hazy

/ˈheɪzi//ˈheɪzi/

معنی: گیج، مبهم، مه دار، نا معلوم
معانی دیگر: مه آلود، گرفته، غبارآلود، (کمی) دودآلود (از fog روشن تر و خفیف تر است)، نامشخص، ناروشن، مه گرفته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: hazier, haziest
مشتقات: hazily (adv.), haziness (n.)
(1) تعریف: marked or obscured by haze; misty.
مترادف: misty
متضاد: clear
مشابه: bleary, blurry, cloudy, foggy, indistinct, murky, nebulous, overcast, soupy

- The sky was hazy over the city.
[ترجمه گوگل] آسمان شهر مه آلود بود
[ترجمه ترگمان] آسمان از فراز شهر مه آلود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We could just make out some hazy mountains in the distance.
[ترجمه گوگل] ما فقط می توانستیم چند کوه مه آلود را در دوردست تشخیص دهیم
[ترجمه ترگمان] ما فقط می تونیم یه سری از کوه های مه آلود رو دور بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: unclear, vague, or confused.
مترادف: cloudy, foggy, indefinite, indistinct, nebulous, unclear, vague
مشابه: bleary, blurry, diaphanous, dim, fuzzy, muddled, muddy, murky, opaque

- I have only a hazy memory of the event.
[ترجمه گوگل] من فقط یک خاطره مبهم از این رویداد دارم
[ترجمه ترگمان] من فقط خاطره مبهمی از این حادثه دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hazy thinking
اندیشه ی درهم و برهم

2. hazy weather
هوای گرفته

3. a hazy view of the mountains
منظره ی مه آلود کوه ها

4. his logic seemed somewhat hazy to me
به نظر من منطق او تا اندازه ای مبهم بود.

5. his childhood memories had become very hazy
خاطرات کودکی برایش بسیار مبهم شده بود.

6. My memories of the holiday are rather hazy.
[ترجمه گوگل]خاطرات من از تعطیلات نسبتاً مبهم است
[ترجمه ترگمان]خاطرات من از تعطیلات تا حدودی مبهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The mountains were hazy in the distance.
[ترجمه گوگل]کوه ها از دور مه آلود بود
[ترجمه ترگمان]در دوردست کوه ها مه آلود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Since it was hazy, we couldn't see the mountains.
[ترجمه M, dragon] از آنجایی که مه آلود بود، ما نتوانستیم کوه هارا ببینیم
|
[ترجمه گوگل]از آنجایی که هوا مه آلود بود، نمی توانستیم کوه ها را ببینیم
[ترجمه ترگمان]از انجایی که گیج شده بود، نمی توانستیم کوه ها را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The air was thin and crisp, filled with hazy sunshine and frost.
[ترجمه گوگل]هوا رقیق و ترد بود، پر از آفتاب مه آلود و یخبندان
[ترجمه ترگمان]هوا سرد و خشک بود و در پرتو آفتاب مه گرفته و یخ بندان پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We couldn't see far because it was so hazy.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانستیم دور را ببینیم زیرا بسیار مه آلود بود
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانستیم از اینجا دور شویم، چون آن قدر مبهم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The distant mountains looked hazy and mysterious.
[ترجمه گوگل]کوه های دور مه آلود و مرموز به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]کوه های دوردست مبهم و مرموز به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm a little hazy about what to do next.
[ترجمه علی] من کمی گیجم که بعد از این چه کاری انجام دهم.
|
[ترجمه گوگل]من کمی گیج هستم که بعداً چه کار کنم
[ترجمه ترگمان]من یه کم گیج شدم در مورد اینکه چی کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He could see only the hazy outline of the goalposts.
[ترجمه گوگل]او فقط می توانست طرح مبهم تیرک دروازه ها را ببیند
[ترجمه ترگمان]او فقط خطوط مبهمی از دروازه را می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She was a little hazy about the details.
[ترجمه گوگل]او در مورد جزئیات کمی مبهم بود
[ترجمه ترگمان] درمورد جزئیات یه کم گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I have only a hazy memory of what he was really like.
[ترجمه گوگل]من فقط یک خاطره مبهم از اینکه او واقعا چه شکلی بود، دارم
[ترجمه ترگمان]من فقط یه خاطره مبهم از اون چیزی که اون واقعا دوست داشت داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Generally, it will be rather hazy today, with some hill fog.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، امروز نسبتاً مه آلود خواهد بود و مقداری مه در تپه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]معمولا، امروز خیلی مبهم است، با یک مه مه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. My memories of childhood are hazy and episodic.
[ترجمه گوگل]خاطرات کودکی من مبهم و اپیزودیک است
[ترجمه ترگمان]خاطرات دوران کودکی بسیار مبهم و بسیار مهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. What happened next is all very hazy.
[ترجمه گوگل]اتفاقی که بعد افتاد همه بسیار مبهم است
[ترجمه ترگمان] چیزی که بعدش اتفاق افتاد خیلی مبهم - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Outside the weather was hazy and dull.
[ترجمه گوگل]بیرون هوا مه آلود و کسل کننده بود
[ترجمه ترگمان]بیرون هوا مه آلود و کدر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیج (صفت)
astray, absentminded, wacky, light-headed, distrait, dizzy, staggering, astounding, confounded, hazy, darned, giddy, stupid, slaphappy, muddle-headed, mazy, deuced, muzzy, hare-brained, plumbous, swimming

مبهم (صفت)
hazy, involved, involute, obscure, opaque, ambiguous, vague, enigmatic, misty, dim, dusky, esoteric, mysterious, forked, nebular, imprecise

مه دار (صفت)
hazy, misty, brumous, smoggy

نامعلوم (صفت)
invisible, hazy, uncertain, unlimited, strange, unclear, inconspicuous, conditional, unknown, uncharted, incalculable, indistinct, nonsignificant, indescribable

انگلیسی به انگلیسی

• foggy, misty, cloudy; confused, unclear, vague
when the sky or a view is hazy, you cannot see it clearly because there is a haze.
if you are hazy about things or if your thoughts are hazy, you are unclear or confused.

پیشنهاد کاربران

غبارآلود یا مه آلود
مثال
It's hazy outside
مبهم
مثال
hazy memory
hazy future
مه آلود، مبهم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : haziness
✅️ صفت ( adjective ) : hazy
✅️ قید ( adverb ) : hazily
1 ) مه الود
2 ) تار و کدر و تیره
3 ) مبهم و نامعلوم
کلا به چیزی گفته میشه ک وضوح نداره و شما نمیتونید دید شفاف داشته باشین
غبار الود ( به ویژه ناشی از دود سیگار و گرد و خاک )
مه الود
ناواضح
نامعین، تار
غبار الود

بپرس