hectic

/ˈhektɪk//ˈhektɪk/

معنی: بی قرار، گیج کننده، دارای تب لازم
معانی دیگر: پرجوش و خروش، پرجنب و جوش، پرتلاش، پرتکاپو، پرشور و شتاب، پرجنجال، (پزشکی - تب همراه بیماری خورنده مانند سل) تب لازم، وابسته به تب مواج، وابسته به یا مبتلا به سل، سلی، مسلول، (در اثر تب یا بیماری) سرخ، گل انداخته، طب دارای تب لازم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: hectically (adv.), hecticness (n.)
(1) تعریف: marked by excited activity or rapid, confusing movements; feverishly busy.
متضاد: leisurely, slow
مشابه: frantic

- Things at the store are always hectic during holiday season.
[ترجمه Morteza] در طول فصل تعطیلات ، اوضاع در فروشگاه همیشه پر جنب و جوش است .
|
[ترجمه حمید] پیش از اعیاد فروشگاه همیشه شلوغ پلوغ است
|
[ترجمه گوگل] همه چیز در فروشگاه همیشه در فصل تعطیلات شلوغ است
[ترجمه ترگمان] چیزهایی که در فروشگاه وجود دارد همیشه در طول فصل تعطیلات پر جنب و جوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has a hectic job working for the airlines.
[ترجمه Morteza] کار او برای خطوط هوایی ، کاری پرمشغله است
|
[ترجمه گوگل] او شغل هولناکی دارد که برای خطوط هوایی کار می کند
[ترجمه ترگمان] او کار پر مشغله کاری برای خطوط هوایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Life in the city felt much more hectic than living in a small town.
[ترجمه یونس] زندگی در شهر سخت تر از زندگی در روستا است
|
[ترجمه امیر] زندگی در شهر احساس مشغله ی بیشتری نسبت به زندگی در یک شهر کوچک را دارد
|
[ترجمه گوگل] زندگی در شهر بسیار پرتلاطمتر از زندگی در یک شهر کوچک بود
[ترجمه ترگمان] زندگی در شهر بسیار more از زندگی در یک شهر کوچک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: characterized by hot, flushed skin, as with a fever; consumptive.

جمله های نمونه

1. the hectic activities which started two hours before the president's arrival
فعالیت پرجوش و خروشی که از دو ساعت پیش از آمدن رئیس جمهور آغاز شد

2. the norooz party was a bit too hectic
مهمانی نوروز کمی پر هیاهو بود.

