hypo

/ˈhaɪpoʊ//ˈhaɪpəʊ/

معنی: مالیخولیا، تزریق زیر جلدی، سوزن تزریق زیر جلدی، هیپوسولفیت سدیم، عامل محرک، تحریک کردن
معانی دیگر: پیشوند:، زیر، زیرین [hypodermic]، کمتر از، وابسته به [hypotaxis]، رجوع شود به: hypodermic، طب تزریق زیر جلدی

بررسی کلمه

پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: under; beneath.

- hypodermis
[ترجمه گوگل] هیپودرم
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- hypocenter
[ترجمه مصی] ای الوینه با ارشی بهورید
|
[ترجمه گوگل] هیپومرکز
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: less than; deficient.

- hypothermia
[ترجمه گوگل] هیپوترمی
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- hypokinesis
[ترجمه گوگل] هیپوکینزیس
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: sodium thiosulfate; hyposulfite.
اسم ( noun )
حالات: hypos
• : تعریف: (informal) a hypodermic needle or injection.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hypos, hypoing, hypoed
(1) تعریف: (informal) to give a hypodermic injection to.

(2) تعریف: to stimulate as if by injecting a stimulatory drug.

جمله های نمونه

1. It's easy to hypo men's curiosity.
[ترجمه گوگل]کم کردن کنجکاوی مردان آسان است
[ترجمه ترگمان]حس کنجکاوی مردم را آسان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He hypoed his jeep's power by changing a bigger engine.
[ترجمه گوگل]او با تغییر یک موتور بزرگتر قدرت جیپ خود را کاهش داد
[ترجمه ترگمان]او با تغییر یک موتور بزرگ تر قدرت جیپ خود را از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I can tell when he is having a hypo because he gets disorientated and confused.
[ترجمه گوگل]من می توانم تشخیص دهم که او چه زمانی دچار هیپوپوستی است زیرا دچار سردرگمی و سردرگمی می شود
[ترجمه ترگمان]من می توانم به او بگویم که او یک مالیخولیایی دارد، چون گیج می شود و گیج می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Results The CT features in 200 HIE were hypo - attenuated substantia alba, accompanied with intra - cranial hemorrhage, widened cavity of septum pellucidum and cerebral infarction.
[ترجمه گوگل]ResultsThe ویژگی های CT در 200 HIE، ماده آلبا کم ضعیف، همراه با خونریزی داخل جمجمه، حفره پهن سپتوم پلوسیدوم و انفارکتوس مغزی بود
[ترجمه ترگمان]نتایج ویژگی های CT در ۲۰۰ hie hypo - attenuated substantia alba، همراه با خونریزی درونی - جمجمه، حفره بینی septum و infarction مغزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Most cases of hyponatremia are associated with low serum osmolality ( so - called hypo - osmolar hyponatremia ).
[ترجمه گوگل]بیشتر موارد هیپوناترمی با اسمولالیته پایین سرم (به اصطلاح هیپوناترمی هیپواسمولار) همراه است
[ترجمه ترگمان]اکثر موارد of با سرم خفیف سرم (به اصطلاح hypo - osmolar hyponatremia)مرتبط هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Hypo: Abbreviation for sodium hyposulphite, a chemical used to fix photographic images after development.
[ترجمه گوگل]Hypo: مخفف سدیم هیپوسولفیت، یک ماده شیمیایی که برای تثبیت تصاویر عکاسی پس از توسعه استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]hypo: برای سدیم hyposulphite، یک ماده شیمیایی که برای ثبت تصاویر عکاسی پس از توسعه مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Every product is Hypo - allergenic and developed specifically with baby's sensitive skin in mind.
[ترجمه گوگل]هر محصولی ضد حساسیت است و به طور خاص با در نظر گرفتن پوست حساس کودک ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]هر محصول hypo - allergenic است و به طور خاص با پوست حساس نوزاد در ذهن رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Frequent monitoring will provide early warning signs of hypo or hyperglycaemia .
[ترجمه گوگل]نظارت مکرر علائم هشدار دهنده اولیه هیپو یا هیپرگلیسمی را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]نظارت مکرر نشانه های هشدار زودهنگام of یا hyperglycaemia را فراهم خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Import a alphabetic string, the number, hypo thesis counting the individual word containing among them use blank space to separate between the individual word and the individual word.
[ترجمه گوگل]یک رشته الفبایی وارد کنید، عدد، فرضیه شمارش هر کلمه که در میان آنها وجود دارد، از فضای خالی برای جداسازی بین یک کلمه و یک کلمه استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]وارد کردن یک رشته الفبایی، شماره، تز hypo که کلمه فردی را شمارش می کند که در بین آن ها از فضای خالی استفاده می کند تا بین کلمه منفرد و کلمه منفرد تمایز ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Five series ductile iron elements of hyper eutectic, hypo eutectic, eutectic have been tested using color metallograph method.
[ترجمه گوگل]پنج سری عناصر چدن شکل‌پذیر هیپر یوتکتیک، هیپو یوتکتیک، یوتکتیک با استفاده از روش متالوگراف رنگی آزمایش شده‌اند
[ترجمه ترگمان]پنج عنصر آهنین ductile از hyper، eutectic hypo، اوتکتیک با استفاده از روش metallograph رنگ مورد آزمایش قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Using precisely graduator of cam, hypo - mood position fixing accurately.
[ترجمه گوگل]با استفاده از فارغ التحصیلی بادامک، موقعیت هیپو - خلق و خوی به طور دقیق تثبیت می شود
[ترجمه ترگمان]با استفاده از دقت دقیق دوربین، موقعیت hypo - mood به طور دقیق تعیین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Secondly, mineral makeup is all natural and hypo - allergenic.
[ترجمه گوگل]ثانیا، مواد معدنی کاملا طبیعی و ضد حساسیت هستند
[ترجمه ترگمان]دوم، آرایش معدنی بسیار طبیعی و hypo - allergenic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Hypo Gene reduces black and also changes the pattern.
[ترجمه گوگل]Hypo Gene سیاهی را کاهش می دهد و همچنین الگو را تغییر می دهد
[ترجمه ترگمان]ژن hypo سیاه را کاهش می دهد و همچنین الگوی را تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We can describe what would happen in an elaboration of Cairns-Smith's description of his hypo experiment.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم آنچه را که می‌تواند اتفاق بیفتد، در تشریح توصیف کایرنز-اسمیت از آزمایش هیپوی خود توضیح دهیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم آنچه را که در توضیح داده Cairns - اسمیت از آزمایش hypo رخ می دهد را توضیح دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Unfortunately you can't crystallize diamonds out of a solution by seeding them, as you can with hypo.
[ترجمه گوگل]متأسفانه نمی‌توانید الماس‌ها را با بذرکاری از محلول متبلور کنید، همانطور که با هیپو می‌توانید
[ترجمه ترگمان]متاسفانه شما نمی توانید الماس را از یک راه حل پیدا کنید، همان طور که می توانید با hypo آن را کشف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مالیخولیا (اسم)
melancholia, melancholy, hyp, hypochondria, hypo

تزریق زیر جلدی (اسم)
hypo, hypodermic, hypodermic injection

سوزن تزریق زیر جلدی (اسم)
hypo

هیپوسولفیت سدیم (اسم)
hypo

عامل محرک (اسم)
hypo

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

تخصصی

[نساجی] هیپوسولفیت سدیم
[ریاضیات] زیر، تحت، کمتر از حد معمول

انگلیسی به انگلیسی

• under, below
hypodermic syringe (small syringe with a hollow needle used to inject medication or drugs under the skin); hypodermic injection (injection made under the skin)

پیشنهاد کاربران

مَلَخونیه
برابر فارسی این پسوند " اوپا " میباشد. hypotension = اوپاتنش
پیشوندی در پزشکی به معنای "کمتر از حد معمول"
پیشوندی به مفهوم زیرٍ، فقدان، کمبود
[پیشوند]
کم ، اندک

بپرس