hurry

/ˈhɜːri//ˈhʌri/

معنی: شتاب، دست پاچگی، عجله، عجله کردن، شتابیدن، باشتاب انجام دادن، راندن، چاپیدن، بستوه اوردن، شتاب کردن
معانی دیگر: هول، شتاباندن، به عجله انداختن، هولزده کردن، شتافتن، تعجیل کردن، هول شدن، با عجله انجام دادن، شورتی گری کردن، اشتیاق (به رفتن یا تحرک)، پویایی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hurries, hurrying, hurried
• : تعریف: to move or act with speed; hasten (sometimes fol. by up).
مترادف: hasten, make haste, rush, speed up
متضاد: dawdle, delay, dilly-dally, slow, tarry
مشابه: bustle, chase, course, fly, hightail, hotfoot, hustle, scurry, skedaddle, speed, tear

- If we don't hurry up, we'll miss the train.
[ترجمه 3] اگر عجله نکنیم، قطار را از دست خواهیم داد
|
[ترجمه ardalan] اگر عجله نکنیم قطار را از دست می دهیم
|
[ترجمه kiki] اگه عجله نکنیم قطار را از دست میدهیم
|
[ترجمه sete] اگر عجله نکنیم قطار را از دست خواهیم داد
|
[ترجمه گوگل] اگر عجله نکنیم، قطار را از دست می دهیم
[ترجمه ترگمان] اگه عجله نکنیم، قطار رو از دست میدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had overslept, and now he was hurrying to get dressed.
[ترجمه گوگل] او بیش از حد خوابیده بود و حالا عجله داشت لباس بپوشد
[ترجمه ترگمان] خیلی خوابیده بود و حالا عجله داشت که لباس بپوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause or urge (someone) to move or act quickly.
مترادف: hasten, rush
متضاد: slow
مشابه: hustle, speed

- The subway train hurried them to work.
[ترجمه دریا] قطار مترو آنها را با عجله به محل کار خود رساند
|
[ترجمه گوگل] قطار مترو آنها را با عجله سر کار برد
[ترجمه ترگمان] قطار زیرزمینی با عجله آن ها را به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She hurried the children on their way.
[ترجمه A.A] او بچه ها را تو راهشون وادار به عجله کرد
|
[ترجمه گوگل] بچه ها را با عجله به راهشان برد
[ترجمه ترگمان] با عجله بچه ها را به راه خود رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause or urge (someone) to do something with undue haste.
مترادف: rush
متضاد: ease
مشابه: hustle, push

- He hurried her into marriage before she was ready.
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه آماده شود او را با عجله به عقد او درآورد
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه آماده باشد او را به ازدواج واداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She refuses to hurry herself when she's making an important decision.
[ترجمه مصطفی مرتجی] او وقتی قراره تصمیم مهمی بگیره از عجله کردن و هول کردن خودش پرهیز ( امتناع ) میکند
|
[ترجمه گوگل] وقتی تصمیم مهمی می گیرد، از عجله کردن خودداری می کند
[ترجمه ترگمان] وقتی تصمیم مهمی به گیره، اون اصلا عجله ای ندا ره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: hurries
• : تعریف: a state or condition of haste or urgency.
مترادف: rush
مشابه: haste, hurry-scurry, urgency

- I can't talk now because I'm in a hurry.
[ترجمه Saya] الان نمیتونم حرف بزنم، چون عجله دارم.
|
[ترجمه گوگل] الان نمیتونم حرف بزنم چون عجله دارم
[ترجمه ترگمان] الان نمی توانم حرف بزنم، چون عجله دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hurry up!
شتاب کن !

2. hurry (somebody) up
برشتاب (کسی) افزودن،تند کردن (کار کسی را)،شتابان کردن

3. in a hurry
با عجله،با شتاب،به سرعت

4. in no hurry (not in a hurry)
1- بی عجله،بی شتاب،با تانی 2- بی میل،بی اشتیاق

5. there is no hurry
عجله ای نیست.

6. the place whereto they hurry
محلی که به سوی آن می شتابند

7. to be in a hurry
عجله داشتن

8. be in a tearing hurry (or rush)
بسیار عجله داشتن،از شدت عجله دست از پانشناختن

9. i was in a frightful hurry
یک دنیا عجله داشتم.

10. i made it a rule never to hurry again
با خود عهد کردم که دیگر هرگز شتاب نکنم.

11. there goes the class bell, i must hurry
زنگ کلاس را زدند باید شتاب کنم.

12. Don t hurry me. Let me think.
[ترجمه kimia] من را دست پاچه نکنید اجازه بدید فکر کنم
|
[ترجمه گوگل]به من عجله نکن بگذار فکر کنم
[ترجمه ترگمان]منو عجله نکن بذار فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You'll be in time if you hurry.
[ترجمه A.A] اگه عجله کنی بموقع میرسی
|
[ترجمه گوگل]اگر عجله کنید به موقع می رسید
[ترجمه ترگمان]اگر عجله کنی، وقت زیادی داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Hurry up! We're waiting to go.
[ترجمه گوگل]عجله کن! منتظریم بریم
[ترجمه ترگمان]! عجله کن منتظریم که بریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Hurry up! Or we'll be late getting to the station.
[ترجمه گوگل]عجله کن! یا دیر به ایستگاه می رسیم
[ترجمه ترگمان]! عجله کن وگرنه دیر می رسیم به ایستگاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Don't be in such a hurry.
[ترجمه A.A] این همه ( قدر ) عجله نکن
|
[ترجمه گوگل]اینقدر عجله نکن
[ترجمه ترگمان]عجله نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I did not feel the slightest inclination to hurry.
[ترجمه گوگل]کوچکترین تمایلی به عجله نداشتم
[ترجمه ترگمان]اصلا دلم نمی آمد عجله کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. You'll have to hurry if you want to catch that train.
[ترجمه A.A] اگه میخوای به قطار برسی باید عجله کنی
|
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید آن قطار را بگیرید، باید عجله کنید
[ترجمه ترگمان]اگه می خوای اون قطار رو بگیری باید عجله کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. We must hurry up,or we'll be late.
[ترجمه گوگل]باید عجله کنیم وگرنه دیر میرسیم
[ترجمه ترگمان]باید عجله کنیم وگرنه دیر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I'm in a hurry, so come to the point.
[ترجمه گوگل]من عجله دارم، پس بیایید سر اصل مطلب
[ترجمه ترگمان]عجله دارم، پس بیا سر اصل مطلب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. In her hurry, she dropped the books.
[ترجمه گوگل]با عجله، کتاب ها را رها کرد
[ترجمه ترگمان]با عجله کتاب ها را انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. In her hurry she dropped the eggs.
[ترجمه گوگل]در عجله او تخم مرغ ها را رها کرد
[ترجمه ترگمان]با عجله تخم مرغ ها را پایین آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شتاب (اسم)
hurry, pelt, acceleration, haste, speed, velocity, precipitation, dispatch, hustle, expedience, expediency, tilt

دست پاچگی (اسم)
fluster, confusion, hurry, precipitation, bafflement, boo-boo, hurry-scurry

عجله (اسم)
hurry, haste, precipitation, posthaste, hastiness, precipitance, overhastiness

عجله کردن (فعل)
hotfoot, hie, hurry, hasten, haste, hurry up

شتابیدن (فعل)
hie, hurry

باشتاب انجام دادن (فعل)
hurry

راندن (فعل)
hurry, force, run, pilot, steer, row, repulse, drive, rein, poach, whisk, conn, drive away, dislodge, send away, unkennel

چاپیدن (فعل)
rob, hurry, harry, plunder, loot, fleece

بستوه اوردن (فعل)
annoy, hurry, pester, haze, worry, harass, beset, hare, harry, plague

شتاب کردن (فعل)
accelerate, hie, skelter, hurry, pelt, skelp

انگلیسی به انگلیسی

• rush, haste; urgency
make haste, rush; urge, prod
if you hurry somewhere, you go there quickly.
if you hurry to do something, you start doing it as soon as you can.
if you hurry someone or something, you try to make them do something more quickly.
if you are in a hurry, you need to do something quickly. if you do something in a hurry, you do it quickly.
see also hurried.
if you say to someone `there's no hurry' or `i'm in no hurry', you are telling them that there is no need to do something immediately.
you can also say that you are in no hurry to do something when you are very unwilling to do it.
if you say `what's the hurry?', you want to know why something must be done quickly.
if you tell someone to hurry up, you are telling them to do something more quickly.
if you hurry something up, you make it happen faster or sooner than it would have done.

پیشنهاد کاربران

1 - عجله کردن
2 - با شتاب کاری را انجام دادن
3 - ( کسی یا چیزی ) را سریع تر به جایی رساندن
🇮🇷 همتای پارسی: شتافتن 🇮🇷
با عجله انجام دادن
کسی را هول کردن و وادار به عجله کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : hurry
✅️ اسم ( noun ) : hurry
✅️ صفت ( adjective ) : hurried
✅️ قید ( adverb ) : hurriedly
✔️عجله کردن، شتابیدن
شتاب کردن
Tell me about your typical
. weekday and your typical weekend
Well, on a typical weekday, I get up early in the morning, take a shower and eat my breakfast. Then I ⭐hurry for my office/ classes⭐ and the bad traffic kills some time on the roads. After I reach the office/ university, I need to concentrate on my work/ study & classes and I return home at around 6:30 pm. I eat my dinner at around 8:30 pm, read the daily newspapers or a book, watch the news channel and browse the internet. I study/ spend time with my family till 11:30 and then prepare to go to bed. I usually sleep at around 12:30 and always try to read something or listen to music before I sleep. If I have an exam/ office deadline, I study/ work till late night.
...
[مشاهده متن کامل]

On the contrary, during my weekend,
. . . .

پایین آمدن
Hurry down the chimney
سریع از دودکش پایین بیا
عجله _ عجله کردن
To run
To dash
To rush
To dart
To race
To fly
To flash
تند و سریع/با عجله دویدن
You were in a hurry
You were in a hurry to start life with me
خیلی عجله داشتید
شما برای شروع زندگی با من عجله داشتید
Why not hurry to become a father and hug your son
عجله_ بی درنگ
با شتاب
خانم ریحانه dicisions اشتباه هست و decisions درست هست برای جمله شما. .
شتاب

Rush=عجله
Rushing=عجله کردن
عجله کردن
برای مثال :
. He doesn't like to hurry in his dicisions
سریع رفتن یا می تونید فقط از کلمه ''سریع'' استفاده کنید البته به عنوان فعل.
به معنی سریع رفتن یا با عجله رفتن:
He hurried home on your bike
به معنی سریع یا سریع رفتن:
The doctors hurried to fix the problem in her brain
Rush = حرکت شدید ، کاری را با سرعت انجام دادن
تاوشیدن
t�vašidan
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس