harbinger

/ˈhɑːrbəndʒər//ˈhɑːbɪndʒə/

معنی: پیشرو، منادی، قاصد، جلو دار
معانی دیگر: پیشا، پیشگام، نوید دهنده، نویدگر، مژده آور، مژده گر، (در اصل) چاوش، پیشقراول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: someone or something that signals or foreshadows a later arrival or occurrence; herald; forerunner.
مترادف: augury, auspices, forerunner, herald, portent, premonition, presage, sign
مشابه: indication, indicator, messenger, omen, precursor, promise, prophecy, signal

- The robin is a harbinger of spring.
[ترجمه گوگل] رابین منادی بهار است
[ترجمه ترگمان] سینه سرخ نماد بهار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The closing down of several newspapers was a harbinger of the tyranny and oppression that was to come.
[ترجمه گوگل] تعطیلی چند روزنامه، منادی ظلم و ستم بود که در راه بود
[ترجمه ترگمان] بسته شدن چند روزنامه قاصد استبداد و ظلم بود که قرار بود بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: harbingers, harbingering, harbingered
• : تعریف: to give an early sign of (an approaching person or event).
مترادف: bode, foretell, herald, portend, presage
مشابه: announce, foreshadow, indicate, proclaim, signal

- Tremors in the preceding weeks harbingered the massive earthquake.
[ترجمه گوگل] لرزش های هفته های قبل منشأ وقوع زلزله عظیم بود
[ترجمه ترگمان] Tremors در هفته های پیش از وقوع زلزله عظیم کشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. o, refreshing breeze, the harbinger of my dreams
ای نسیم جانبخش پیک آرزوهای من

2. their meeting was a harbinger of peace
ملاقات آنان مقدمه ی صلح بود.

3. The cuckoo is a harbinger of spring.
[ترجمه گوگل]فاخته منادی بهار است
[ترجمه ترگمان]فاخته یک قاصد مملو از قاصد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The crowing of the cock is a harbinger of dawn.
[ترجمه گوگل]بانگ خروس منادی سحر است
[ترجمه ترگمان]بانگ خروس قاصد تا سحر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The November air stung my cheeks, a harbinger of winter.
[ترجمه گوگل]هوای ماه نوامبر گونه هایم را نیش زد، منادی زمستان
[ترجمه ترگمان]هوای نوامبر گونه هایم را سوزاند یک قاصد از زمستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The crow of the cock is a harbinger of dawn.
[ترجمه گوگل]کلاغ خروس منادی سحر است
[ترجمه ترگمان]کلاغ خروس قاصد سحر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The upholder, rueful harbinger of death, Waits with impatience for the dying breath.
[ترجمه گوگل]نگهدارنده، منادی غم انگیز مرگ، بی صبرانه منتظر نفس در حال مرگ است
[ترجمه ترگمان]قاصد سرشار از انتظار مرگ که با بی صبری منتظر نفس مرگ می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Edwards was no more than a harbinger of the new way.
[ترجمه گوگل]ادواردز چیزی بیش از منادی راه جدید نبود
[ترجمه ترگمان]ادواردز بیشتر از یک قاصد قاصد از راه جدید نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An ugly start is not necessarily a harbinger of worse things to come.
[ترجمه گوگل]یک شروع زشت لزوماً منادی اتفاقات بدتر نیست
[ترجمه ترگمان]یک شروع زشت ضرورتا نمی تواند قاصد چیزهای بدتر برای آمدن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The robin is a harbinger of spring.
[ترجمه گوگل]رابین منادی بهار است
[ترجمه ترگمان]سینه سرخ نماد بهار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Could Vietnam's difficulties be a harbinger of trouble elsewhere in Asia?
[ترجمه گوگل]آیا مشکلات ویتنام می تواند منادی مشکل در سایر نقاط آسیا باشد؟
[ترجمه ترگمان]آیا مشکلات ویتنام می تواند منادی خطر در سایر نقاط آسیا باشد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He initiated the harbinger of Greek philosophy research from heaven to earth.
[ترجمه گوگل]او منادی تحقیقات فلسفه یونان از آسمان تا زمین بود
[ترجمه ترگمان]او منادی تحقیقات فلسفه یونانی از آسمان به زمین را آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You are a green leaf, a harbinger of spring full of brightness.
[ترجمه گوگل]تو برگ سبزی، منادی بهار پر از روشنایی
[ترجمه ترگمان]تو یک برگ سبز و یک قاصد پر از روشنایی هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I am afraid I am not altogether a harbinger of good.
[ترجمه گوگل]می ترسم من اصلاً منادی خوبی نباشم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه هیچ خبری از قاصد از طرف من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیشرو (اسم)
chief, progenitor, forerunner, antecessor, pioneer, precursor, pathfinder, herald, harbinger, fugleman, postilion, van, front man, futurist, outrider, postillion

منادی (اسم)
mouthpiece, crier, herald, town crier, bellman, harbinger, high priest

قاصد (اسم)
courier, messenger, peon, herald, harbinger, commissionaire

جلو دار (اسم)
footman, herald, harbinger, van, front man, vanguard

انگلیسی به انگلیسی

• something which foreshadows a future event, signal, omen; forerunner, announcer; herald, one who precedes another person and announces their arrival; one who travels ahead of military troops to secure lodging and other necessities
a person or thing that is a harbinger of something is a sign that that thing is going to happen in the future; a formal word.

پیشنهاد کاربران

یک نشانه از یک چیز اغلب منفی که قراره در آینده اتفاق بیفته
مثلا
The sudden drop in the stock market was a harbinger of an economic recession
افت ناگهانی بازار سهام، نشانه ای بود از رکود اقتصادی
هشدار /اخطار دهنده
( بیماری ) پیش آگاهی
نوید دهنده
یک کلمه ی رسمی/ ادبی هست ( . formal or literary )
اغلب درمورد اتفاق های بد به کار برده میشود
طلایه، طلایه دار، طلیعه دار، نویدبخش
قاصد. پیام رسان
harbinger of death/قاصد مرگ/کسی که از آینده پیش رو با خبر باشد.

بپرس