hunter

/ˈhəntər//ˈhʌntə/

معنی: جوینده، شکارچی، طعمه شکار، صیاد، اسب یا سگ شکاری
معانی دیگر: نخجیرگر، بشگر، (اسبی که برای حمل شکارچی به ویژه در شکار روباه آموخته شده است) اسب شکاری، ساعت قابدار، ساعت جیبی، ساعت ویژه ی شکار (hunting watch هم می گویند)، سگ شکاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who hunts.

(2) تعریف: a dog or horse specially trained or bred to assist in hunting wild animals.

جمله های نمونه

1. a hunter traced the animal to its lair
یک شکارچی ردپای حیوان راتا لانه اش گرفت.

2. the hunter bagged two wild ducks
شکارچی دو مرغابی وحشی شکار کرد.

3. the hunter shot a deer
شکارچی یک آهو زد.

4. the tiger is a mighty hunter
پلنگ شکارچی پرتوانی است.

5. The hunter is following up a wolf.
[ترجمه مستر پرفکت(حجی سابق) 😉] شکارچی به دنبال یک گرگ است
|
[ترجمه Elina] شکارچی در حال دنبال کردن یک گرگ است
|
[ترجمه Setayesh] شکارچی در حال دنبال کردن گرگی است
|
[ترجمه گوگل]شکارچی در حال تعقیب گرگ است
[ترجمه ترگمان] شکارچی دنبال یه گرگ می گرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The hunter crept up to the deer.
[ترجمه گوگل]شکارچی به سمت آهو خزید
[ترجمه ترگمان]شکارچی به گوزن نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The tiger leapt at the hunter.
[ترجمه گوگل]ببر به سمت شکارچی پرید
[ترجمه ترگمان]ببر به طرف شکارچی پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hunter whistled off his dog.
[ترجمه امین] شکارچی برای سگش سوت زد
|
[ترجمه گوگل]شکارچی سگش را با سوت زد
[ترجمه ترگمان]شکارچی از روی سگش سوتی زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Before the hunter could take aim, the deer jumped out of sight.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه شکارچی بتواند هدف بگیرد، آهو از چشمانش پرید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه شکارچی بتواند هدف گیری کند، گوزن ها از نظر ناپدید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The hunter leveled his gun at the bear.
[ترجمه Sheikh] شکارچی نشان اش را به سمت خرس گرفت
|
[ترجمه گوگل]شکارچی اسلحه خود را به سمت خرس زد
[ترجمه ترگمان]شکارچی تفنگش را روی خرس گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The hunter knelt beside the animal carcass and commenced to skin it.
[ترجمه Shaghayegh] شکارچی کنار لاشه ی حیوان زانو زد و شروع به کندن پوست آن کرد.
|
[ترجمه گوگل]شکارچی در کنار لاشه حیوان زانو زد و شروع به پوست انداختن آن کرد
[ترجمه ترگمان]شکارچی کنار لاشه حیوان زانو زد و شروع به پوست کردن آن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hunter aimed, fired, and brought down the deer.
[ترجمه گوگل]شکارچی هدف گرفت، شلیک کرد و آهو را پایین آورد
[ترجمه ترگمان]شکارچی تیراندازی کرد و گوزن را پایین آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hunter had to feign death when he suddenly found out that a bear was coming toward him.
[ترجمه گوگل]شکارچی مجبور شد تظاهر به مرگ کند که ناگهان متوجه شد خرسی به سمت او می آید
[ترجمه ترگمان]شکارچی وقتی فهمید که خرس به سوی او می آید، وانمود کرد که مرگ دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That hunter has a ruddy face because he is outdoors so much.
[ترجمه گوگل]آن شکارچی چهره سرخ‌رنگی دارد، زیرا خیلی در فضای باز است
[ترجمه ترگمان]آن شکارچی چهره ای گلگون دارد، چون او بسیار بیرون از خانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جوینده (اسم)
hunter, quester

شکارچی (اسم)
gunner, woodman, hunter, huntsman, jaeger

طعمه شکار (اسم)
hank, hunter

صیاد (اسم)
hunter, huntsman

اسب یا سگ شکاری (اسم)
hunter

انگلیسی به انگلیسی

• one who chases and captures game animals; one who seeks; one who pursues
a hunter is a person who hunts wild animals for food or as a sport.
people who search for things of a particular kind are often referred to as hunters.

پیشنهاد کاربران

شکارچی
مثال: The hunter tracked the deer through the forest.
شکارچی گوزن را از طریق جنگل پیگیری کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
hunter: شکارچی
hunters به معنی جویندگان هست
job hunters یعنی جویندگان کار
صیدپیشه . [ ص َ / ص ِ ش َ /ش ِ ] ( ص مرکب ) صیاد. شکارگیر. نخجیرگر : این صیدپیشه فکر مدارا نکرده است گر سر بریده رشته ز پا وانکرده است . کلیم ( از آنندراج ) .
A person who kill animals😔
There are lots of beautiful zebras living in this
hunter ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: شکارچی
تعریف: فردی که به شکار می پردازد
شکار چی

شکارچی ، شکار کننده موجودات : ) )
شکارچی حیوانات
شکارچی. . . شکار کننده موجودات ( حیوانات )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس