hump

/ˈhəmp//hʌmp/

معنی: قوز، پیاده روی، کوهان، گوژ، برامدگی گرد، تروشرویی کردن، روی کول انداختن، قوز کردن
معانی دیگر: (انگلیس - عامیانه - با: the) اندوه زودگذر، غمزدگی، (پشت خود را) کوژ کردن، قلمبه کردن، چفته کردن، (استرالیا - عامیانه) برپشت (خود) حمل کردن، کول کردن، (خودمانی) تقلا کردن، جدوجهد کردن، تلاش کردن، (خودمانی) شتاب کردن، عجله کردن، دست انداز (جاده)، دست انداز داشتن، (بیشتر در هواپیمایی) سلسله جبال، کوه زنجیره، (پشت شتر و نهنگ و برخی گاوهای وحشی) کوهان (رجوع شود به: kyphosis)، لوخی، رجوع شود به: hummock، کوژی (رجوع شود به: hunch)، (خودمانی) جماع کردن با، گاییدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: over the hump
(1) تعریف: a rounded projection or bulge, esp. a fleshy one, as is found on the back of a camel or on the back of a person who has a spinal deformity.

(2) تعریف: a low, rounded mound of earth; knoll.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: humps, humping, humped
(1) تعریف: to lift or bend (the back) upward.

(2) تعریف: (vulgar slang) to have sexual intercourse with.
مشابه: ball
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to rise into a hump; bulge upward.

(2) تعریف: (slang) to hurry or exert oneself (sometimes fol. by it).

جمله های نمونه

1. hump along and finish your work!
زودباش و کارت را تمام کن !

2. over the hump from buenos aires to chile
از بوینوس آیرس تا شیلی برفراز کوه ها

3. the himalayan hump
کوه زنجیره ی هیمالیا

4. on the hump
(عامیانه) در تلاش،سخت مشغول،در تقلا

5. a whale's anterior hump
کوژ قدامی نهنگ

6. we had to hump the coal to the top of the hill
باید زغال سنگ ها را تا بالای تپه برپشت خود حمل می کردیم.

7. to be over the hump
(عامیانه) از مشکلات عبور کردن (یا گذشتن)،دشواری ها را پشت سر گذاشتن

8. last year he had to hump himself and finish college
پارسال مجبور شد بکوشد و دانشکده را تمام کند.

9. my duties keep me on the hump
وظایف من مرا سخت مشغول نگاه می دارد.

10. the sight of the building gave me the hump
دیدن آن ساختمان مرا غمزده کرد.

11. if i pass this test, i'll be over the hump
اگر در این امتحان قبول شوم مشکل بزرگی را پشت سر گذاشته ام.

12. He made her hump.
[ترجمه گوگل]او را قوز کرد
[ترجمه ترگمان]قوز کرد و قوز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I'll be over the hump when I've done this exam — then there'll be just two left.
[ترجمه گوگل]وقتی این امتحان را انجام دادم، از روی قوز خواهم بود - سپس فقط دو نفر باقی خواهند ماند
[ترجمه ترگمان]وقتی این امتحان رو انجام دادم، از روی قوز بالا می ام - پس فقط دوتا باقی مونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Once the personal-computer industry gets over that hump, there will finally be speed to burn.
[ترجمه گوگل]زمانی که صنعت کامپیوترهای شخصی بر این قله غلبه کند، در نهایت سرعتی برای سوختن وجود خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]زمانی که صنعت کامپیوتر شخصی بالای آن کوهان برسد، در نهایت سرعت سوختن خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I sat down on its rounded hump.
[ترجمه گوگل]روی کوهان گرد آن نشستم
[ترجمه ترگمان]روی برآمدگی گرد و گرد آن نشستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It could not have been easy to hump awkward loads up and down the wobbly death trap.
[ترجمه گوگل]بالا و پایین بردن بارهای نامناسب در تله مرگ لرزان نمی توانست آسان باشد
[ترجمه ترگمان]قوز بالا قوز بالا و پایین رفتن از تله مرگ آسان نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The car has a big hump in the middle of the rear floor, because of the rear-wheel drive mechanism.
[ترجمه گوگل]این خودرو به دلیل مکانیزم دیفرانسیل عقب، قوز بزرگی در وسط کف عقب دارد
[ترجمه ترگمان]خودرو قوز بزرگی در وسط کف عقبی دارد، زیرا مکانیزم محرک پشت چرخ عقب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. But we are over the hump now.
[ترجمه علی مستعد] اما اکنون از قوز گذشته ایم.
|
[ترجمه مریم یخکشی] ولی الان ما قسمت سختش رو تموم کردیم
|
[ترجمه گوگل]اما اکنون از قوز گذشته ایم
[ترجمه ترگمان] ولی الان دیگه از the رد شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قوز (اسم)
hunch, hump, gibbosity

پیاده روی (اسم)
pedestrianism, hump, hike

کوهان (اسم)
hunch, hump

گوژ (اسم)
hunch, hump

برامدگی گرد (اسم)
tubercle, hump

تروشرویی کردن (فعل)
hump

روی کول انداختن (فعل)
hump

قوز کردن (فعل)
hunch, crouch, squat, hump

تخصصی

[علوم دامی] کوهان .
[آب و خاک] برآمدگی در کف

انگلیسی به انگلیسی

• bump; rounded projection (especially on the back of humans or animals); small raised area of land, small hillock
bend the back, arch the back upward; ball, engage in sexual intercourse (vulgar slang)
a hump is a small hill or raised piece of ground.
a camel's hump is the large lump on its back.
if you hump something heavy somewhere, you carry it there with difficulty; an informal use.

پیشنهاد کاربران

گوژ، کوهان، برامدگی گرد، پیاده روی، قوز کردن، تروشرویی کردن، روی کول انداختن
با عرض معذرت bang و hump هردو توی خیلی عامیانه آمریکن معنی گاییدن رو میده، یا ترتیب کسی رو دادن، حالا دقیقا معادل بریتیش اینا میشه shag
دوستان تا میتونید سریال زبان اصلی نگاه کنید خیلی تقویت کننده س
hump 3 ( n ) =a large lump on the back of a person, caused by an unusual curve in the spine
hump
hump 2 ( n ) =a large lump on the back of some animals, especially camels
hump
hump 1 ( n ) ( hʌmp ) =a large lump that sticks out above the surface of something, especially the ground, e. g. the dark hump of the mountain in the distance.
hump
قوز بینی هم معنی میده
ببخشید ولی معنی ( گاییدن ) هم میده
جابجاکردن چیزی. . . معمولا چیز سنگین و به سختی
برامدگی بالای کمر شتر
Speed/traffic hump
به معنی سرعت گیر داخل جاده ها
سخت ترین بخش یک کار
برآمدگی گرد
hump ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: تپۀ تقسیم
تعریف: تپۀ کوچکی که از شیب آن برای آرایش قطارها و اعزام آنها به مسیرهای مختلف استفاده شود
برقراری رابطه جنسی بین حیواناتی مثل سگ ها که بر پشت ماده سوار میشوند را humping گویند. محاوره ای.
قوسیدن = قوس پیدا کردن.
قوساندن = قوس دادن.
قوس
بهترین معنی برای hump کوهان هست
کوهان_ قوز
کوهان شتر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس