half baked

/ˈhæfˈbeɪkt//hɑːfbeɪkt/

نیمه پخته، خام، نیمه طبخ شده، نسنجیده، حساب نشده، سرسری، نیم پخته، ناپخته، ناقص، بی تجربه، خام نیم پخته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not well thought out; ill-conceived, ill-planned, or unrealistic.
متضاد: cunning
مشابه: mad

- Their half-baked plan to overthrow the government failed utterly.
[ترجمه گوگل] طرح نیمه کاره آنها برای سرنگونی دولت به کلی شکست خورد
[ترجمه ترگمان] طرح نیمه پخت آن ها برای سرنگونی دولت به کلی شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (informal) lacking in judgment; foolish.
متضاد: sensible

- Why are you listening to that half-baked talk show host?
[ترجمه Mrjn] چرا داری به سخنان نسنجیده ی مجری ( تلوزیون ) گوش میدی؟
|
[ترجمه گوگل] چرا داری به اون مجری نیمه کاره تاک شو گوش میدی؟
[ترجمه ترگمان] چرا به سخنان نیمه پخته شده میزبان گوش می دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not completely baked.

- This pie is half-baked.
[ترجمه یگانه] این سوپ نپخته اسو
|
[ترجمه Mrjn] این پای ( یک نوع شیرینی ) خام ( نیمه پخته ) است.
|
[ترجمه گوگل] این پای نیم پز است
[ترجمه ترگمان] این کیک نیمه پخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• partially baked, not cooked all the way; unfinished, not done
half-baked ideas or plans have not been properly thought out, and so are usually stupid or impractical.

پیشنهاد کاربران

( برای نظر و یا ایده ) : نسنجیده، ناپخته
بی حساب و کتاب
به درستی تامل نکردن. برنامه ریزی نصفه نیمه. به درستی توجه نکردن
half - baked notions of Teutonic superiority
به آدم بی تجربه یا کم تجربه هم گفته میشود

بپرس