hostess

/ˈhoʊstɪs//ˈhəʊstɪs/

معنی: میزبان، زن مهماندار، زن میزبان، بانوی صاحبخانه
معانی دیگر: (زن) میزبان، صاحبخانه، مهمانی دهنده، صاحب مهمانی، مهمان خدا، (زن) مسافرخانه چی، مهمانخانه چی، زوجه ی مسافرخانه چی، (هواپیما) مهماندار، (رستوران) راهنما و سرپیشخدمت (که مشتریان را می نشاند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a woman who serves as a host.

(2) تعریف: a woman employed by a restaurant, airline, or the like to greet or serve customers.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hostesses, hostessing, hostessed
• : تعریف: to be or serve as a hostess at or for.

جمله های نمونه

1. the hostess with the mostest!
خانم میزبانی که کم و کاست ندارد!

2. homa is a kind hostess
هما میزبان مهربانی است.

3. she is a gracious hostess
آن زن میزبانی مهربان و جذاب است.

4. his extravagance in praising the beauty of the hostess angered the host
زیاده روی او در تعریف از زیبایی خانم میزبان،شوهرش را عصبانی کرد.

5. The hostess ladled out a bowl of tomato soup.
[ترجمه گوگل]مهماندار یک کاسه سوپ گوجه فرنگی آورد
[ترجمه ترگمان]خانم میزبان یک کاسه سوپ گوجه فرنگی را بیرون ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our hostess served up a large bowl of steaming hot dumplings.
[ترجمه گوگل]مهماندار ما یک کاسه بزرگ از کوفته های داغ بخارپز سرو کرد
[ترجمه ترگمان]میزبان ما یه کاسه بزرگ از دسر داغ رو درست کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Now that she's an air hostess, foreign travel has lost its glamour for her.
[ترجمه گوگل]حالا که او یک مهماندار هوایی است، سفرهای خارجی برای او جذابیت خود را از دست داده است
[ترجمه ترگمان]حالا که او یک مهماندار هواپیما است، سفره ای خارجی جذابیت خود را برای او از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hostess greeted her guests with ease.
[ترجمه گوگل]مهماندار به راحتی از مهمانانش استقبال کرد
[ترجمه ترگمان]میزبان با مهربانی به میهمانان خوش آمد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The hostess served refreshments after the tennis matches.
[ترجمه گوگل]میزبان پس از پایان مسابقات تنیس به صرف نوشیدنی پرداخت
[ترجمه ترگمان]خانم میزبان پس از مسابقه تنیس به تنقلات تعارف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The hostess set a lamp on the table.
[ترجمه گوگل]مهماندار چراغی را روی میز گذاشت
[ترجمه ترگمان]مهماندار چراغ را روی میز گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She had become a nightclub hostess.
[ترجمه گوگل]او مهماندار کلوپ شبانه شده بود
[ترجمه ترگمان]او یک میزبان کلوپ شبانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Does she accept to hostess my birthday celebration?
[ترجمه گوگل]آیا او می پذیرد که میزبان جشن تولد من باشد؟
[ترجمه ترگمان]اون جشن تولدم رو قبول میکنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hostess is profuse in her hospitality.
[ترجمه گوگل]مهماندار در مهمان نوازی بسیار زیاد است
[ترجمه ترگمان]میزبان از مهمان نوازی او خیلی خسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The hostess is very cordial.
[ترجمه گوگل]مهماندار بسیار صمیمی است
[ترجمه ترگمان]مهماندار خیلی صمیمانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My hostess welcomed me with a practiced smile.
[ترجمه گوگل]مهماندارم با لبخندی تمرین شده از من استقبال کرد
[ترجمه ترگمان]خانم میزبان با لبخندی زورکی به من خوش آمد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میزبان (اسم)
host, hostess

زن مهماندار (اسم)
hostess

زن میزبان (اسم)
hostess

بانوی صاحبخانه (اسم)
hostess

انگلیسی به انگلیسی

• woman who receives guests into her home; stewardess (on a train, plane, etc.); greeter of patrons (in a restaurant); female master of ceremonies
the hostess at a party is the woman who has invited the guests.
see also air hostess.

پیشنهاد کاربران

hostess ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: مهماندار 1
تعریف: خانمی که پذیرایی و مراقبت از مسافران و مشتریان را بر ‏عهده دارد
میزبان ( زن )
مهمان دار

بپرس