guard

/ˈɡɑːrd//ɡɑːd/

معنی: پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از، نگهبان، محافظت کردن، نگهداری و دفاع کردن از، پاسداری کردن، محفوظ کردن، مصون داشتن، نگهبانی کردن، نگاه داشتن، پاییدن
معانی دیگر: بنوان، پاسگان، حراست کردن، کشیک دادن، حفاظ، حایل، وسیله ایمنی، یگان نظامی تشریفاتی، برحذر کردن، دورکردن، مواظب (چیزی) بودن، پاسبانی، مراقبت، (ورزش) از دروازه دفاع کردن، (بکس) گارد گرفتن، حالت دفاعی به خود گرفتن، دربانی کردن، (قدیمی) مشایعت کردن، اسکورت کردن، (ماشین آلات و وسایط نقلیه) مجهز به اتاقک یا سپر یا وسیله استحفاظی کردن، (راه آهن) سوزنبان، راهبان، (انگلیس) راننده ی قطار، زندانبان، (انگلیس) گارد سلطنتی، (بسکتبال) بازیکن عقب، هر یک از دو گارد که هنگام حمله رهبری بازی را به عهده دارند، (فوتبال آمریکایی) هر یک از دو گارد حمله یا بازیکن میانی هنگام دفاع، حالت اماده باش در شمشیر بازی ومشت زنی وامثال ان

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: guards, guarding, guarded
(1) تعریف: to protect from danger or harm.
مترادف: defend, preserve, protect, watch
مشابه: chaperon, convoy, cover, ensure, escort, mind, safeguard, save, secure, shelter, shield

- Security officers guarded the princess.
[ترجمه گوگل] افسران امنیتی از شاهزاده خانم محافظت می کردند
[ترجمه ترگمان] ماموران امنیتی از پرنسس محافظت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A fierce dragon was said to guard the castle.
[ترجمه 🖤🩷🖤💚] یک اژدهای وحشی هست برای مراقبت از قلعه
|
[ترجمه گوگل] گفته می شود که اژدهایی درنده از قلعه محافظت می کند
[ترجمه ترگمان] یک اژدهای وحشی گفته بود که از قلعه محافظت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to keep watch over so as to prevent escape; keep in check; restrain.
مترادف: sentinel, watch
مشابه: confine, escort, patrol, restrain

- The soldiers guarded the prisoners.
[ترجمه گوگل] سربازان از زندانیان محافظت می کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان از اسیران مراقبت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You should guard your speech.
[ترجمه محمد رضایی] شما باید اسکولی خود را حفظ کنید
|
[ترجمه یاسمن صفائی] شما باید مراقب حرفهای خود باشید. ( برخلاف آقای رضایی که مراقب حرف زدنش نبود )
|
[ترجمه baran] شما باید مراقب حرف زدن خود باشید .
|
[ترجمه گوگل] شما باید مراقب گفتار خود باشید
[ترجمه ترگمان] باید از سخنرانیت محافظت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to take precautions (fol. by against).
مترادف: provide
مشابه: prepare, prevent

- The farmers in the valley need to guard against floods in the rainy season.
[ترجمه گوگل] کشاورزان دره باید از سیل در فصل باران مراقبت کنند
[ترجمه ترگمان] کشاورزان در این دره نیاز به محافظت در برابر سیل در فصل بارانی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to provide protection.
مترادف: defend, protect
مشابه: cover, shield

- Waterproofing your basement will guard against water damage.
[ترجمه گوگل] ضد آب کردن زیرزمین شما از آسیب آب محافظت می کند
[ترجمه ترگمان] زیر زمین شما از آسیب آب محافظت می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: off guard, on guard
(1) تعریف: one who watches out for danger or intrusion; one who protects.
مترادف: defender, preserver, protector, shield, tutelary, watchdog
مشابه: chaperon, convoy, custodian, escort, keeper, protection, security, warden, watcher, watchman

- The museum had guards at every exit.
[ترجمه گوگل] موزه در هر خروجی نگهبان داشت
[ترجمه ترگمان] موزه در هر خروجی نگهبان داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who watches over (another) so as to prevent escape.
مترادف: escort, keeper, lookout, sentinel, surveillant, watchdog
مشابه: jailer, patrol, warden

