند و دیوارها را درهم پیچ می دهند و به درون شکاف سقف moulded فرو می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دوده (اسم)
smut, black, grime, soot, lampblack, colly

چرک سیاه کردن (فعل)
grime

چرک کردن (فعل)
soil, putrefy, begrime, stain, fester, grime, moil, draggle, suppurate

انگلیسی به انگلیسی

• layer of dirt or other filth covering or ingrained in a surface
make dirty, cover with grime, soil, make filthy
grime is dirt on the surface of something.

پیشنهاد کاربران

موسیقی سیاهپوستان شرق لندن هم نام داره . grime music
کثیفی، دوده
کثیف کردن یا پوشاندن با کثیفی
کثیفی , آلودگی
# The walls were covered in grime
# The boy's legs were covered with grime
# The ends of the sleeves were black with grime
# The men were caked in layers of filth and grime
مترادف filth - Muck - dirt
فساد اخلاقی، آلودگی، کثافت

بپرس