hunt

/ˈhənt//hʌnt/

معنی: شکار، جستجو، صید، نخجیر، صید کردن، جستجو کردن در، تفحص کردن، شکار کردن
معانی دیگر: بشگرد، به شکار رفتن، نخجیر کردن، (معمولا با : down) تعقیب کردن، دنبال رفتن یا کردن، جستجو کردن، (با : up یا down یا out - پس از جستجوی زیاد) یافتن، پیدا کردن، (با : for یا after) دنبال چیزی گشتن، پژوهیدن، دنبال گردی، تعقیب، گروه شکارچیان (معمولا با اسب و سگ تازی)، شکارگاه

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hunts, hunting, hunted
(1) تعریف: to pursue (game animals) for food or sport.
مترادف: chase
مشابه: ferret, pursue, stalk, track, trail

(2) تعریف: to search (often fol. by for, up, or down).
مترادف: search for, seek
مشابه: explore, look for, rummage

- He hunted for the lost gloves.
[ترجمه سمانه] او برای دستکش های گمشده جستجو کرد
|
[ترجمه Sina] او به دنبال دستکش های گمشده گشت .
|
[ترجمه mahdis] آن مرد به دنبال دستکش های گمشده گشت.
|
[ترجمه گوگل] او به دنبال دستکش های گم شده بود
[ترجمه ترگمان] اون دنبال دستکش های گم شده می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to chase or pursue with hostile intention (often fol. by down).
مترادف: chase, pursue, run down
مشابه: course, hound, stalk, track, trail

- The police hunted down the killer.
[ترجمه Sina] پلیس بعد از جستجوی فراوان، قاتل را پیدا کرد.
|
[ترجمه md] پلیس قاتل را گیر انداخت.
|
[ترجمه گوگل] پلیس قاتل را تعقیب کرد
[ترجمه ترگمان] پلیس قاتل رو پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to thoroughly search (a place or region).
مترادف: rake, scour, search
مشابه: ransack, seek

- I hunted the house for my keys.
[ترجمه Sina] خانه را برای کلیدهایم جستجو کردم
|
[ترجمه گوگل] خانه را برای کلیدهایم شکار کردم
[ترجمه ترگمان] خونه رو دنبال کلیدها گشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They hunted the forest for wild boar.
[ترجمه Soraya] آنها جنگل را برای پیدا کردن گراز وحشی جستجو کردند
|
[ترجمه گوگل] آنها جنگل را برای گراز وحشی شکار کردند
[ترجمه ترگمان] اونا جنگل رو برای یه گراز وحشی شکار کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to enter into a pursuit for animals with the intent of killing them for food or sport.
مشابه: hawk

(2) تعریف: to engage in a search.
مترادف: search
مشابه: look
اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of pursuing and killing wild animals.
مترادف: hunting
مشابه: the chase

(2) تعریف: a thorough search.
مترادف: search
مشابه: ferret, forage, pursuit, quest

جمله های نمونه

1. hunt down
1- تعقیب کردن و کشتن یا گرفتن 2- دنبال چیزی گشتن و یافتن

2. hunt up
1- دنبال چیزی گشتن،پژوهیدن 2- (پس از پژوهش) یافتن

3. i'll hunt him down even if he hides under a stone
اگر زیر سنگ هم برود پیدایش خواهم کرد!

4. they hunt deer by stalking
آنان با تعقیب مخفیانه آهو صید می کنند.

5. a deer hunt
شکار آهو

6. animals that hunt in the nighttime
جانورانی که شب هنگام به شکار می روند

7. some animals hunt in packs
برخی جانوران دسته جمعی شکار می کنند.

8. he likes to hunt game
او دوست دارد حیوان شکار کند.

9. i'm in the hunt for a new secretary
دنبال یک منشی جدید می گردم.

10. they used to hunt wild animals for food
آنان حیوانات وحشی را برای خوراک شکار می کردند.

11. the thill of the hunt
هیجان شکار

12. bad weather forced the police to give up the hunt
هوای بد پلیس را مجبور کرد که از تعقیب صرفنظر کند.

