hurt

/ˈhɜːrt//hɜːt/

معنی: صدمه، زیان، ضرر، اسیب، ازار، خسارت وارد کردن، اسیب زدن، تیر کشیدن، ازردن، اذیت کردن، خسارت زدن، خسارت رساندن، خسارت وارد اوردن، جریحه دار کردن، بدرد آوردن، ازار رساندن
معانی دیگر: آسیب رساندن، صدمه زدن، گزند رساندن، آسیب بدنی رساندن، زخمی کردن، مصدوم کردن، افگار کردن، فکار کردن، خستن، خستیدن، گزاییدن، آسیب روانی رساندن، آزردن، (قلب کسی را) جریحه دار کردن، رنج دادن، درد آمدن، درد کردن، فکار شدن، درد آوردن، آزارش، گزایش، چشم زخم، آزردگی، لطمه، کوفتگی، جور، ستم، آسیب دیده، معیوب، صدمه خورده، لطمه خورده، اشکال ایجاد کردن، موجب دشواری شدن، اسیب زدن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hurts, hurting, hurt
(1) تعریف: to cause physical damage, pain, or impairment to.
مترادف: damage, injure, wound
متضاد: restore
مشابه: agonize, bruise, harm, impair, kill, pain, spite

- I hurt my arm when I fell.
[ترجمه Farimah] من به بازوی خود آسیب زدم وقتی افتادم
|
[ترجمه امیررضا] بازویم صدمه دید وقتی افتادم
|
[ترجمه حسین] وقتی افتادم بازویم آسیب دید
|
[ترجمه سجاد مصلحی] وقتی افتادم دستم صدمه دید.
|
[ترجمه سروش AbG] وقتی خوردم زمین، دستم آسیب دید.
|
[ترجمه حنا] وقتی روی زمین افتادم بازویم اسیب دید
|
[ترجمه به تو چه] من وقتی افتادم دستم درد گرفت
|
[ترجمه ..] وقتی اصغر از گوز تپه پایین افتاد خرش دست او را گایید
|
[ترجمه سینا] ترجمه امیررضا ترجمه درست تری است و ترجمه فریماه اشتباه است. در ترجمه این جمله نباید من فاعل باشد و بهتر است از فعل مجهول استفاده شود. پس ترجمه درست: وقتی افتادم بازویم آسیب دید.
|
[ترجمه مرجان] چرا i اول اومده اصلا بی معنی شده جمله، چرا اینطور ننوشته my arm hurt when i fell
|
[ترجمه گوگل] وقتی افتادم دستم آسیب دید
[ترجمه ترگمان] وقتی افتادم دستم درد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hurt her by accident.
[ترجمه n.gh] او با تصادف به او اسیب رساند
|
[ترجمه امیررضا] او با تصادف به خود آسیب رساند
|
[ترجمه هرمايني] آن مرد در تصادف آسیب دید.
|
[ترجمه ehsan] او اتفاقی صدمه دید
|
[ترجمه مهران سمیعی] به طور تصادفی به او آسیب رساند
|
[ترجمه زهرا] او بخاطر تصادف آسیب دید.
|
[ترجمه زهرا گل محمدی] تصادفا باعث شد اون صدمه ببینه
|
[ترجمه گوگل] او به طور تصادفی به او آسیب رساند
[ترجمه ترگمان] تصادفی بهش صدمه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Does it hurt when the doctor presses on your abdomen?
[ترجمه الناز] وقتی دکتر شکم شما رو فشار میده درد میگیره؟
|
[ترجمه گوگل] آیا وقتی پزشک روی شکم شما فشار می آورد درد دارد؟
[ترجمه ترگمان] وقتی دکتر روی شکمت فشار میاره درد می کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It hurts when I raise my arm.
[ترجمه هرکی بخونه خره] وقتی دستم را بالا میگیرم دستم درد میگیرد
|
[ترجمه سجاد مصلحی] وقتی دستم را بالا میبرم، دستم درد میگیرد.
|
[ترجمه ونوس] وقتی که دستم رو بالا می برم اون درد می گیره
|
[ترجمه هرکی اسم خودش رابگذاره هرکی بخونه خره ، خودش خیلی خره] وقتی دستم رو بالا می گیرم بالا درد میگیره
|
[ترجمه اصن همه خرن] وقتی دستم را بالا می گیرم درد میکند
|
[ترجمه بی شعورا ...خر خودتی] دستم بالا درد گرفت
|
[ترجمه گوگل] وقتی دستم را بالا می برم درد می کند
[ترجمه ترگمان] وقتی دستم را بالا می برم درد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause emotional suffering to.
مترادف: sting
متضاد: comfort, heal
مشابه: agonize, bruise, cut, harm, injure, pain, spite, tear, upset, wound

- She was hurt by their insulting words.
[ترجمه گوگل] او از سخنان توهین آمیز آنها ناراحت شد
[ترجمه ترگمان] با کلمات توهین آمیز خود او را آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It hurt me that he said those terrible things about me.
[ترجمه 1] آن مرا ازار داد وقتی او آن چیز های وحشتناک را درمورد من گفت.
|
[ترجمه زهرا گل محمدی] با حرف های وحشتناکی که درباره ام گفت باعث شد ناراحت بشم
|
[ترجمه گوگل] از این که او آن چیزهای وحشتناک را در مورد من گفت ناراحتم کرد
[ترجمه ترگمان] بهم صدمه زد که اون چیزای وحشتناک رو در مورد من گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to damage, harm, or weaken.
مترادف: damage, harm
متضاد: benefit, improve
مشابه: deteriorate, impair, injure, prejudice, weaken

- The low test score hurt his grade average.
[ترجمه مصطفی مرتجی] نتیجه تست پایین به معدل او آسیب زد یعنی معدل اورا پایین آورد
|
[ترجمه گوگل] نمره پایین امتحان به معدل او لطمه زد
[ترجمه ترگمان] نتیجه آزمایش پایین به حد متوسط آسیب رسونده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to feel pain, suffering, or distress.
مشابه: ache, burn, pain, smart, sting, suffer

- My head hurts.
[ترجمه پویا غلامی] سر من آسیب دیده
|
[ترجمه ...] سر من آسیب دیده است
|
[ترجمه سما] سر من درد میکند. ( با توجه به to feel pain )
|
[ترجمه گوگل] سر من آسیب دیده
[ترجمه ترگمان] سرم درد میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to inflict pain, damage, or suffering.
مشابه: cut, pain, smart, sting, wound

- The truth sometimes hurts.
[ترجمه پویا غلامی] حقیقت گاهی زیان آور است.
|
[ترجمه محمدعلی] حقیقت گاهی دردناک است
|
[ترجمه اریکا] حقیقت بعضی وقتا دردناکه
|
[ترجمه زهرا گل محمدی] گاهی اوقات حقیقت باعث می شه آسیب ببینیم
|
[ترجمه گوگل] حقیقت گاهی آزار دهنده است
[ترجمه ترگمان] حقیقت بعضی اوقات درد میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Stop banging my arm. It hurts!
[ترجمه پویا غلامی] بر روی دستم ضربه نزن. آن درد میکند.
|
[ترجمه گوگل] دست از کوبیدن بازوی من بردار درد می کند!
[ترجمه ترگمان] دست به بازوی من نزن! درد داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It really hurts that I can never see him again.
[ترجمه گوگل] واقعاً دردناک است که دیگر نمی توانم او را ببینم
[ترجمه ترگمان] واقعا دردناک است که دیگر نمی توانم او را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It hurts to think that I could have prevented this terrible thing.
[ترجمه M.] فکر کردن به این که میتوانستم از این چیز وحشتناک جلوگیری کنم، اذیتم میکند.
|
[ترجمه گوگل] فکر اینکه می توانستم از این اتفاق وحشتناک جلوگیری کنم، دردناک است
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسه که می تونستم جلوی این کار وحشتناک رو بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: an injury, pain, or affliction.
مترادف: injury, pain
مشابه: ache, affliction, distress, sting, wound

- The hurt went away when I took aspirin.
[ترجمه گوگل] با مصرف آسپرین درد از بین رفت
[ترجمه ترگمان] وقتی آسپرین خوردم، درد از بین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a cause of physical or emotional pain or suffering.
مشابه: affliction, bane, injury, pain, sore, sorrow

- The break-up with her husband left her with a hurt that never really went away.
[ترجمه گوگل] جدایی از همسرش او را با رنجی مواجه کرد که واقعاً هرگز برطرف نشد
[ترجمه ترگمان] جدایی با شوهرش او را با دردی که هرگز از آن دور نمی شد ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: physically or emotionally pained or injured.
مترادف: injured, sore, wounded
متضاد: all right, healed
مشابه: bruised

- The ice soothed her hurt ankle.
[ترجمه سارا کاووسی] یخ، دردِ قوزکِ پایِ او را آرام کرد.
|
[ترجمه گوگل] یخ مچ پای آسیب دیده اش را آرام کرد
[ترجمه ترگمان] یخ قوزک پایش را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Both of them had hurt feelings for weeks after the argument.
[ترجمه گوگل] هر دوی آنها برای هفته ها پس از مشاجره احساسات جریحه دار شده بودند
[ترجمه ترگمان] هر دوی آن ها هفته ها بعد از جر و بحث احساسات جریحه دار شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hurt someone's feelings
احساسات کسی را جریحه دار کردن

2. divorce hurt her reputation
طلاق به حیثیت او گزند وارد آورد.