- There are guards in the prison day and night.
[ترجمه گوگل] شب و روز در زندان نگهبان هستند
[ترجمه ترگمان] نگهبانان شب و شب در زندان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something used to prevent harm; safety device.
مترادف: defense, protector, shield
مشابه: buffer, bulwark, cover, protection, safeguard, safety, safety valve, screen, security

- The goalie is putting on his shin guards.
[ترجمه گوگل] دروازه‌بان محافظ‌های ساق پای خود را می‌پوشد
[ترجمه ترگمان] دروازه بان داره از گارد شین استفاده میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. guard against
هشیار بودن،مواظب بودن،غفلت نکردن

2. a guard was walking nearby
یک نگهبان در آن حوالی قدم می زد.

3. color guard
گارد پرچم

4. hey guard their freedom with stubborn jealousy
آنان با غیرت تمام از آزادی خود پاسداری می کنند.

5. prison guard
پاسدار زندان

6. security guard
شبگرد،پاسدار حفاظتی

7. the guard cried, "halt or i'll fire"
نگهبان فریاد زد: ((ایست والا آتش می کنم. ))

8. the guard gave him a clap in the ribs with his stick
مستحفظ با چوبدستی خود ضربه ای به پهلوی او زد.

9. the guard riddled the car with bullets
پاسدار اتومبیل را با گلوله سوراخ سوراخ کرد.

10. honor guard
گارد احترام

11. stand guard
پاس دادن،نگهبانی کردن،کشیک دادن

12. the border guard looked at my passport and waved me on
نگهبان مرز به گذرنامه ام نگاهی کرد و اشاره کرد که رد شوم.

13. the prison guard administered the whipping
زندانبان شلاق زدن را به اجرا درآورد.

14. the prison guard was fired because of extortion of money from the prisoners
زندانبان به جرم اخاذی از زندانیان اخراج شد.

15. the rear guard and the vanguards
پسگامان (پس قراولان) و پیشگامان (پیش قراولان)

16. we must guard against treason
باید در مقابل خیانت هشیار باشیم.

17. you must guard against any kind of addiction
تو باید از هر گونه اعتیاد پرهیز کنی

18. two soldiers stood guard on either side
در هر طرف دو سرباز پاس می دادند.

19. be off (one's) guard
غافل شدن،مهیا نبودن

20. be on one's guard
مواظب بودن،پاییدن،آماده و هوشیار بودن

21. "get away from here!" the guard snarled
نگهبان غرش کنان گفت: ((از اینجا دور شوید!))

22. our ship was detached to guard the harbour
ناو ما برای پاسداری از بندرگاه گسیل شد.

23. the officer gave the sleeping guard a jog
افسر،نگهبان خواب را با تکان بیدار کرد.

24. i managed to sneak by the guard
هر طوری بود یواشکی از کنار نگهبان رد شدم.

25. when he attacked, i was off guard
وقتی به من حمله کرد غافلگیر شدم.

26. he jumped on the motorcycle and barreled past the guard
پرید روی موتور سیکلت و مثل تیر از جلو نگهبان رد شد.

27. Two of the soldiers kept guard over the captured guns.
[ترجمه گوگل]دو تن از سربازان از اسلحه های دستگیر شده نگهبانی می دادند
[ترجمه ترگمان]دو نفر از سربازان از توپ های دستگیر شده محافظت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. Officials used guard dogs to eject the protesters.
[ترجمه گوگل]مقامات از سگ های نگهبان برای بیرون راندن معترضان استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]مقامات از سگ های نگهبان برای بیرون دادن معترضان استفاده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. A guard zapped him with the stun gun.
[ترجمه گوگل]یک نگهبان او را با اسلحه بیهوش کرد
[ترجمه ترگمان] یه نگهبان اون رو با اسلحه بی حس منتقل کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The noise aroused the sleeping guard.
[ترجمه گوگل]سروصدا نگهبان خواب را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]سر و صدا نگهبان خفته را بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پناه (اسم)
shelter, asylum, blind, sconce, refuge, awning, bulwark, safeguard, guard, coverture

