had

/hæd//hæd/

(زمان گذشته و اسم مفعول: have) داشت، داشتم، داشتی، داشتید، داشتند، داشتیم، زمان ماضی واسم مفعول فعل have

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of have.

جمله های نمونه

1. had best
باید،بهتر است،خوب است

2. had better
باید،بایست،بهتر است

3. had better
(بدون to به کار می رود) بهتر است که،بهتر بود که

4. had rather
(انگلیس) ترجیح (می دهم که)،بیشتر (در آمریکا: would rather)

5. had sooner
ترجیح می داد (که)،می خواست (یا می خواستم)

6. abraham had children in the autumn of his life
ابراهیم در خزان زندگی بچه دار شد.

7. backache had plagued him
کمردرد او را ذله کرده بود.

8. birds had turned the branch into a perch
پرندگان شاخه ی درخت را نشیمنگاه خود کرده بودند.

9. blood had caked in his hair
خون در موهای سرش خشکیده بود.

10. blood had flecked the snow
خون برف ها را لکه لکه کرده بود.

11. blood had spotted the snow
خون برف ها را لک کرده بود.

12. cancer had eroded the bone
سرطان استخوان را ازبین برده بود.

13. clow-worms had set the bushes alight
کرم های شبتاب بوته ها را نورانی کرده بودند.

14. corruption had extended into every aspect of their lives
فساد به کلیه ی جنبه های زندگی آنها رخنه کرده بود.

15. crime had hardened his heart
جنایت او را سنگدل کرده بود.

16. cruelty had pinched his face
سنگدلی چهره ی او را تکیده کرده بود.

17. darwin had a long beard
داروین ریش بلندی داشت.

18. depositors had formed a line in front of the window
افرادی که پول به حساب گذاشته بودند جلو گیشه صف کشیده بودند.

19. desperation had made her wild
نومیدی او را از خود بی خود کرده بود.

20. destiny had decreed that they should marry each other
سرنوشت مقرر کرده بود که آنها با هم ازدواج کنند.

21. disease had left the old man frail
بیماری پیرمرد را نزار کرده بود.

22. dregs had gathered at the bottom of the vinegar bottle
در ته بطری سرکه درده جمع شده بود.

23. dust had blotted out the sun
غبار خورشید را از نظر پوشانده بود.

24. exports had piled up on the wharf
کالاهای صادراتی در بارانداز انباشته شده بود.

25. fate had ordained thus
سرنوشت چنین مقدر کرده بود.

26. fire had engulfed the building
آتش ساختمان را در کام خود فرو برده بود.

27. flowers had been planted in the interval between the houses
در فاصله ی میان خانه ها گل کاشته بودند.

28. fog had covered the mountain's peak
مه قله ی کوه را پوشانده بود.

29. fog had hidden damavand's peak
مه قله ی دماوند را پوشانده بود.

30. food had lost its savor for him
برای او خوراک مزه ی خود را از دست داده بود.

31. fright had drained all color from his face
ترس رنگ صورتش را برده بود.

32. ghamar had a good voice
قمر صدای خوبی داشت.

33. ghodsi had rented her apartment to me
قدسی آپارتمانش را به من اجاره داده بود.

34. god had blessed him with a good voice
خدا به او صدای خوبی داده بود.

35. greed had debased his character
حرص و آز شخصیت او را پست کرده بود.

36. hardly had i opened the window than the bird flew out
تا پنجره را باز کردم پرنده بیرون پرید.

37. he had a bad corn on his left foot
او میخچه ی بدی بر کف پای چپش داشت.

38. he had a book in one hand and a gun in the other
در یک دست کتاب داشت و در دست دیگر یک هفت تیر.

39. he had a book tucked under his arm
یک کتاب زیر بغل خود گرفته بود.

40. he had a cavernous voice
آن مرد صدایی عمیق و پرطنین داشت.

41. he had a comfortable lead over his opponent
او خیلی از حریفش (در مسابقه یا انتخابات) جلو بود.

42. he had a conciliatory meeting with his opponents
با مخالفان خود ملاقات آشتی جویانه ای کرد.

43. he had a conversation with his new neighbor
او با همسایه ی تازه اش صحبت کرد.

44. he had a crush on the neighbor's daughter
او از دختر همسایه خیلی خوشش می آمد.

45. he had a faint esfahani accent
او کمی لهجه ی اصفهانی داشت.

46. he had a fever and his sinuses were completely congested
او تب داشت و سینوس های او کاملا گرفته بود.

47. he had a few flings in his younger years
در دوران جوانی چند بار عشق بازی کرد.

48. he had a flair for classical music
او شم موسیقی کلاسیک داشت.

49. he had a friendly attitude
برخوردی دوستانه داشت.

50. he had a good cash return from his writings
از نوشته ی خود درآمد نقدی خوبی به دست آورد.

51. he had a gravelly voice
او صدای نتراشیده نخراشیده ای داشت.

52. he had a great liking for music
او به موسیقی علاقه ی زیاد داشت.

53. he had a green woolen cap on
او کلاه پشمی سبزی به سر داشت.

54. he had a hankering for a cigaret
او دلش برای یک سیگار می تپید.

55. he had a hard time finding suitable quarters for his family
در یافتن منزل مناسب برای خانواده اش دچار اشکال شد.

56. he had a hat on
او کلاهی بر سر داشت.

57. he had a kind of animal courage
او از نوعی شجاعت حیوانی برخوردار بود.

58. he had a knife in either hand
او در هر دست یک چاقو داشت.

59. he had a miscellaneous talent
استعداد او جنبه های متنوعی داشت.

60. he had a name for learning
او در دانش شهره بود.

61. he had a nip of the gin
یک جرعه از جین را نوشید.

62. he had a passion for gaming
او عاشق قمار بود.

63. he had a profound hatred for dictatorship
او نسبت به دیکتاتوری نفرت عمیقی داشت.

64. he had a screw with her
با او جماع کرد.

65. he had a sharp tilt with the manager
با مدیر درگیری شدیدی داشت.

66. he had a southern drawl
او با لهجه ی کش دار جنوبی حرف می زد.

67. he had a stroke and died
سکته کرد و مرد.

68. he had a strong will to succeed
سخت مصمم بود که موفق بشود.

69. he had a tough time selling his dad on the idea
قبولاندن آن عقیده به پدرش دشوار بود.

70. he had a tutor to instruct him in english
معلم خصوصی داشت که به او انگلیسی یاد بدهد.

انگلیسی به انگلیسی

• had is the past tense and past participle of have.

پیشنهاد کاربران

مجبور شد
I had one love her name is negin
When we had coffee
زمانی که ما قهوه خوردیم
Have بعضی جا ها معنی خوردن هم میده had هم میشه گذشته ای اون میتونه بعضی جا ها معنی خوردم باشه
Had is sometimes used instead of 'if' to begin a clause which refers to a situation that might have happened but did not. For example, the clause 'had she been elected' means the same as 'if she had been elected'.
مجبور کردن
North Korea leader Kim had hundreds of people stand outside in the freezing cold just to listen to a speech praising his family
رهبر کره مجبور کرد چند صد نفر رو در سرمای یخبندان بیرون نگه داشت تا به سخنرانی ( چرت وپرت ) از تمجید خانوادش گوش کنند
...
[مشاهده متن کامل]


اینجا ما هم یکیش داریم
We have one here too

به معنی داشت هست برای گذشته حالا بستگی به فعلا داره داشتم . داشتی. داشت و . . . . .
گذشته ی have به معنی داشتن
یه معنی دیگه اش وادارکردن، واداشتن هستش
I had him study the book
من او را وادار به مطالعه ی کتاب کردم
Had:past of have
Had:گذشته ی have
داشت ( گذشته_had )
دارد ( حال_have )
مجبور بودن
Had نمونه ی گذشته ی have است که به معنی داشت داشتم داشتی و. . . می باشد
I wish I had a bicycle 🗞
کاشکی من یه دوچرخه داشتم
زمان گذشته فعلhave
داشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس