heartbroken

/ˈhɑːtbroʊkən//ˈhɑːtbrəʊkən/

معنی: دل شکسته
معانی دیگر: غمزده، نومید، داغ دیده، دل شکسته، محنت زده، ازپادرامده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: heartbrokenly (adv.)
• : تعریف: afflicted with deep and sometimes lasting sorrow or anguish.
مشابه: broken-hearted, disconsolate

- She was heartbroken over her husband's demand for a divorce.
[ترجمه گوگل] او از تقاضای طلاق شوهرش ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] او از تقاضای شوهرش به خاطر طلاق دل شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children were heartbroken when the dog died.
[ترجمه گوگل] بچه ها وقتی سگ مردند دلشان شکست
[ترجمه ترگمان] وقتی سگ مرد بچه ها دل شکسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Besides being heartbroken, she felt foolish.
[ترجمه گوگل]علاوه بر اینکه دلش شکسته بود، احساس حماقت می کرد
[ترجمه ترگمان]از آن گذشته، دل شکسته بود، احساس حماقت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was heartbroken when she left him.
[ترجمه گوگل]وقتی او را ترک کرد، دلش شکست
[ترجمه ترگمان]وقتی اونو ترک کرد قلبش شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The sad past is heartbroken.
[ترجمه گوگل]گذشته غم انگیز دل شکسته است
[ترجمه ترگمان]قلب غمگین از دل شکسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If she ever left him he would be heartbroken.
[ترجمه گوگل]اگر روزی او را ترک کند، دلش خواهد شکست
[ترجمه ترگمان]اگر او را ترک کرده بود، دل شکسته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Was your daddy heartbroken when they got a divorce?
[ترجمه گوگل]پدرت وقتی طلاق گرفتند دلش شکست؟
[ترجمه ترگمان]وقتی طلاق گرفتن پدرت شکست خورد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Friends are tonight trying to comfort the heartbroken teenager.
[ترجمه گوگل]دوستان امشب تلاش می کنند تا نوجوان دلشکسته را دلداری دهند
[ترجمه ترگمان]دوست ها امشب سعی می کنن به یه نوجوون دل شکسته دلداری بدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mark was heartbroken when Jane returned to her old boyfriend.
[ترجمه گوگل]وقتی جین نزد دوست پسر قدیمی خود برگشت، مارک دلش شکست
[ترجمه ترگمان]وقتی جین به دوست پسرش برگشت، مارک دل شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We were heartbroken by the news.
[ترجمه گوگل]از این خبر دلمان سوخت
[ترجمه ترگمان] از این خبر شکست خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Charlie was heartbroken: Robert was deeply unhappy.
[ترجمه گوگل]چارلی دلش شکست: رابرت عمیقاً ناراضی بود
[ترجمه ترگمان]چارلی دل شکسته بود: رابرت عمیقا ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Heartbroken fans camped outside his house in Beverly Hills.
[ترجمه گوگل]طرفداران دلشکسته بیرون از خانه او در بورلی هیلز کمپ زدند
[ترجمه ترگمان]طرفداران Heartbroken در بیرون خانه اش در بورلی هیلز اردو زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And yesterday his heartbroken wife Jane slammed police for failing to find him after she raised the alarm 48 hours earlier.
[ترجمه گوگل]و دیروز، جین، همسر دلشکسته او، پلیس را به دلیل ناتوانی در یافتن او پس از به صدا درآوردن زنگ خطر 48 ساعت قبل، به شدت مورد انتقاد قرار داد
[ترجمه ترگمان]و دیروز همسر دلشکسته، جین پلیس را به خاطر ناکامی در پیدا کردن او بعد از اینکه زنگ ساعت را ۴۸ ساعت زودتر بلند کرد، به هم کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Scorning the establishment, they left homes and heartbroken parents.
[ترجمه گوگل]آنها با تحقیر نهاد، خانه ها و والدین دلشکسته را ترک کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها خانه را ویران می کنند، خانه و والدین دل شکسته اش را ترک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Heartbroken maidens were nothing to him.
[ترجمه گوگل]دوشیزگان دلشکسته برای او چیزی نبودند
[ترجمه ترگمان]قلب maidens نسبت به او هیچ نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mr and Mrs Dudley were heartbroken at having to leave the home where they had lived for thirty years.
[ترجمه گوگل]آقا و خانم دادلی از اینکه مجبور شدند خانه ای را که سی سال در آن زندگی کرده بودند را ترک کنند، ناراحت بودند
[ترجمه ترگمان]آقا و خانم دادلی از اینکه سی سال در آن زندگی کرده بودند دل شکسته و دل شکسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Well, of course, his parents were heartbroken and his brothers and sisters.
[ترجمه گوگل]خب البته پدر و مادرش دلشان شکسته بود و برادران و خواهرانش
[ترجمه ترگمان]خب، البته، پدر و مادرش شکسته بودن و برادرها و خواهرهای اون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دل شکسته (صفت)
gaga, broken-hearted, heartbroken, disconsolate, downhearted, heartsick, heart-stricken

انگلیسی به انگلیسی

• overcome by grief or sorrow
someone who is heartbroken is extremely sad and upset.

پیشنهاد کاربران

بپرس