husky

/ˈhəski//ˈhʌski/

معنی: نیرومند و درشت هیکل، خشک، پوست دار
معانی دیگر: سگ سورتمه کش، سگ قطبی، سگ سیبری، (صدای انسان) خشک، دارای خس خس، خس خسی، خشن، سبوس دار، پرسبوس، پرزبره، پوکه مانند، زبره مانند، سبوس مانند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: huskier, huskiest
مشتقات: huskily (adv.), huskiness (n.)
(1) تعریف: big and strong; muscular.
مترادف: beefy, brawny, burly, muscular
متضاد: puny
مشابه: hefty, lusty, musclebound, rugged, strapping, strong

- He'd been a husky man in his youth, but he'd grown weak with age.
[ترجمه گوگل] او در جوانی مردی هوسکی بود، اما با افزایش سن ضعیف شده بود
[ترجمه ترگمان] او مرد خشنی بود در جوانی، اما با این سن و سال ضعیف تر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of the voice, somewhat rasping or hoarse.
مترادف: gruff, hoarse, rasping, throaty
متضاد: shrill
مشابه: guttural, rough

- I have a cold, so my voice is a bit husky this morning.
[ترجمه گوگل] من سرما خورده ام، بنابراین امروز صبح صدایم کمی تند است
[ترجمه ترگمان] من سرما خورده ام، بنابراین صدای من امروز صبح کمی خشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: resembling or covered with a husk.
اسم ( noun )
حالات: huskies
• : تعریف: (often cap.) a dog of a strong, thick-furred breed developed to pull sleds in arctic regions.

جمله های نمونه

1. a husky voice
صدای خشن (و مردانه)

2. She's got a nice husky voice - very sexy.
[ترجمه گوگل]او صدای هوسکی خوبی دارد - بسیار سکسی
[ترجمه ترگمان]صدای نسبتا خشنی داشت - خیلی سکسیه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His voice was husky with grief.
[ترجمه گوگل]صدایش غمگین بود
[ترجمه ترگمان]صدایش از درد گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her voice was husky with anger.
[ترجمه گوگل]صدایش از عصبانیت تند بود
[ترجمه ترگمان]صدایش از خشم گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You sound husky - do you have a cold?
[ترجمه گوگل]به نظر هوسکی - سرما خوردی؟
[ترجمه ترگمان]به نظر گرفته میای - سرما خوردی؟ -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm still a bit husky after my recent cold.
[ترجمه گوگل]من بعد از سرماخوردگی اخیرم هنوز کمی خشن هستم
[ترجمه ترگمان]هنوز کمی بعد از سرمای اخیر، کمی husky
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She spoke in a husky whisper.
[ترجمه گوگل]با زمزمه ای ژولیده صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]با صدای گرفته و گرفته ای شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His voice was husky with longing .
[ترجمه گوگل]صدایش هولناک از حسرت بود
[ترجمه ترگمان]صدایش سرشار از اشتیاق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The husky is unequalled for stamina and endurance.
[ترجمه گوگل]هاسکی از نظر استقامت و استقامت بی نظیر است
[ترجمه ترگمان]سگ اسکیمو به خاطر استقامت و استقامت بی همانند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Escamillo became a swaggering prize fighter named Husky Miller.
[ترجمه گوگل]اسکامیلو به یک جنگجوی جوایز متحجر به نام هاسکی میلر تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]Escamillo به یک مبارز حرفه ای معروف به نام husky میلر تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Has the husky engine of real estate that Cotton watched drive the county out of multiple recessions run out of gas?
[ترجمه گوگل]آیا موتور هاسکی املاک و مستغلات که کاتن تماشا می‌کرد، شهرستان را از رکودهای متعدد خارج می‌کند، بنزین تمام شده است؟
[ترجمه ترگمان]آیا این موتور husky املاک و مستغلات است که پنبه شاهد بیرون راندن این استان از چند رکود اقتصادی بوده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The too familiar husky female voice startled her into full wakefulness.
[ترجمه گوگل]صدای زن دراز کشیده بیش از حد آشنا او را در بیداری کامل غافلگیر کرد
[ترجمه ترگمان]صدای زنانه و آشنای او او را از خواب بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Husky grains dangled from the rice plants, so fragile and awkward they almost looked bashful.
[ترجمه گوگل]دانه های هاسکی از بوته های برنج آویزان بودند، آنقدر شکننده و ناجور که تقریباً خجالتی به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]دانه های husky از گیاهان برنجی اویزان شده بودند، انقدر شکننده و زشت بودند که تقریبا به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is a tall, stocky chap with a husky voice.
[ترجمه گوگل]او یک دختر قد بلند و تنومند با صدایی دراز است
[ترجمه ترگمان]مردی قد بلند و تنومندی با صدای گرفته و گرفته ای گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نیرومند و درشت هیکل (اسم)
husky

خشک (صفت)
barren, abstract, dry, arid, withered, waterless, hollow, sere, thirsty, droughty, jejune, severe, sec, brut, husky

پوست دار (صفت)
corticate, shelled, husky

انگلیسی به انگلیسی

• strong large dog with thick fur (bred to pull sleds in arctic regions)
hoarse, dry, raspy; sturdy, portly, strong, burly
if someone's voice is husky, it sounds rough or hoarse, often in an attractive way.
a husky is a strong, furry dog which is used to pull sledges across the snow.

پیشنهاد کاربران

- صدای خش دارو جذاب
- نیرومند و درشت هیکل
- سبوس دار ( husk )
- سگ هاسکی
She is dog's name
صدای خش دار ( که خیلی جذابو very sexy باشه )
He's got a nice husky voice .

بپرس