3. his hurt was not serious
زخم او وخیم نبود.

4. she hurt her little knee!
حیوانکی زانویش صدمه دید!

5. the hurt boxer had to retire from the contest
مشت باز مصدوم مجبور شد از مسابقه کنار برود.

6. to hurt somebody's feelings
احساسات کسی را جریحه دار کردن

7. unemployment hurt the president's image
بیکاری به محبوبیت رییس جمهور آسیب رساند.

8. continual bombings hurt germany's industries
بمباران های متمادی به صنایع آلمان آسیب رساند.

9. he got hurt during the first half
او در نیمه ی اول (مسابقه) مصدوم شد.

10. he was hurt by the snubs of other teachers
بی اعتنایی سایر معلم ها او را آزار می داد.

11. he was hurt by the upset of the stool upon which he stood
واژگونی چارپایه ای که روی آن ایستاده بود موجب آسیب دیدن او شد.

12. his behavior hurt me deeply
رفتار او مرا عمیقا آزرده کرد.

13. my shoes hurt
کفش هایم (پاهایم را) می زنند.

14. she was hurt by any kind of criticism
هرگونه انتقاد او را آزرده می کرد.

15. she was hurt in a car accident
او در تصادف ماشین مصدوم شد.

16. strikes seriously hurt the country's economy
اعتصابات به اقتصاد کشور آسیب شدید وارد آورد.

17. a sale of hurt books
حراج کتاب های آسیب دیده

18. a severe financial hurt
آسیب شدید مالی

19. how did you hurt your knee?
زانویت چطور آسیب دید؟

20. inconstant economic policies hurt the country
سیاست های متغیر اقتصادی به کشور ضرر می زند.

21. liable to be hurt
در معرض صدمه دیدن

22. the party was hurt politically
حزب از نظر سیاسی صدمه خورد.

23. she sounded a bit hurt
مثل اینکه کمی به او برخورده بود.

24. the country's trade is hurt by the tangle of regulations
در هم و برهمی مقررات به بازرگانی کشور صدمه می زند.

25. they are out to hurt him any way they can
آنها مصمم اند هرجوری که بتوانند به او آسیب برسانند.

26. a feeling of anger and hurt
احساس خشم و آزردگی

27. my head is begininig to hurt
سرم دارد درد می گیرد.

28. don't be a baby; it didn't hurt that much
بچه بازی درنیار; آنقدرها درد نداشت.

29. he fell down the stairs and hurt his back
از پله ها افتاد و کمرش آسیب دید.

30. it was not my intention to hurt your feelings
منظورم این نبود که احساسات شما را جریحه دار کنم.

31. two of the soldiers were badly hurt
دو تا از سربازان سخت زخمی شده بودند.

32. sticks and stones may break my bones but words will never hurt me
با سنگ و چوب می توان مرا رنج داد ولی حرف (ناسزا) به من آسیبی نمی رساند

مترادف ها

صدمه (اسم)
indemnity, hurt, shock, harm, maim, concussion, injury, disservice, displeasure, scathe

زیان (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, ill, harm, wash out, drawback, disadvantage, disservice, detriment, incommodity, forfeit, scathe

ضرر (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, harm, prejudice, disadvantage, injury, detriment, wound

اسیب (اسم)
hurt, damage, mar, inconvenience, harm, strain, lesion, injury, trauma, teen, tort

ازار (اسم)
hurt, annoyance, trouble, persecution, torment, excruciation, harassment, nuisance, vexation, trade, hindrance, disservice

خسارت وارد کردن (فعل)
blemish, hurt, spoil, damage, harm

اسیب زدن (فعل)
blemish, hurt, injure

تیر کشیدن (فعل)
ache, pain, hurt, prickle, twinge, smart

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

اذیت کردن (فعل)
grind, annoy, hurt, pester, grieve, worry, offend, hock, harass, tease, badger, bedevil, chivvy, chive, indemnify, tousle, needle

خسارت زدن (فعل)
hurt, damage, harm, damnify

خسارت رساندن (فعل)
hurt, damage, harm

خسارت وارد اوردن (فعل)
hurt, damage, harm, damnify, endamage

جریحه دار کردن (فعل)
hurt, harrow, raw

بدرد آوردن (فعل)
hurt, sprain

ازار رساندن (فعل)
incommode, hurt, torture, molest, injure, plague

انگلیسی به انگلیسی

• injury, wound
cause pain; injure, wound; be injured, be wounded; cause emotional distress; damage, harm
injured, harmed; emotionally wounded; damaged
if you hurt yourself or hurt a part of your body, you injure yourself.
if you are hurt, you have been injured.
if someone hurts you, they injure you or cause you pain.
if a part of your body hurts, you feel pain there.
you can say that something hurts someone or something when it has a bad effect on them.
if someone hurts you, they upset you by saying or doing something rude or inconsiderate. verb here but can also be used as an adjective. e.g. ...a tone of hurt surprise.
a feeling of hurt is a feeling that you have when you have been treated badly.

پیشنهاد کاربران

زخم، صدمه
مثال: He fell off his bike and hurt his leg.
او از دوچرخه افتاد و پاش زخمی شد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
فرق بین hurt و damage چیه؟ کسی میدونه؟
اذیت شدن
VERB
۱ ) درد آمدن - درد کردن
۲ ) آسیب بدنی دیدن - صدمه فیزیکی دیدن یا زدن
Ex:
A: He gave two bottles.
. . .
B: Nine hundred and five dollars for two bottles of blood. And fifty dollars for Michael's commission.
...
[مشاهده متن کامل]

It didn't hurt?
C: No.
A: Your tough!
این دوتا شیشه داده.
. . .
این ۹۰۵ دلار پول دوتا شیشه خون. ۵۰ دلار هم حق دلالی مایکل.
دردت که نیومد؟
نه.
اَی گردن کلفت!🙂😏

hurt: صدمه زدن
علاوه بر "آسیب زدن" معنی "آزردن" هم میده.
منطور آزردن از نوع اذیت کردن، سر به سر گذاشتن، به احساسات کسی لطمه زدن
. . . it wouldn't hurt . . . ضرری نداره
I think he's badly hurt
رنجش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : hurt
اسم ( noun ) : hurt
صفت ( adjective ) : hurt / hurtful
قید ( adverb ) : hurtfully
Hurt mins pain
My knees hurt 🤕
اسیب دیده
اسیب
درد کردن
صدمه
آسیب
زیان
درد
بازی با کلمات
برای یادسپاری بهتر می توان از شیوه هایی چون برقرار کردن رابطه بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا قبلی استفاده کرد مثال همین
کلمه ی جدید: hurts ( هرتز )
کلمه ی آشنا قبلی: هرتز واحد فرکانس و این که برق شهری فرکانس آن 50 هرتز است
...
[مشاهده متن کامل]

ارتباط سازی:
معلم: برق چه میزان درد ایجاد می کند؟ ( پناه بر خدا )
دانش آموز: 50 تا درد یا به عبارتی 50 هرتز ایجاد می کند.
در ضمن اگر حرف ( ز ) را از هرتز برداریم می شود تلفظ hurt ( هِرت ) یعنی صدمه و آسیب و همچنین دلیل این که در کلمات hurts و hurt حرف u به جای e وجود دارد این است که کسی که درد دارد یا آسیب دیده نیاز به لیوان آب و شربت و یا پیمانه ی شربت دارد اگر به شکل u توجه شود لیوان و پیمانه ی شربت را در آن می بینید.

دَردیدن = درد کردن.
درداندن = باعث درد شدن.
درد آمدن. مثلا آیا کمرت درد میاد؟
I have failed in love in the past and I have suffered a very serious injury
جمله:
I always make effort that i don't hurt someone's feelings
زیان بخش
ضربه دیدن
The past tense of hurt is hurt
The past participle of hurt is also hurt
صدمه زدن
آسیب زدن
Wound
Injury
دلشکسته

lf you hurt someone, you make that person feel
unhappy or angry
means :lf you hurt someone, you make that person feel unhappy or angry
آسیب رساندن/ صدمه زدن
آسیب دیدن چیزی یا کسی، صدمه دیدن
صدمه. اسیب
صدمه
زیان
ضرر
آسیب
ضرر داشتن
اگه noun باشه
مثلا در hurt feeling
به معنی حس آزردگی
First it hurts, then it changes you

مترادف
Make well
Liz fell and hurt herself quite badly
لیز افتاد و بدجوری به خودش آسیب زد🔖

احساس بد کردن
خدشه دار کردن
خدشه وارد کردن
زیان
درد گرفتن
Verb:lf you hurt someone, you make that person feel unhappy or angry
فعل:وقتی تو به کسی آسیب می رسانی، تو او را ناراحت یا عصبانی کردی
معنی:
فعل:اسیب رساندن
اسم:اسیب
اصیب
سر درد
If you hurt someone, you make that person feel unhappy or angry
درد کردن

اذیت شدن،
( روح - قلب ) جریحه دار شدن،
آزار دیدن،
عذاب کشیدن،
آسیب روانی دیدن،
آزرده خاطر شدن،
آسیب دیدن،
درد داشتن،
زخمی شدن،
صدمه دیدن،
مصدوم شدن،
- I am hurt!
- I'm hurting.

آسیب دیدن
صدمه رساندن
زیان رساندن

درد
صدمه زدن
درد کردن
آسیب رساندن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس