head master

/ˈhedˈmæstər//hedˈmɑːstə/

معنی: رئیس، مدیر مدرسه
معانی دیگر: رئیس، مدیر مدرسه، (به ویژه در مدارس ملی پسرانه) رئیس مدرسه، مدیر مدرسه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: headmastership (n.)
• : تعریف: a man who is principal of an elementary or secondary school, esp. a private school for boys.

جمله های نمونه

1. a headmaster
مدیر مدرسه

2. They have wheedled a holiday from the headmaster.
[ترجمه گوگل]آنها تعطیلات خود را از مدیر مدرسه گرفته اند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک تعطیلی را از مدیر مدرسه رد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Our teacher has been promoted to headmaster.
[ترجمه گوگل]معلم ما به مدیر مدرسه ارتقا یافته است
[ترجمه ترگمان] teacher به مدیر ارتقا پیدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our headmaster rattled on for at least two hours at the opening ceremony.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه ما حداقل دو ساعت در مراسم افتتاحیه سر و صدا کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر مدرسه ما حداقل دو ساعت در مراسم افتتاحیه به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The headmaster is waiting for someone to own up.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه منتظر کسی است که صاحب آن شود
[ترجمه ترگمان]مدیر مدرسه منتظر کسی است که از جایش برخیزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. What the old headmaster said at the graduation ceremony dwells in my mind.
[ترجمه گوگل]آنچه که مدیر مدرسه قدیمی در جشن فارغ التحصیلی گفت در ذهن من ساکن است
[ترجمه ترگمان]چیزی که مدیر مدرسه گفت در مراسم فارغ التحصیلی در ذهنم زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Last night the headmaster promised a full investigation.
[ترجمه گوگل]دیشب مدیر مدرسه قول بررسی کامل داد
[ترجمه ترگمان]دیشب مدیر به یک بازرسی کامل قول داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The headmaster stood on a platform at one end of the hall.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه روی سکویی در انتهای سالن ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]مدیر در یک انتهای راهرو ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mr. Jones became headmaster last year.
[ترجمه گوگل]آقای جونز سال گذشته مدیر مدرسه شد
[ترجمه ترگمان]آقای جونز سال پیش مدیر مدرسه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'll report you to the headmaster.
[ترجمه گوگل]من شما را به مدیر مدرسه گزارش می دهم
[ترجمه ترگمان]من شما را به مدیر مدرسه گزارش خواهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The teacher was called away by the headmaster.
[ترجمه گوگل]معلم توسط مدیر مدرسه فراخوانده شد
[ترجمه ترگمان]استاد با مدیر مدرسه تماس گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He resigned his post as headmaster.
[ترجمه گوگل]او از سمت خود به عنوان مدیر مدرسه استعفا داد
[ترجمه ترگمان]به عنوان مدیر از مقام خود استعفا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That forceful young woman edged out the former headmaster and is now headmaster herself.
[ترجمه گوگل]آن زن جوان زورگو مدیر سابق مدرسه را کنار زد و اکنون خودش مدیر مدرسه است
[ترجمه ترگمان]این خانم جوان قوی، مدیر قبلی را بیرون کشید و حالا مدیر مدرسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I had a long talk with the headmaster about my son.
[ترجمه گوگل]با مدیر مدرسه در مورد پسرم صحبت طولانی داشتم
[ترجمه ترگمان]من با مدیر مدرسه در مورد پسرم صحبت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The headmaster extended our holiday by four days.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه تعطیلات ما را چهار روز تمدید کرد
[ترجمه ترگمان]آقای مدیر با چهار روز تعطیلی ما را تمدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

مدیر مدرسه (اسم)
principal, head master

انگلیسی به انگلیسی

• principal of a school
a headmaster is a man who is the head teacher of a school.

پیشنهاد کاربران

سرمعلم ( فرد دوم بعد از مدیر )
مدیر مدرسه ( بریتیش )
مدیر مدرسه
# He resigned his post as headmaster
# The new headmaster tightened discipline in the school
مدیر مدرسه

بپرس