hammy


معنی: پرگوشت
معانی دیگر: (خومانی - در مورد بازیگر) بد، روحوضی، غلو کن، فربه، بی مزه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: hammier, hammiest
مشتقات: hamminess (n.)
(1) تعریف: characteristic of someone who overacts.

- The audience was delighted with the comedian's hammy gestures.
[ترجمه گوگل] تماشاگران از حرکات همی این کمدین خوشحال شدند
[ترجمه ترگمان] حضار از حرکات hammy comedian خوشحال بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The critics slammed the actor's hammy performance.
[ترجمه گوگل] منتقدان بازی همی این بازیگر را به شدت مورد انتقاد قرار دادند
[ترجمه ترگمان] منتقدان عملکرد hammy این بازیگر را به شدت مورد انتقاد قرار دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: overacted or exaggerated.

- He gave a particularly hammy performance last night.
[ترجمه گوگل] او دیشب یک اجرای همی خاص ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] او دیشب به طور خاص نمایشی اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. In the television ads, he cheerfully delivered some hammy lines before falling backwards into a swimming pool.
[ترجمه گوگل]در تبلیغات تلویزیونی، او قبل از اینکه به عقب در یک استخر شنا بیفتد، با خوشحالی چند خط همی پخش کرد
[ترجمه ترگمان]در تبلیغات تلویزیونی، او با خوشحالی بعضی از خطوط hammy را قبل از اینکه به یک استخر شنا تبدیل شود، تحویل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The film, although hammy in places, will certainly stimulate interest in engineering among school leavers.
[ترجمه گوگل]این فیلم، اگرچه در جاهایی حمام است، اما مطمئناً علاقه به مهندسی را در بین فارغ التحصیلان مدرسه تحریک خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این فیلم با وجود hammy در مکان ها، قطعا علاقه به مهندسی در بین leavers مدرسه را تحریک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Christopher Plummer is great too as a hammy, Shakespeare-spouting Klingon warlord.
[ترجمه گوگل]کریستوفر پلامر به عنوان یک فرمانده جنگی کلینگونی که شکسپیر را به صدا در می آورد نیز عالی است
[ترجمه ترگمان]کریستوفر پلامر بازیگر معروف \"شکسپیر\" است که به عنوان جنگ سالار Klingon شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There is some hammy acting, but the film gives an interesting insight into the gangster scene of the Sixties.
[ترجمه گوگل]بازی هامی وجود دارد، اما فیلم بینش جالبی از صحنه گانگستری دهه شصت به دست می دهد
[ترجمه ترگمان]در این فیلم بازی hammy وجود دارد، اما این فیلم بینش جالبی را به صحنه تبهکار of می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hammy the Squirrel: I know! Lets name it Steve.
[ترجمه گوگل]هامی سنجاب: می دانم! بگذارید اسمش را استیو بگذاریم
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند گفت: می دانم! بیا اسمش را استیو بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Morning, Hammy. I gotta go wee-wee!
[ترجمه گوگل]صبح، هامی من باید برم وای!
[ترجمه ترگمان] \"صبح بخیر،\" Hammy من باید برم یه کوچولو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. What's worse, the acting was hammy .
[ترجمه گوگل]بدتر از آن، بازی هامی بود
[ترجمه ترگمان]بدتر از همه این که بازیگری از کجا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Lt. Hammy CHOU preached in the service and Mrs Rev. LI as translator.
[ترجمه گوگل]ستوان Hammy CHOU در خدمت موعظه کرد و خانم کشیش LI به عنوان مترجم
[ترجمه ترگمان]ستوان Hammy chou در خدمت و خانم مقدس اسلام به عنوان مترجم سخنرانی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hammy the Squirrel: Its a pretty name.
[ترجمه گوگل]هامی سنجاب: اسم زیبایی است
[ترجمه ترگمان] Squirrel رو عوض کن اسم قشنگیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. "Like a hammy actor, " wrote New York Times critic Anthony Tommasini on November 2 Lang Lang "has a penchant for interpretive exaggeration.
[ترجمه گوگل]آنتونی توماسینی منتقد نیویورک تایمز در 2 نوامبر نوشت: «مثل یک بازیگر همی، لانگ لانگ تمایلی به اغراق تفسیری دارد
[ترجمه ترگمان]آنتونی Tommasini، منتقد نیویورک تایمز، در ۲ نوامبر به نقل از Anthony لانگ، منتقد نیویورک تایمز، گفت: \" مانند یک بازیگر hammy، علاقه شدیدی به exaggeration تفسیری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hammy the Squirrel: I know! Let's name It'steve.
[ترجمه گوگل]هامی سنجاب: می دانم! بیایید اسم آن را استیو بگذاریم
[ترجمه ترگمان] Squirrel رو عوض کن -! میدونم - اسمش استیو - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Now, in the television ads, he cheerfully delivered some hammy lines before falling backwards into a swimming pool.
[ترجمه گوگل]حالا، در تبلیغات تلویزیونی، قبل از اینکه به عقب در یک استخر شنا بیفتد، چند خط همی را با خوشحالی پخش کرد
[ترجمه ترگمان]اکنون، در تبلیغات تلویزیونی، او با خوشحالی بعضی از خطوط hammy را قبل از اینکه به یک استخر شنا تبدیل شود، تحویل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرگوشت (صفت)
meaty, hammy

انگلیسی به انگلیسی

• resembling a ham, tasting like ham; of or pertaining to one who acts in an exaggerated manner, of a ham actor; exaggerated

پیشنهاد کاربران

if a performance by an actor is hammy, it is done with too much false, artificial or exaggerated emotion
تصنعی ( بازی تصنعی توسط یه بازیگر )
اغراق شده ( exaggerated )

بپرس