guarantee

/ˌɡerənˈtiː//ˌɡærənˈtiː/

معنی: ضامن، تعهد، ضمانت، وثیقه، عهده، سپرده، عهد کردن، ضامن دادن، ضمانت کردن، تعهد کردن، عهده دار شدن
معانی دیگر: تضمین، گرو، نشان، متعهد شدن، تضمین کردن، تقبل رسمی، پابندان، متعهدله، تضمین گیر، ضمانت نامه، تعهدنامه، قول، قول و قرار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an assurance, esp. in writing, that something is of salable quality and will perform satisfactorily or be repaired or exchanged at the seller's or manufacturer's expense.
مترادف: assurance, warrant, warranty
مشابه: insurance, pledge, promise, vow

- The microwave oven that I bought came with a one-year guarantee.
[ترجمه Iliya Solhi] ماکروفری که من خریدم دارای ضمانت یکساله بود.
|
[ترجمه گوگل] مایکروفری که خریدم با یک سال گارانتی اومد
[ترجمه ترگمان] فر مایکروویو که من خریدم یک ضمانت یک ساله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an assurance or pledge regarded as security that some obligation will be met.
مترادف: assurance, pledge, promise, warrant
مشابه: commitment, insurance, seal, vow, warranty

- The carpenter gave us his personal guarantee that the work would be done on time.
[ترجمه Iliya Solhi] نجار ضمانت کرد که کار در موعد مقرر آماده خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل] نجار تضمین شخصی خود را به ما داد که کار به موقع انجام می شود
[ترجمه ترگمان] نجار ضمانت شخصی خود را به ما داد که کار به موقع انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something pledged as security for an obligation; collateral.
مترادف: collateral, gage, pledge, surety
مشابه: assurance, deposit, insurance, pawn, promise, warrant

- The king's daughter, pledged in marriage, became the guarantee of his promise to end his army's attacks.
[ترجمه گوگل] دختر پادشاه که به عقد ازدواج درآمده بود، ضامن قول او برای پایان دادن به حملات ارتشش شد
[ترجمه ترگمان] دختر پادشاه که در ازدواج قول داده بود، تعهد خود برای پایان دادن به حملات ارتش را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: something that has the effect of assuring or promising a given outcome.
مترادف: assurance, pledge, promise
مشابه: insurance, recommendation, testimonial, vow

- Her record of service to clients is a guarantee of her honesty and ability.
[ترجمه گوگل] سابقه خدمات او به مشتریان تضمین صداقت و توانایی او است
[ترجمه ترگمان] سابقه خدمت به مشتریان تضمینی از صداقت و توانایی او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company's name became a guarantee of excellent craftsmanship.
[ترجمه گوگل] نام شرکت ضامن ساخت عالی شد
[ترجمه ترگمان] نام این شرکت به یک تضمین مهارت عالی تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Separation of powers was seen as the guarantee against autocracy.
[ترجمه گوگل] تفکیک قوا به عنوان تضمینی در برابر استبداد تلقی می شد
[ترجمه ترگمان] تفکیک قوا به عنوان ضمانت در برابر استبداد تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: guarantees, guaranteeing, guaranteed
(1) تعریف: to assure the fulfillment of (an obligation, promise, or the like), or to serve as security for.
مترادف: pledge, warrant
مشابه: assure, ensure, obligate, secure, vouch

- The constitution guarantees freedom of speech.
[ترجمه A.D] قانون اساسی آزدی بیان را ضمانت میکند
|
[ترجمه گوگل] قانون اساسی آزادی بیان را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان] قانون اساسی آزادی بیان را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The marriage alliance guaranteed peace between the warring regions.
[ترجمه گوگل] اتحاد ازدواج تضمین کننده صلح بین مناطق متخاصم بود
[ترجمه ترگمان] اتحاد ازدواج صلح بین مناطق درگیر را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bear the responsibility for ensuring (the fulfillment of something desired or required by others).
مترادف: assure, ensure, pledge, promise
مشابه: covenant, sponsor, vouch, vow, warrant

- The plumbing company guarantees the work of its employees.
[ترجمه گوگل] شرکت لوله کشی کار کارکنان خود را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان] اداره لوله کشی، کار کارمندان خود را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The government guaranteed the safety of the foreign diplomats.
[ترجمه گوگل] دولت امنیت دیپلمات های خارجی را تضمین کرد
[ترجمه ترگمان] دولت امنیت دیپلمات های خارجی را تضمین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make (something) a certainty; ensure.
مترادف: ensure

- Bringing an umbrella seems to guarantee that it won't rain!
[ترجمه Iliya Solhi] آوردن یک چتر ، باران نباریدن را تضمین میکند !
|
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد با آوردن یک چتر تضمین می کند که باران نخواهد بارید!
[ترجمه ترگمان] گرفتن یک چتر به نظر می رسد که باران نخواهد بارید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The mob used threats to guarantee the man's cooperation.
[ترجمه گوگل] اوباش از تهدید برای تضمین همکاری این مرد استفاده کردند
[ترجمه ترگمان] مردم از تهدید برای تضمین هم کاری این مرد استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Will paying the ransom money guarantee the boy's safe return?
[ترجمه ناشناس] آیا پرداختن دیه بازگشت سالم پسر را تضمین می کند؟
|
[ترجمه گوگل] آیا پرداخت دیه تضمین کننده بازگشت سالم پسر است؟
[ترجمه ترگمان] اون پول رو پرداخت می کنه و امنیت اون بچه رو تضمین می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Good grades alone do not guarantee acceptance into a top-rated college.
[ترجمه گوگل] نمرات خوب به تنهایی قبولی در یک کالج با رتبه برتر را تضمین نمی کند
[ترجمه ترگمان] نمرات خوب به تنهایی پذیرش پذیرش در یک کالج درجه بالا را تضمین نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to assure or promise (something).
مترادف: assure, pledge, promise
مشابه: certify, covenant, ensure, stipulate, vow, warrant

- I guarantee that you won't regret this decision.
[ترجمه گوگل] من تضمین می کنم که از این تصمیم پشیمان نخواهید شد
[ترجمه ترگمان] من ضمانت می کنم که تو از این تصمیم پشیمان نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to take responsibility for the quality or proper working of.

- The company guarantees all its products.
[ترجمه گوگل] این شرکت تمامی محصولات خود را تضمین می کند
[ترجمه ترگمان] شرکت همه محصولات خود را تضمین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to promise protection of (someone or something) against liability or loss; indemnify; insure.
مترادف: indemnify, insure, warrant
مشابه: assure, covenant, pledge, promise, underwrite

- He said that if I was willing to invest, he would guarantee me against loss.
[ترجمه گوگل] او گفت اگر حاضر به سرمایه گذاری باشم، من را در مقابل ضرر تضمین می کند
[ترجمه ترگمان] او گفت که اگر من مایل به سرمایه گذاری بودم، او مرا در مقابل از دست دادن تضمین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: (informal) to assure (someone) of something.

- I guarantee you that this roof will never leak again.
[ترجمه گوگل] من به شما تضمین می دهم که این سقف دیگر هرگز نشتی نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان] بهت اطمینان میدم که این سقف دیگه چکه نمیکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. guarantee fund
سپرده ی تضمینی

2. to guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن

3. to guarantee that a thing will be done
انجام کاری را تضمین کردن

4. we guarantee our customers' satisfaction
رضایت مشتریان را تضمین می کنیم.

5. no earthly ruler can guarantee salvation in the life to come
هیچ فرمانروای دنیوی نمی تواند رستگاری آخرت را تضمین کند.

6. the clouds were a guarantee of rain
ابرها نوید باران می داد.

7. the police does not guarantee the city's safety
پلیس امنیت شهر را تضمین نمی کند.

8. we are unable to guarantee the timely payment of the installments
ما نمی توانیم پرداخت بموقع اقساط را تضمین کنیم.

9. this radio has a two-year guarantee
این رادیو تضمین دو ساله دارد.

10. bookish learning on business is no guarantee of success in the bazaar
دانش کتابی درباره ی تجارت تضمین موفقیت دربازار نیست.