نگهدار (اسم)
supporter, protector, patron, backer, prop, keeper, guard, curator, stanchion, depositary, looker, watchdog

حائل (اسم)
stay, buffer, louver, louvre, guard, barrier, delimiter, buttress, stanchion, pall, coaming, shutter, stayer

پاسبان (اسم)
peon, guard, bobby, constable, policeman, cop, police, gendarme, police patrol

محافظ (اسم)
guardian, watchman, guard, bodyguard, preserver, surveillant

مستحفظ (اسم)
protector, caretaker, guard

احتیاط (اسم)
reserve, nicety, vigilance, reservation, caution, guard, precaution, prudence, discretion, forethought, circumspection

گارد (اسم)
guard, lifeguard

پاسدار (اسم)
watchman, guard, picket, sentry, guardsman

پاس (اسم)
escort, watch, guard

نرده روی عرشه کشتی (اسم)
guard

نرده حفاظتی (اسم)
guard

نگهداری و دفاع کردن از (اسم)
guard

نگهبان (اسم)
guardian, warden, ward, keeper, watchman, guard, curator, sentinel, conservator, custodian, lifeguard, sentry, guardsman, watchdog

محافظت کردن (فعل)
shelter, defend, guard

نگهداری و دفاع کردن از (فعل)
guard

پاسداری کردن (فعل)
watch, guard, patrol

محفوظ کردن (فعل)
protect, guard

مصون داشتن (فعل)
guard

نگهبانی کردن (فعل)
guard, chaperon, chaperone, sentinel

نگاه داشتن (فعل)
stop, stay, tackle, hold, keep, guard, withhold, commemorate, refrain, retain, save, preserve

پاییدن (فعل)
eye, look, watch, guard, be constant, be firm, be fixed, be permanent, stag

تخصصی

[عمران و معماری] نرده
[برق و الکترونیک] محافظ
[مهندسی گاز] نگهبان، پاسدار، حفاظ، حفظ کردن
[ریاضیات] حامل، حفاظ، نگهبان، محافظ، سپر، جلوبند

انگلیسی به انگلیسی

• careful watch; sentry, watchman; protection; alertness, defense; carefulness; conductor (british)
preserve, watch over, keep, protect
if you guard a place, person, or object, you watch them in order to protect them.
to guard someone also means to watch them in order to stop them from escaping.
a guard is a person or group of people that protect or watch someone or something.
a guard is also a railway official on a train.
the guards is the name of some regiments in the british army.
if you guard something important or secret, you protect or hide it.
a guard is also a device which covers a dangerous part of something.
see also guarded.
if you stand guard over someone or something, you guard them.
someone who is on guard is responsible for guarding a particular place or person.
if you are on your guard, you are being careful because a situation might become difficult or dangerous.
if you catch someone off guard, you surprise them by doing something when they are not expecting it.
if you guard against something, you are careful to avoid it happening or avoid being affected by it.

پیشنهاد کاربران

نگهبان
مثال: The security guard patrols the building at night.
نگهبان امنیتی شبانه روز ساختمان را پاترول می کند.
guard ( n ) ( ɡɑrd ) =a person, such as a soldier, a police officer, or a prison officer, who protects a place or people, or prevents prisoners from escaping
guard
Be on ( your ) guard
مراقب ( خودت ) باش.
Let your guard down
ریلکس باش. جبهه نگیر
Keep your guard up
مراقب خودت باش
مخفی و پنهان کردن
تعقیب کردن یا پاییدن کسی
Guard corps سپاه پاسداران
sth that you wear to protect a part of your body
چیزی که میپوشم تا از بخشی از بدنمون محافظت کنیم مثل a mouth guard
پاسبان
guard ( عمومی )
واژه مصوب: پاسگان
تعریف: گروه مسلحی که پاسداری از مکان یا مقامی را بر عهده داشته باشد یا در اجرای مراسم تشریفاتی شرکت کند
بانیدن.
مراقبت
نگهبان
محافظ
پاسبان
Me
very impressiveand conducive
Be carefull with something ot somebody.
Protect
محافظ، نگهبان
محافظت کردن
someone whose job is to protect a place or person
باsecurity بیاد معنی نیرو میگیره نیروی امنیتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس