hands off

/hændz ɔf!//hændz ɒf!/

(وابسته به روش عدم مداخله یا میانجی گری) بدون درگیری، نادرآمیزی، 1- دست نزن، دست نزنید 2- فضولی موقوف، دخالت نکن، ول کن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not taking part; not interfering.

- He took a hands-off approach to disciplining his grandchildren.
[ترجمه امین مدرس زاده] او یک رویکرد منفعلانه در قبال تربیت نوه هایش را در پیش گرفت.
|
[ترجمه گوگل] او برای تنبیه نوه‌هایش رویکردی غیرممکن داشت
[ترجمه ترگمان] او یک رویکرد برای تربیت نوه ها به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they follow a hands-off policy in the affairs of other countries
آنان از سیاست عدم مداخله (نادرآمیزی) در امور کشورهای دیگر پیروی می کنند.

2. Take your hands off me, you filthy swine!
[ترجمه گوگل]دستت را از من بردار ای خوک کثیف!
[ترجمه ترگمان]! دستتو بکش کنار، خوک کثیف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hey! Hands off that CD! It's mine!
[ترجمه زهره غلامی] هی! دست به اون سی دی نزن. مال منه.
|
[ترجمه گوگل]سلام! دست از آن سی دی بردارید! مال منه!
[ترجمه ترگمان]! هی! اون سی دی رو خاموش کن مال منه!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She warned her brother to keep his hands off her bag.
[ترجمه گوگل]او به برادرش هشدار داد که دستش را از کیفش دور نگه دارد
[ترجمه ترگمان] به برادرش هشدار داده که دستش رو از کیفش در بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Get your clammy hands off me!
[ترجمه گوگل]دست های لختت را از سرم بردار!
[ترجمه ترگمان]دست چسبناک خود را از من دور کن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Oi, mush! Get your hands off my car!
[ترجمه گوگل]اوه، ماش! دست از ماشین من بردار!
[ترجمه ترگمان]آه ای، mush! ! دستت رو از ماشین من بکش بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hey, hands off! That's my drink!
[ترجمه گوگل]آهای دستت رو بکش! این نوشیدنی من است!
[ترجمه ترگمان]! هی، دستت رو بکش این نوشیدنی منه!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Get your bleeding hands off my car!
[ترجمه گوگل]دست های خون آلودت را از روی ماشین من بردار!
[ترجمه ترگمان]! دستت رو از ماشین من بکش بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. "Take your hands off me!" she said with a snarl.
[ترجمه گوگل]"دستانت را از من بردار!" با غرغر گفت
[ترجمه ترگمان]دستتو بکش با غرشی گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tell your little brother to keep his hands off my car.
[ترجمه گوگل]به برادر کوچکت بگو دستش را از ماشین من دور کند
[ترجمه ترگمان]به داداشت بگو دست از ماشین من برداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Get your hands off my wife!
[ترجمه گوگل]دست از سر همسرم بردار!
[ترجمه ترگمان]دستت رو از زن من بکش بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They can't keep their hands off each other - they never stop kissing and cuddling.
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند دست خود را از یکدیگر دور نگه دارند - آنها هرگز از بوسیدن و نوازش دست نمی کشند
[ترجمه ترگمان]ان ها نمی توانند دست از یکدیگر جدا کنند - آن ها هرگز دست از بوسیدن و در آغوش گرفتن دست برنمیدارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Keep your hands off my milk.
[ترجمه گوگل]دستت را از شیر من دور کن
[ترجمه ترگمان]دستت رو از شیر من بکش بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He switched his hands off her.
[ترجمه گوگل]دست هایش را از روی او برداشت
[ترجمه ترگمان]دستش را از روی او عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Take your thieving hands off my radio!
[ترجمه گوگل]دست های دزد خود را از رادیو من بردارید!
[ترجمه ترگمان]! دستت رو از radio بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• no hands!, no touching!
if someone has a hands-off approach to a situation or problem, they let it develop or resolve itself, while intervening as little as possible.

پیشنهاد کاربران

کسی که کار به کار دیگران ندارد، یعنی آنها را آزاد می گذارد تا مستقلا کار خود را انجام دهند.
مثل رئیسی که مدام در امور کارمندان خود مداخله نمیکنه؟؟!!!!
دخالت نکردن در کاری
hands - off ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: دست آزاد ۲
تعریف: 1. ویژگی وضعیتی در هواگردهای فاقد خلبان خودکار که در آن سطوح فرمان طوری تنظیم شده است که هواگرد بدون دخالت دست خلبان با ایمنی کامل پرواز کند 2. ویژگی وضعیتی در هواگردهای مجهز به خلبان خودکار که در آن پرواز در اختیار سامانة خودکار است و خلبان دخالتی در تنظیم سطوح فرمان ندارد
...
[مشاهده متن کامل]

صرفاً نظاره گر
غیرمداخله گر
as an adjective:
not involving or requiring direct involvement or intervention.
بدون دخالت مستقیم
دست نزن بهم
Don't touch me
دست نزن

دست کشیدن، رها کردن
دست زدن موقوف
دستتو بکش
معنای اصطلاحی:دست نزنید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس