homecoming

/ˈhoʊmkʌmɪŋ//ˈhəʊmkʌmɪŋ/

معنی: ورود بخانه، مراجعت به وطن یامحل تحصیل
معانی دیگر: بازگشت به خانه، بازگشت به میهن، راهی خانه، عازم میهن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a return to one's home.

- The parents rejoiced at the homecoming of their soldier son.
[ترجمه کوروش شفیعی] پدر و مادر از بازگشت پسر سرباز شان به خانه شادمان شدند.
|
[ترجمه گوگل] والدین از بازگشت پسر سربازشان به خانه خوشحال شدند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادر از بازگشت پسر their خوشحال شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a weekend of special events when alumni and alumnae are invited to return to their college or university.

جمله های نمونه

1. on the occasion of his homecoming from abroad, his father gave a party
به مناسبت بازگشت او از خارج پدرش میهمانی داد.

2. She felt no sense of homecoming.
[ترجمه Moha] او هیچ احساس خوشایندی نداشت.
|
[ترجمه گوگل]هیچ حسی از بازگشت به خانه نداشت
[ترجمه ترگمان]احساس بازگشت به بازگشت به خانه را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She spent the day preparing for his homecoming.
[ترجمه Moha] او روزش را درحال آماده شدن برای جشن گردهمایی گذراند.
|
[ترجمه گوگل]او روز را صرف آماده کردن برای بازگشت به خانه خود کرد
[ترجمه ترگمان]او تمام روز را برای بازگشت به خانه خود صرف کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. For many, their long-awaited homecoming was a bitter disappointment.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری، بازگشت به خانه که مدت ها در انتظار آن بودیم، ناامیدی تلخ بود
[ترجمه ترگمان]مدت ها بود که انتظار بازگشت به خانه آن ها را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They planned a special celebration for her homecoming.
[ترجمه Moha] آنها برای جشن فارغ التحصیلی، برنامه ویژه ای ترتیب دادند.
|
[ترجمه گوگل]آنها جشن ویژه ای را برای بازگشت او به خانه در نظر گرفتند
[ترجمه ترگمان] اونا یه جشن خاص برای جشن her برنامه ریزی کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her homecoming was tinged with sadness.
[ترجمه گوگل]بازگشت او به خانه با غم و اندوه همراه بود
[ترجمه ترگمان]بازگشت به خانه او از غم tinged شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Over the crib, in readiness for her homecoming, he had tacked up his most treasured prints.
[ترجمه گوگل]روی گهواره، در آماده شدن برای بازگشت به خانه، او با ارزش ترین چاپ های خود را چسبانده بود
[ترجمه ترگمان]روی گهواره حاضر بود برای بازگشت به بازگشت به جشن سال آخر، بیش ترین اثر انگشت خود را جمع کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. And then uh, he was the homecoming king and oh, gosh, that was a bad time in my life.
[ترجمه گوگل]و سپس اوه، او پادشاه بازگشته بود و اوه، خدای من، آن دوران بدی در زندگی من بود
[ترجمه ترگمان]و بعد، اون پادشاه خونه بود و اوه خدای من اون دوران بدی تو زندگیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But today, a year since John McCarthy's homecoming, their worst dread has proved unfounded.
[ترجمه گوگل]اما امروز، یک سال از بازگشت جان مک کارتی به خانه می گذرد، بدترین ترس آنها بی اساس است
[ترجمه ترگمان]اما امروز، یک سال بعد از بازگشت جان مک McCarthy، بدترین ترس آن ها بی اساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I decided not to put out a special homecoming issue and my sports editor cried.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتم شماره ویژه بازگشت به خانه را منتشر نکنم و سردبیر ورزشی من گریه کرد
[ترجمه ترگمان]من تصمیم گرفتم که موضوع بازگشت خاصی را مطرح نکنم و سردبیر ورزشی من گریه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Michael's homecoming was a joyous occasion.
[ترجمه گوگل]بازگشت مایکل به خانه یک موقعیت شاد بود
[ترجمه ترگمان]بازگشت مایکل جشن شادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Another part of the homecoming misconception I had to raze was thinking of this as a joyful time.
[ترجمه گوگل]بخش دیگری از تصور نادرست بازگشت به خانه که باید از بین می بردم این بود که به این زمان به عنوان یک زمان شاد فکر کنم
[ترجمه ترگمان]یک قسمت دیگر از تصور غلط بازگشت به جشن، من در فکر این بودم که این موضوع را به عنوان یک زمان شاد تصور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Homecoming parade and street party will necessitate closing University Avenue.
[ترجمه گوگل]رژه بازگشت به خانه و مهمانی خیابانی نیاز به بستن خیابان دانشگاه دارد
[ترجمه ترگمان]رژه Homecoming و حزب خیابانی تعطیلی خیابان دانشگاه را ضروری خواهد ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Amelie hadn't thought her homecoming would be quite like this.
[ترجمه گوگل]آملی فکر نمی کرد بازگشتش به خانه اینطور باشد
[ترجمه ترگمان]او رلی هرگز فکر نکرده بود که بازگشت او به خانه به پایان خواهد رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Dole was choking back tears during his recent homecoming in Russell, Kansas.
[ترجمه گوگل]دول در جریان بازگشت اخیرش به خانه در راسل، کانزاس، اشک هایش را خفه می کرد
[ترجمه ترگمان]دول دول هنگام بازگشت اخیر در بازگشت به دوران اخیر در راسل، در حال خفه شدن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ورود بخانه (اسم)
homecoming

مراجعت به وطن یا محل تحصیل (اسم)
homecoming

انگلیسی به انگلیسی

• returning home
your homecoming is your return to your home or country after you have been away for a long time.
returning home; reunion

پیشنهاد کاربران

بپرس