historian

/ˌhɪˈstɔːriən//hɪˈstɔːrɪən/

معنی: مورخ، تاریخ دان، تاریخ نویس، تاریخ گزار
معانی دیگر: تاری  نویس، تاری  دان، تاری  گزار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who writes about or is an expert on history.

جمله های نمونه

1. a perceptive historian who can relate the past to the present
مورخ هوشمندی که می داند چگونه گذشته را به حال ربط بدهد

2. such contradictions perplex the historian
چنین تناقضاتی مورخ را سردرگم می کند.

3. My father was a historian of repute. His speciality was the history of Germany.
[ترجمه گوگل]پدرم یک مورخ مشهور بود تخصص او تاریخ آلمان بود
[ترجمه ترگمان]پدرم مورخ شهرت بود تخصص او تاریخ آلمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No serious historian today accepts this theory.
[ترجمه گوگل]امروز هیچ مورخ جدی این نظریه را نمی پذیرد
[ترجمه ترگمان]هیچ مورخ جدی امروز این نظریه را می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A good historian must have an academic mind.
[ترجمه گوگل]یک مورخ خوب باید ذهن آکادمیک داشته باشد
[ترجمه ترگمان]یک مورخ خوب باید ذهن دانشگاهی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The historian Yakut described it picturesquely as a "mother of castles".
[ترجمه گوگل]مورخ یاکوت آن را به طرزی زیبا به عنوان "مادر قلعه" توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]تاریخدان Yakut آن را به عنوان \"مادر کاخ های\" توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Historian Michael Beschloss debunks a few myths.
[ترجمه گوگل]مایکل بشلوس، مورخ، چند افسانه را رد می کند
[ترجمه ترگمان]Historian مایکل Beschloss چند افسانه را رد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The oldest tradition goes back to the contemporary historian John Foxe.
[ترجمه گوگل]قدیمی ترین سنت به جان فاکس مورخ معاصر برمی گردد
[ترجمه ترگمان]قدیمی ترین سنت به مورخ معاصر، جان فاکس، برمی گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Although not formally trained as an art historian, he is widely respected for his knowledge of the period.
[ترجمه گوگل]اگرچه به طور رسمی به عنوان یک مورخ هنر آموزش ندیده است، اما به دلیل دانش خود در مورد آن دوره بسیار مورد احترام است
[ترجمه ترگمان]اگرچه به طور رسمی به عنوان یک مورخ هنری آموزش ندیده است، اما به طور گسترده به خاطر دانش خود از این دوره مورد احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Marx was strongly influenced by the historian Niebuhr.
[ترجمه گوگل]مارکس به شدت تحت تأثیر نیبور مورخ بود
[ترجمه ترگمان]Marx به شدت تحت تاثیر the historian قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is a historian of great distinction.
[ترجمه گوگل]او یک مورخ برجسته است
[ترجمه ترگمان]او مورخ بسیار ممتاز و ممتاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is the acclaimed historian John Taylor's first sortie into fiction.
[ترجمه گوگل]این اولین سفر مورخ تحسین شده جان تیلور به داستان است
[ترجمه ترگمان]این اولین شبیخون جان تیلور به داستان تخیلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Although not formally trained as a historian of ancient art, Ortiz's scholarship is widely respected.
[ترجمه گوگل]اگرچه به طور رسمی به عنوان یک مورخ هنر باستان آموزش ندیده است، بورس تحصیلی اورتیز به طور گسترده مورد احترام است
[ترجمه ترگمان]با اینکه به طور رسمی به عنوان یک تاریخدان هنر باستانی آموزش ندیده است، تحقیقات اورتیز به صورت گسترده مورد احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mehta warmed to the one historian he met who did not consider journalists a lower caste.
[ترجمه گوگل]مهتا با مورخی که ملاقات کرد و روزنامه نگاران را طبقه پایین تری نمی دانست گرم شد
[ترجمه ترگمان]مهتا خود را به یک مورخ که ملاقات کرد و روزنامه نگاران را طبقه پایین تلقی نکرد گرم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مورخ (اسم)
historian, historiographer

تاریخ دان (اسم)
historian

تاریخ نویس (اسم)
historian

تاریخ گزار (اسم)
historian

انگلیسی به انگلیسی

• one who studies history; one who has written a work of history
a historian is a person who studies history.

پیشنهاد کاربران

تاریخ نگار
مثال: The historian wrote a book about ancient civilizations.
تاریخ نگار کتابی درباره تمدن های باستانی نوشت.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : history / historian / historicism
✅️ صفت ( adjective ) : historic / historical
✅️ قید ( adverb ) : historically
تاریخ شناس
تاریخ نگار

بپرس