13. She had never taken part in a fox hunt before.
[ترجمه گوگل]او پیش از این هرگز در شکار روباه شرکت نکرده بود
[ترجمه ترگمان]قبلا هرگز در شکار روباه شرکت نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you come to Beijing again, remember to hunt me out.
[ترجمه گوگل]اگر دوباره به پکن آمدید، به یاد داشته باشید که مرا شکار کنید
[ترجمه ترگمان]اگر دوباره به پکن آمده اید، به یاد داشته باشید که مرا پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They sleep by day and hunt by night.
[ترجمه معین] آنها روزها می خوابند و شب ها به شکار میروند
|
[ترجمه گوگل]روز می خوابند و شب شکار می کنند
[ترجمه ترگمان]شب ها به خواب می روند و شب شکار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The annual seal hunt takes place on the pack ice off Greenland.
[ترجمه احد ترابي] شکار سالانه فوکها بر روی یخهای انباشته شده گرینلند انجام می شود.
|
[ترجمه گوگل]شکار سالانه فوک ها روی یخ های بسته گرینلند انجام می شود
[ترجمه ترگمان]شکار فوک هر ساله بر روی یخ بسته گرینلند رخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Wolves tend to hunt in packs .
[ترجمه گوگل]گرگ ها تمایل به شکار دسته جمعی دارند
[ترجمه ترگمان]گرگ ها تمایل دارند در گله شکار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He set off for a nineteen-day moose hunt in Nova Scotia.
[ترجمه گوگل]او برای شکار گوزن های نوزده روزه در نوا اسکوشیا به راه افتاد
[ترجمه ترگمان]او برای شکار گوزن شمالی ۱۹ روزه در نوا اسکوشیا حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The animals do not hunt and rarely consume meat.
[ترجمه گوگل]حیوانات شکار نمی کنند و به ندرت گوشت مصرف می کنند
[ترجمه ترگمان]حیوانات شکار نمی کنند و به ندرت گوشت مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Cats like to hunt mice and birds.
[ترجمه گوگل]گربه ها دوست دارند موش ها و پرندگان را شکار کنند
[ترجمه ترگمان]گربه ها دوست دارند موش و پرنده ها را شکار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شکار (اسم)
game, chase, catch, prey, hunt, predation, ravin, quarry, victim, juicy bit

جستجو (اسم)
search, probe, research, rummage, quest, hunt, inquisition, disquisition, prowl

صید (اسم)
prey, hunt, ravin, hunting, quarry

نخجیر (اسم)
prey, hunt

صید کردن (فعل)
prey, hunt

جستجو کردن در (فعل)
hunt

تفحص کردن (فعل)
probe, hunt, dive

شکار کردن (فعل)
chase, hunt

تخصصی

[نساجی] کم وزیاد شدن

انگلیسی به انگلیسی

• act of chasing and capturing game animals
chase and capture game animals; search, look for; follow after, pursue
when people or animals hunt, they chase wild animals and kill them for food or as a sport. verb here but can also be used as a count noun. e.g. they sighted a zebra and the hunt began.
if you hunt for someone or something, you search for them. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the hunt continues for those responsible for the car bombing. the police have launched a nationwide hunt for the stolen plane.
see also witch-hunt
if you hunt someone or something down, you succeed in finding them after searching for them.

پیشنهاد کاربران

شکار، شکار کردن
مثال: They went on a hunt in the forest to find deer.
آن ها برای شکار گورخری به جنگل رفتند.
یافته ها
آزار دادن
۱ شکار کردن
۲دنبال چیزی گشتن
To chase animal in order to kill them
شکار یا حیوانات صدمه دیده
١ ) شکار
٢ ) شکار کردن
[اسم] شکارگاه، مَرغ زارِ پر از نعمت و فراوانی، مخزن، خانِ نعمت
در جمله ی زیر به معنی �مخزن� یا �شکارگاه ( مکانی پر از نعمت های فراوان ) به کار رفته است.
It also helps them add resource hunts to use the mandated requirements capture outputs to locate the full range of good, appropriate and available solutions.
...
[مشاهده متن کامل]

دنبال چیزی گشتن
شکار کردن 🕎
hunters come to our village to hunt animals
شکارچی ها برای شکار به روستای ما می آیند
to catch and eat other animals
شکار کردن
به تفحص وا داشتن
hunt for a lost book
جست و جو برای یک کتاب گمشده🔲
جستجو کردن تفحص کردن
( search for ( sth/sb
Search for; try to find
to search for and catch animals for food
شکار
آسیب رساندن
شکار. . . توئمه ی شکارچی
شکار کردن - به شکارِ. . . . . . رفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس