hemispheric

/ˌheməsˈfɪrɪk//ˌheməsˈfɪrɪk/

معنی: نیم کرهای
معانی دیگر: نیم کره ای

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: hemispherical (adj.), hemispherically (adv.)
(1) تعریف: of or relating to a hemisphere.

(2) تعریف: shaped like a hemisphere.

جمله های نمونه

1. In both cases hemispheric processing is differentially invoked by the system.
[ترجمه گوگل]در هر دو مورد پردازش نیمکره به طور متفاوت توسط سیستم فراخوانی می شود
[ترجمه ترگمان]در هر دو مورد پردازش hemispheric توسط سیستم مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Chile's opposition, Wilson's plan for western hemispheric League of Nations collapsed.
[ترجمه گوگل]مخالفت شیلی، طرح ویلسون برای لیگ ملل نیمکره غربی سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]مخالفت شیلی، برنامه ویلسون برای اتحادیه hemispheric غربی از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Conclusions The effect of lett hemispheric cerebral hemorrhage on heart function are different from the effect of right one.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: تأثیر خونریزی مغزی نیمکره لتی بر عملکرد قلب با اثر راست مغز متفاوت است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: اثر خونریزی مغزی و خونریزی مغزی در عملکرد قلب با اثر یک فرد درست متفاوت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Objective: Relationships between hemispheric dominance cognitive styles and Big Five personality traits were investigated.
[ترجمه گوگل]هدف: رابطه بین سبک های شناختی سلطه نیمکره و پنج ویژگی شخصیتی بزرگ مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]هدف: روابط بین سبک های شناختی تسلط hemispheric و پنج ویژگی شخصیتی بزرگ بررسی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The integrated hemispheric group showed more extraversion than the left hemispheric group, and more conscientiousness than the right group.
[ترجمه گوگل]گروه نیمکره یکپارچه برونگرایی بیشتری نسبت به گروه نیمکره چپ و وظیفه شناسی بیشتری نسبت به گروه راست نشان داد
[ترجمه ترگمان]گروه hemispheric ادغام شده، برون گرایی بیشتری نسبت به گروه چپ گرا و هوشیاری بیشتری نسبت به گروه راست نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An experiment with hemispheric punches reveals that the difference in their diameters and the specimen shape has some influence on FLD.
[ترجمه گوگل]آزمایشی با پانچ های نیمکره ای نشان می دهد که تفاوت در قطر آنها و شکل نمونه تا حدی بر FLD تأثیر دارد
[ترجمه ترگمان]یک آزمایش با فشار hemispheric نشان می دهد که تفاوت در قطر آن ها و شکل نمونه تاثیری بر fld دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A form of gem cut marked by a flat base and a faceted, hemispheric upper surface.
[ترجمه گوگل]شکلی از تراش نگینی که با پایه صاف و سطح بالایی نیمکره ای شکل مشخص شده است
[ترجمه ترگمان]شکلی از سنگ های قیمتی که به وسیله یک پایه تخت و چند جانبه و یک سطح فوقانی مشخص شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. ObjectiveTo observe the effect of mild hypothermia on vital signs of the elderly patients with anterior circulation brain infarction (massive hemispheric infarction) and hyperpyrexia.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی اثر هیپوترمی خفیف بر علائم حیاتی بیماران سالمند مبتلا به انفارکتوس مغزی گردش خون قدامی (انفارکتوس عظیم نیمکره) و هیپرپیرکسی
[ترجمه ترگمان]ObjectiveTo تاثیر of خفیف را روی علائم حیاتی بیماران مسن تر با infarction گردش جلویی مغز مشاهده کردند (hemispheric infarction)و hyperpyrexia
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Objective To analyse the clinical and pathological characteristics in 33 acute cerebral hemispheric swelling ( ACHS ) cases.
[ترجمه گوگل]هدف تجزیه و تحلیل ویژگی های بالینی و پاتولوژیک در 33 مورد تورم نیمکره مغزی حاد (ACHS)
[ترجمه ترگمان]هدف تجزیه و تحلیل ویژگی های بالینی و آسیب شناسی (۳۳)در ۳۳ مورد حاد مغزی مزمن (ACHS)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The results provided electrophysiologic evidences of dissociation and dynamic hemispheric dominance of maintaining Chinese characters and spatial Information in working memory.
[ترجمه گوگل]نتایج شواهد الکتروفیزیولوژیکی از تفکیک و تسلط نیمکره پویا حفظ حروف چینی و اطلاعات فضایی در حافظه کاری را ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]نتایج ارایه شده نشان از تجزیه و تحلیل پویای تجزیه و تحلیل پویای حفظ شخصیت های چینی و اطلاعات مکانی در حافظه فعال دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Use of the baseline NIHSS score to predict stroke outcome must take hemispheric lateralization into account.
[ترجمه گوگل]استفاده از امتیاز پایه NIHSS برای پیش بینی نتیجه سکته مغزی باید جانبی شدن نیمکره را در نظر بگیرد
[ترجمه ترگمان]استفاده از نمره NIHSS مبنا برای پیش بینی نتیجه ضربه باید hemispheric lateralization را به حساب آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. MR images show a mild degree of cerebral atrophy, as slight widening of the hemispheric sulci, prominent in the parietal and perisylvian regions.
[ترجمه گوگل]تصاویر MR درجه خفیفی از آتروفی مغزی را به‌عنوان گشاد شدن جزئی شیارهای نیمکره نشان می‌دهند که در نواحی جداری و پریسیلوین برجسته است
[ترجمه ترگمان]تصاویر MR یک درجه خفیف از atrophy مغزی را به عنوان گشاد شدن خفیف hemispheric sulci، برجسته در مناطق آهیانه ای و perisylvian نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In this species, the first division of zygote produces two equal hemispheric cells by the first partition wall at the right angles to the axis of the archegonium.
[ترجمه گوگل]در این گونه، اولین تقسیم زیگوت، دو سلول نیمکره مساوی توسط اولین دیوار جداکننده در زوایای قائم به محور آرکگونیوم تولید می کند
[ترجمه ترگمان]در این گونه، اولین تقسیم تخم دو سلول hemispheric برابر را با اولین دیواره حایل در زاویه راست به محور the تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Monday's announcement came just days before a summit of hemispheric leaders in Trinidad and Tobago.
[ترجمه گوگل]اعلامیه روز دوشنبه تنها چند روز قبل از نشست سران نیمکره در ترینیداد و توباگو منتشر شد
[ترجمه ترگمان]اعلام روز دوشنبه تنها چند روز پیش از برگزاری نشست سران hemispheric در ترینیداد و توباگو برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نیم کره ای (صفت)
hemispheric

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining or belonging to a hemisphere (half of a sphere, half of a globe)
hemispheric means relating to one half of the earth.

پیشنهاد کاربران

بپرس