harangue

/həˈræŋ//həˈræŋ/

معنی: با صدای بلند نطق کردن
معانی دیگر: اینچنین سخنرانی کردن، (سخنرانی دراز و پرجوش و خروش یا پر انتقاد) نطق طعن و لعن آمیز، نطق آتشین، رجز خوانی، نصیحت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a long, vehement, and often pompous speech or piece of writing, esp. such a speech delivered in public; tirade.
مشابه: diatribe, rant, tirade

- The senator was well-known for his long-winded harangues on the subject of free trade.
[ترجمه گوگل] این سناتور به خاطر سخنان طولانی خود در مورد تجارت آزاد مشهور بود
[ترجمه ترگمان] سناتور به خاطر نطق های بلند و طولانی خود در مورد تجارت آزاد معروف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a strong spoken or written attack or scolding.

- He hoped to avoid another harangue from his mother about getting a job.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که از مزاحمت دیگری از سوی مادرش در مورد یافتن شغل جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان] او امیدوار بود که از یک سخنرانی دیگر از مادرش در مورد دریافت یک شغل اجتناب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: harangues, haranguing, harangued
• : تعریف: to address at length and with vehemence; deliver a tirade to.
مشابه: rant

- He harangued his youthful audience on the subject of loose morals.
[ترجمه گوگل] او مخاطبان جوان خود را با موضوع اخلاق سست آزار داد
[ترجمه ترگمان] او شنوندگان جوان خود را در معرض اخلاقیات آزاد قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a long, vehement address in speech or writing; deliver a tirade.
مشابه: preach, rant

جمله های نمونه

1. The team were given the usual half-time harangue by their manager.
[ترجمه مریم سالک زمانی] مدیر تیم طبق روال در نیمه وقت کلی رجز خواند .
|
[ترجمه گوگل]این تیم توسط مدیر خود به طور معمول در نیمه اول بازی ها را دریافت کرد
[ترجمه ترگمان]این تیم به مدت نیم ساعت با مدیر آن ها سخنرانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Towards the end of his harangue his head grew heavy, his eyelids drooped, and his speech became thick.
[ترجمه گوگل]در اواخر حراج سرش سنگین شد، پلک هایش افتاد و گفتارش غلیظ شد
[ترجمه ترگمان]در پایان این نطق، سرش سنگین شد، پلک هایش افتاد و his کلفت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Teachers can't teach when they have to harangue the kids about good behavior.
[ترجمه گوگل]معلمان وقتی مجبورند بچه ها را در مورد رفتار خوب اذیت کنند نمی توانند آموزش دهند
[ترجمه ترگمان]معلمان نمی توانند زمانی که می خواهند درباره رفتار خوب با بچه ها صحبت کنند، تدریس کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On and on the harangue went, an endless sport.
[ترجمه گوگل]ورزش بی پایان در هارانگه ادامه داشت
[ترجمه ترگمان]روز گذشت و خطابه پایان ناپذیر خود را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We had to listen to a long harangue about our own shortcomings.
[ترجمه مریم سالک زمانی] به اجبار مدتی طولانی به داد و بیداد دربارۀ نقاط ضعف و عیب هایمان گوش دادیم.
|
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم به یک بحث طولانی در مورد کمبودهای خود گوش دهیم
[ترجمه ترگمان]باید به حرف های مفصل درباره shortcomings گوش می دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fourth Master Liu's harangue rankled in each heart.
[ترجمه گوگل]هارانگوی چهارم استاد لیو در هر قلب قرار داشت
[ترجمه ترگمان]نطق اصلی آقای لیو در دل هر یک از آن ها عذاب اور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. EVEN as America's politicians harangue the bankers, the bankers are sniping back.
[ترجمه گوگل]حتی زمانی که سیاستمداران آمریکا بانکداران را آزار می دهند، بانکداران در حال عقب نشینی هستند
[ترجمه ترگمان]حتی به عنوان سیاستمداران آمریکا در مورد بانکداران، بانکداران در حال تک تیراندازی هم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Deliver an angry, hour - long harangue against a person.
[ترجمه گوگل]یک دعوای خشمگین و یک ساعته علیه یک شخص ارائه دهید
[ترجمه ترگمان]یه سخنرانی بلند و ساعتی رو علیه یه نفر تحویل بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The minister of propaganda delivered his harangue.
[ترجمه گوگل]وزير تبليغات سخنراني خود را تحويل داد
[ترجمه ترگمان]وزیر تبلیغات نطق خود را ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The minister of propaganda delivered his usual harangue.
[ترجمه گوگل]وزير تبليغات هميشگي اش را اجرا كرد
[ترجمه ترگمان]وزیر تبلیغات سخنرانی معمولی خود را ایراد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Academic group spread out a harangue to this, summarize main point of view now after.
[ترجمه گوگل]گروه آکادمیک در این مورد بحثی را منتشر کردند، دیدگاه اصلی را اکنون پس از آن خلاصه کنید
[ترجمه ترگمان]گروه علمی یک سخنرانی در این باره منتشر کردند، که اکنون بعد از آن دیدگاه اصلی را به طور خلاصه بیان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Harangue in friend and colleague computer major term when whether do you feel lose one's head?
[ترجمه گوگل]Harangue در دوست و همکار کامپیوتر ترم اصلی وقتی که آیا شما احساس از دست دادن سر خود را؟
[ترجمه ترگمان]در زمانی که آیا احساس می کنید یک سر یک سر را از دست می دهید، در ارتباط با یک عبارت بزرگ رایانه هم کار و هم کار کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To this, economist people spread out a harangue.
[ترجمه گوگل]برای این کار، افراد اقتصاددان یک هتاک را منتشر کردند
[ترجمه ترگمان]به این دلیل، یک اقتصاددان یک سخنرانی را پخش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The harangue is very serious.
[ترجمه مریم سالک زمانی] این سخنرانی غرا خیلی خطیر و جدیست.
|
[ترجمه گوگل]حرام بسیار جدی است
[ترجمه ترگمان]نطق مفصل بسیار جدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با صدای بلند نطق کردن (فعل)
harangue

انگلیسی به انگلیسی

• passionate or pompous speech; lecture, scolding
make a passionate or pompous speech; lecture, scold
a harangue is a long, forceful, persuasive speech; used showing disapproval.
if someone harangues you, they try to persuade you to accept their opinions or ideas in a forceful way; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

to speak to someone or a group of people, often for a long time, in a forceful and sometimes angry way, esp. to persuade them or to express disapproval
صحبت کردن با کسی یا گروهی از مردم، اغلب برای مدت طولانی، به شیوه ای تحکم آمیز و گاهی عصبانی، به ویژه. برای متقاعد کردن یا ابراز مخالفت
...
[مشاهده متن کامل]

He harangued the class for half an hour about not paying attention.
A drunk in the station was haranguing passers - by.
A police - officer harangued the crowd and advised them to go a way quietly.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/harangue
( اسم ) داد و بیداد
عتاب و خطاب کردن
دعوی و فراخوانی
سخنرانی طولانی و شدیداللحن
توپ و تشر زدن
نطق غرا و انتقاد آمیز
تاختن، تازش
نطق با صدای بلند
شماتت کردن ، شماتت
دکلمه کردن

بپرس