3. I have a hectic schedule for the next few days.
[ترجمه اسماعیل] در چند روز آینده برنامه کاری شلوغی دارم
|
[ترجمه گوگل]من برای چند روز آینده برنامه پرتنشی دارم
[ترجمه ترگمان]من برای چند روز آینده یک برنامه گیج کننده دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The past few months have been hectic.
[ترجمه محمد جواد] چند ماه اخیر پر مشغله بودند
|
[ترجمه rasol] چند ماه گذشته پر تنش بوده است
|
[ترجمه گوگل]چند ماه گذشته پر هیجان بوده است
[ترجمه ترگمان]چند ماه گذشته عجله ای هم در کار نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They are busy preparing for a hectic day's activity on Saturday.
[ترجمه گوگل]آنها مشغول آماده شدن برای یک روز پر هیجان در روز شنبه هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها مشغول آماده شدن برای یک فعالیت روز پر مشغله در روز شنبه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Today was too hectic for me.
[ترجمه Gift] امروز من بسیار پر جنب و جوش بود.
|
[ترجمه دلسا] امروز برای من روز بسیار پر جنب و جوشی بود
|
[ترجمه محمد جواد] امروز خیلی روز پر مشغله ای داشتم
|
[ترجمه گوگل]امروز برای من خیلی شلوغ بود
[ترجمه ترگمان]امروز برای من بسیار گیج کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I've had a pretty hectic day.
[ترجمه گوگل]من یک روز پر هیجان را پشت سر گذاشتم
[ترجمه ترگمان] من روز خیلی هیجان انگیزی داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My life was very hectic but empty before I met him.
[ترجمه گوگل]زندگی من قبل از اینکه او را ملاقات کنم بسیار پرتلاطم اما خالی بود
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه او را ببینم، زندگی من سخت پریشان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The last few weeks have been hectic.
[ترجمه گوگل]چند هفته گذشته پر از هیجان بوده است
[ترجمه ترگمان]چند هفته اخیر خیلی گیج کننده بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a hectic disorganized weekend.
[ترجمه Gift] یک روز پر جنجال و بهم ریخته بود.
|
[ترجمه گوگل]آخر هفته بی نظمی پر هیجان بود
[ترجمه ترگمان]آخر این آخر هفته نامنظم و نامنظم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I spent a very hectic Sunday.
[ترجمه گوگل]یکشنبه بسیار پر هیجانی را گذراندم
[ترجمه ترگمان]من یکشنبه خیلی سخت و بی قرار بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It was hectic at work today; I had so many phone calls and queries to answer that I didn't know whether I was on my head or my heels.
[ترجمه گوگل]امروز سر کار شلوغ بود آنقدر تماس های تلفنی و پرس و جو برای پاسخ دادن داشتم که نمی دانستم روی سرم هستم یا پاشنه پا
[ترجمه ترگمان]امروز سر کار سخت بود؛ کلی تلفن و سوال داشتم که جواب دهم نمی دانستم که روی سر یا پاشنه پایم هستم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's a bit hectic. I'm in the middle of cooking for nine people.
[ترجمه گوگل]کمی شلوغ است من در وسط آشپزی نه نفر هستم
[ترجمه ترگمان]کمی گیج کننده است من برای نه نفر در وسط آشپزی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Despite his hectic work schedule, Benny has rarely suffered poor health.
[ترجمه گوگل]با وجود برنامه کاری پرمشغله‌اش، بنی به ندرت از سلامتی ضعیف رنج می‌برد
[ترجمه ترگمان]علی رغم برنامه کاری پر مشغله او، بنی به ندرت از سلامت ضعیف رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی قرار (صفت)
agog, disquiet, restless, fidgety, hectic, restive, variable, lubricious

گیج کننده (صفت)
problematic, problematical, hectic, stupefacient

دارای تب لازم (صفت)
hectic

انگلیسی به انگلیسی

• feverish, consumptive; agitated, feverishly active, overly excited
a hectic situation involves a lot of rushed activity.

پیشنهاد کاربران

پرتکاپو. پر تلاش. پر جنب و جوش
مثال:
London’s just not as hectic as New York.
لندن دقیق مثل نیویورک پر جنب و جوش نیست.
full of activity, or very busy and fast
hectic
واژه ای ایرانی و اوروپایی و همریشه با " آهِسته " پارسی
آهِسته : آ - هِسته
آ - : پیشوند نایی یا منفی کُننده
هِسته : شتاب ، سرعت
می توان کارواژه ی هِستَن دوباره زنده ساخت.
hectic = هِسته ، هِستیگ ، هِستان
شلوغ پلوغ
ملتهب
Situation over there is pretty hectic
وضعیت اونجا حسابی ملتهبه
✅پرجنجال
✅پر هیاهو
✅پر التهاب
On ⭐a hectic day⭐ at the World Cup the Iran players’ gesture contrasted sharply with meek end to OneLove protest
TheGuardian. co. uk@
✅پر مشغله، پر تکاپو، پرجنب و جوش
...
[مشاهده متن کامل]

?Is it important to have a hobby
Definitely! I mean nowadays life is getting more and more 💎hectic💎, so people are constantly under an enormous amount of stress. That’s why it’s necessary to get into some recreational activities to unwind and just forget about life for a minute, you know?

پر مشغله
خیلی کار داره که باید سر وقت انجام بده
hectic=busy
شلوغ و پربرنامه
گیج کننده
بهم ریخته
( اوضاع ) پیچیده

پر جنب و جوش و شلوغ
مشغول. کلی کار داشتن
شلوغ
پر تکاپو، پر جنب و جوش
پر مشغله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس