hesitation

/ˌhezəˈteɪʃn̩//ˌhezɪˈteɪʃn̩/

معنی: دو دلی، تامل، درنگ
معانی دیگر: تردید، مولش، مکث

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or state of hesitating.
متضاد: assurance
مشابه: falter

جمله های نمونه

1. her hesitation demonstrated her distrust
تردید او حکایت از عدم اعتماد او می کرد (دودلی او نشانگر بی اعتمادیش بود).

2. her hesitation springs from fear
تردید او ناشی از ترس است.

3. he spoke on without hesitation
او بدون تردید به صحبت ادامه داد.

4. a zone of uncertainty and hesitation
دامنه ی عدم اطمینان و تردید

5. he was assailed by doubt and hesitation
شک و تردید وجودش را فرا گرفت.

6. there is no room even for one moment of hesitation
جای یک لحظه تردید هم نیست

7. There was a momentary hesitation before he replied.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه او پاسخ دهد، یک لحظه تردید وجود داشت
[ترجمه ترگمان]لحظه ای درنگ کرد و در جواب گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She agreed without the slightest hesitation.
[ترجمه گوگل]او بدون کوچکترین تردیدی موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]او بدون ذره ای تردید موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After some hesitation one of them began to speak.
[ترجمه گوگل]بعد از کمی تردید یکی از آنها شروع به صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]پس از کمی تردید یکی از آن ها شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a certain hesitation in her manner.
[ترجمه گوگل]تردید خاصی در رفتار او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در رفتارش نوعی تردید وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Without a moment's hesitation, she jumped into the river to save the drowning girl.
[ترجمه گوگل]او بدون لحظه ای درنگ برای نجات دختر غرق شده به داخل رودخانه پرید
[ترجمه ترگمان]بدون یک لحظه تردید، به سمت رودخانه پرید تا دختر غرق شده را نجات دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Referee Michael Reed had no hesitation in awarding a penalty.
[ترجمه گوگل]مایکل رید، داور مسابقه، هیچ تردیدی در اعلام پنالتی نداشت
[ترجمه ترگمان]مایکل رید، داور مسابقه، در اعطای یک جریمه تردید نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After a moment's hesitation, he nodded.
[ترجمه گوگل]بعد از لحظه ای تردید، سری تکان داد
[ترجمه ترگمان]بعد از یک لحظه تردید سرش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was a fractional hesitation before he said yes.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بگوید بله، تردید کسری وجود داشت
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه جواب مثبت بدهد یک تردید کوچک وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There was a slight hesitation in Jamie's voice.
[ترجمه گوگل]کمی تردید در صدای جیمی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]کمی تردید در صدای جیمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She answered immediately, without any hesitation.
[ترجمه گوگل]او بلافاصله بدون هیچ تردیدی پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]او فورا جواب داد، بدون تردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دودلی (اسم)
acatalepsy, hesitance, indecision, vacillation, doubt, hesitancy, hesitation

تامل (اسم)
indecision, deliberation, advisement, reflection, contemplation, hesitation

درنگ (اسم)
pause, halt, hesitance, hesitancy, hesitation, haw, tarry, tarriance

انگلیسی به انگلیسی

• hesitating, pausing; stammering, faltering

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : hesitate
✅️ اسم ( noun ) : hesitation
✅️ صفت ( adjective ) : hesitating / hesitative
✅️ قید ( adverb ) : hesitatingly / hesitatively
مکث
مشکوک
شک و تردید، دو دلی
تاخیر
درنگ , تردید ,

بپرس