hourly

/ˈaʊrli//ˈaʊəli/

معنی: ساعت به ساعت، هر ساعت یکبار
معانی دیگر: ساعتی، هر یک ساعت، برحسب ساعت، مکرر، دایم، همیشه، پی درپی، مدام، همیشگی، همیشگی she lived in hourly dread او در هراس دایم بسر میبرد، ساعت به ساعت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: done or occurring every hour.

- The trains run hourly.
[ترجمه گوگل] قطارها ساعتی حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان] قطارها هر ساعت حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I like to hear the hourly chiming of the bells.
[ترجمه گوگل] من دوست دارم صدای زنگ ساعتی را بشنوم
[ترجمه ترگمان] دوست دارم صدای زنگ ساعت ناقوس را بشنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: by the hour.

- The workers are paid hourly wages while the managers get a yearly salary.
[ترجمه گوگل] به کارگران دستمزد ساعتی پرداخت می شود در حالی که مدیران سالانه حقوق دریافت می کنند
[ترجمه ترگمان] کارگران دست مزد ساعتی را پرداخت می کنند در حالی که مدیران حقوق سالیانه دریافت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: frequent.
قید ( adverb )
(1) تعریف: each hour.

- We check the patients hourly.
[ترجمه گوگل] ما بیماران را هر ساعت چک می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما بیماران را ساعتی بررسی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: frequently.

جمله های نمونه

1. hourly wage
مزد ساعتی

2. an hourly train service
سرویس راه آهن هر ساعته

3. sea nymphs hourly ring his knell
(شکسپیر) پریان دریایی هر ساعت برایش ناقوس می زنند.

4. she lived in hourly dread
او در هراس دایم بسر می برد.

5. the bell rings hourly
زنگ هر ساعت یک بار به صدا در می آید.

6. workers are paid hourly for their labor
به کارگران برای کارشان ساعتی مزد می دهند.

7. they are paid on an hourly basis
به آنان به طور ساعتی مزد می دهند.

8. the government has put a floor under hourly wage
دولت برای مزدهای ساعتی میزان حداقل تعیین کرده است.

9. What's the hourly rate for cleaning?
[ترجمه گوگل]نرخ ساعتی نظافت چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]حال تمیز کردن ساعت چنده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dressings are changed four hourly to help prevent infection.
[ترجمه گوگل]پانسمان ها هر چهار ساعت تعویض می شوند تا از عفونت جلوگیری شود
[ترجمه ترگمان]Dressings به مدت چهار ساعت برای کمک به جلوگیری از ابتلا به عفونت، تغییر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Take two tablets at hourly intervals.
[ترجمه گوگل]دو قرص را در فواصل ساعتی مصرف کنید
[ترجمه ترگمان]دو قرص در فواصل ساعتی در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This medicine is to be taken hourly.
[ترجمه گوگل]این دارو باید ساعتی مصرف شود
[ترجمه ترگمان]این دارو هر ساعت باید به کار گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Trains leave at hourly intervals.
[ترجمه گوگل]قطارها در فواصل ساعتی حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]قطارها هر ساعت در فواصل معین حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Hourly output by workers declined 3% in the first quarter.
[ترجمه گوگل]تولید ساعتی کارگران در سه ماهه اول 3 درصد کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]خروجی Hourly توسط کارگران در سه ماهه اول به ۳ درصد کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The army make hourly patrols of the area.
[ترجمه گوگل]ارتش گشت ساعتی منطقه را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]ارتش گشت های ساعتی در این ناحیه را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Their hourly rates have gone up.
[ترجمه گوگل]نرخ ساعتی آنها بالا رفته است
[ترجمه ترگمان]نرخ ساعتی آن ها بالا رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Rates are calculated on an hourly basis.
[ترجمه گوگل]نرخ ها به صورت ساعتی محاسبه می شود
[ترجمه ترگمان]نرخ به صورت ساعتی محاسبه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The hourly rate is £20 all in.
[ترجمه گوگل]نرخ ساعتی 20 پوند تمام اینچ است
[ترجمه ترگمان]نرخ ساعتی در هر ساعت ۲۰ پوند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Reapply sunscreen hourly and after swimming.
[ترجمه گوگل]کرم ضد آفتاب را هر ساعت و بعد از شنا دوباره استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از کرم ضد آفتاب ساعتی و بعد از شنا کردن استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساعت به ساعت (صفت)
hourly

هر ساعت یکبار (صفت)
hourly

انگلیسی به انگلیسی

• every hour, by the hour
of or pertaining to an hour; occurring every hour; continual
an hourly event happens once every hour. attributive adjective here but can also be used as an adverb. e.g. the ground rules change daily and sometimes hourly.
your hourly earnings are the amount of money that you earn each hour.

پیشنهاد کاربران

هرساعت یکبار
هر یک ساعت یبار
مداومف پی در پی
بر حسب ساعت

بپرس