11. He will guarantee us possession of the house by May.
[ترجمه گوگل]او تا ماه مه مالکیت خانه را به ما تضمین می کند
[ترجمه ترگمان]او ما را در ماه مه به ما تضمین خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We cannot guarantee adequate supplies of raw materials.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم تامین مواد خام کافی را تضمین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم ذخایر کافی مواد خام را تضمین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The vigorous pursuit of policies is no guarantee of success.
[ترجمه گوگل]پیگیری جدی سیاست ها تضمینی برای موفقیت نیست
[ترجمه ترگمان]پی گیری شدید سیاست ها تضمینی برای موفقیت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The guarantee could be worthless if the firm goes out of business.
[ترجمه گوگل]اگر شرکت از کار بیفتد، ضمانت می تواند بی ارزش باشد
[ترجمه ترگمان]اگر شرکت از کسب وکار خارج شود، تضمینی می تواند بی ارزش باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Living together before you marry is no guarantee of future happiness.
[ترجمه رویا صالحی] قبل از ازدواج زندگی با هم نمی تواند شادی آینده را تضمین کند
|
[ترجمه گوگل]زندگی مشترک قبل از ازدواج تضمینی برای خوشبختی آینده نیست
[ترجمه ترگمان]زندگی با هم قبل از ازدواج تضمینی برای خوشبختی آینده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Neither country would guarantee the integrity of their common frontier.
[ترجمه گوگل]هیچ یک از این دو کشور یکپارچگی مرز مشترک خود را تضمین نمی کنند
[ترجمه ترگمان]هیچ کشوری یکپارچگی مرزه ای مشترک خود را تضمین نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Can you give me a cast-iron guarantee that the work will be completed on time?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به من تضمین چدنی بدهید که کار به موقع انجام شود؟
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید تضمینی برای تضمین این که کار به موقع تکمیل خواهد شد به من بدهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I guarantee you'll love this film.
[ترجمه Shiva_sisi] من تضمین میکنم که این فیلم را دوست داشته باشی!
|
[ترجمه گوگل]من تضمین می کنم که این فیلم را دوست خواهید داشت
[ترجمه ترگمان]من ضمانت می کنم که این فیلم رو دوست داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Surplus resources alone do not guarantee growth.
[ترجمه گوگل]منابع مازاد به تنهایی رشد را تضمین نمی کند
[ترجمه ترگمان]منابع مازاد به تنهایی رشد را تضمین نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضامن (اسم)
sponsor, guarantor, bondsman, surety, bailsman, security, guarantee, latch, depositary, voucher, warranter, warrantor

تعهد (اسم)
assumption, mandate, assurance, commitment, guarantee, obligation, warranty, onus, committal

ضمانت (اسم)
assurance, security, bond, guarantee, warranty, guaranty, bail, pledge, sponsorship

وثیقه (اسم)
surety, earnest, gage, gauge, assurance, security, guarantee, guaranty, pledge, caution, premium, pawn, hostage

عهده (اسم)
promise, responsibility, charge, engagement, duty, guarantee, obligation

سپرده (اسم)
deposit, guarantee, trust fund

عهد کردن (فعل)
swear, promise, oath, vow, engage, guarantee, pledge, give one's word

ضامن دادن (فعل)
guarantee

ضمانت کردن (فعل)
sponsor, guarantee, warrant, vouch, insure

تعهد کردن (فعل)
undertake, guarantee, underwrite

عهده دار شدن (فعل)
answer, respond, undertake, guarantee, be responsible

تخصصی

[حسابداری] ضمانت ؛ تضمین
[حقوق] تضمین کردن، ضمانت کردن، ضمان، وثیقه، وجه الضمان
[ریاضیات] تضمین کردن، درست است، تأمین، گارانتی، ضمانت، ضمانت کردن، ضمانت نامه، سپرده، تضمین، وثیقه

انگلیسی به انگلیسی

• security; warranty; pledge; assurance
vouch for; give a guarantee; give a warranty; promise, assure
if one thing guarantees another, the first is certain to cause the second thing to happen.
if you guarantee something, you promise that it will definitely happen, or that you will do it or provide it.
if you say that something is guaranteed to happen, you mean that you are certain that it will happen.
something that is a guarantee of a particular thing makes it certain that it will happen or that it is true.
a guarantee is also a promise that something will happen.
if a company guarantees a product or work that they do, they give a written promise that if it has any faults within a particular time it will be repaired, replaced, or redone free of charge.
a guarantee is also a written promise by a company that if a product or work that they do has any faults within a particular time, it will be repaired, replaced, or redone free of charge.

پیشنهاد کاربران

ضمانت، ضمانت کردن
مثال: The store offers a money - back guarantee on all its products.
فروشگاه برای تمام محصولاتش ضمانت بازپرداخت پول ارائه می دهد.
نوید دادن
V.
Guarantee :
『promise that sth will happen』
قول دادن برای اتفاق افتادن چیزی ❤️
ʕ ꈍᴥꈍʔ
:Example
【this phone works good , but I can't guarantee it. 🎡💗】
تسویه کردن
Biden says can't guarantee debt ceiling lift due
بایدن میگه نمیتونه سررسید بدهی رو تسویه کنه
ضمانت
دوستان:
معنی اصلیش میشه ( ضمانت کردن ) معنی دیگه هم داره که میشه ( قول دادن )
ضمانت کردن
گارانتی
تعهد , ضمانت
تضمین کردن
متعهد شدن
ضمانت = تضمین، ضمانت کردن = تضمین کردن
براورده کردن
معین
مشخص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس