hypochondriac

/ˌhaɪpəˈkɑːndriæk//ˌhaɪpəˈkɒndrɪæk/

معنی: خیالی، ادم افسرده، خیالی، سودایی، افسرده، مالیخولیایی
معانی دیگر: خود بیمار انگار، بیمار خیالی، بیماری هراس، دچار هیپوکاندریا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to the condition of hypochondria.

(2) تعریف: indicating the area of the hypochondrium.
اسم ( noun )
مشتقات: hypochondriacal (adj.), hypochondriacally (adv.)
• : تعریف: a person who suffers abnormal anxiety about his or her health.

جمله های نمونه

1. a miserable hypochondriac whose interests are bounded by his own imaginary ailments
خود بیمار انگار بیچاره ای که علایق او محدود به بیماری های خیالی خودش است

2. She's a terrible hypochondriac - she's always at the doctor's.
[ترجمه محمد ضیایی] او واقعا از ناخوشی وحشت داره و فکر می کنه مریضه - چون همیشه دکتره.
|
[ترجمه گوگل]او یک هیپوکندری وحشتناک است - او همیشه پیش دکتر است
[ترجمه ترگمان]او همیشه در خانه دکتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't be such a hypochondriac!—there's nothing wrong with you.
[ترجمه محمد ضیایی] اینقدر خودت رو به مریضی نزن - تو هیجیت نیست.
|
[ترجمه محمد میراحمدی] چیزیت نیست. چونان کسانی نباش که توهم بیماری دارند!
|
[ترجمه گوگل]اینقدر هیپوکندریا نباش!
[ترجمه ترگمان]این قدر بد و بد نباش! تو هیچ مشکلی نداری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They seemed to think I was a professional hypochondriac.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید فکر می کردند من یک هیپوکندری حرفه ای هستم
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که آن ها فکر می کنند که من یک آدم بیمار حرفه ای هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't be such a hypochondriac - it's only a cold!
[ترجمه محمد ضیایی] اوه، این مریضی که اینقدر ترس نداره - فقط یک سرماخوردگی ساده است.
|
[ترجمه گوگل]اینقدر هیپوکندری نباشید - فقط سرماخوردگی است!
[ترجمه ترگمان]این قدر احمق نباش، فقط یک سرماخوردگی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She's a bit of a hypochondriac - always looking up her minor illnesses in a medical book.
[ترجمه گوگل]او کمی هیپوکندری است - همیشه بیماری های جزئی خود را در یک کتاب پزشکی جستجو می کند
[ترجمه ترگمان]او در یک کتاب پزشکی یک مقدار بیماری خود را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Today we appear to have excelled the hypochondriac cultures of the past by elevating the morbidly self-involved to the level of paragon.
[ترجمه گوگل]امروزه به نظر می‌رسد که با بالا بردن خود درگیرهای بیمارگونه به سطح نمونه، بر فرهنگ‌های هیپوکندری گذشته برتری یافته‌ایم
[ترجمه ترگمان]امروز به نظر می رسد که ما با بالا بردن \"خود\" خود به سطح نمونه، از فرهنگ های مالیخولیایی گذشته پیشی گرفته ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Results:The rates of anxiety, agitation, hypochondriac symptom, hypomnesia, gastroenteric symptom and somatic disease were significantly higher in elderly people group than in younger adult group.
[ترجمه گوگل]یافته‌ها: میزان اضطراب، بی‌قراری، علائم هیپوکندری، هیپومنزی، علائم گوارشی و بیماری جسمی در گروه سالمندان به‌طور معنی‌داری بیشتر از گروه جوان‌تر بود
[ترجمه ترگمان]نتایج: میزان اضطراب، اضطراب، نشانه های مالیخولیایی، hypomnesia، علامت gastroenteric و بیماری جسمی در گروه افراد مسن به میزان قابل توجهی بالاتر از گروه بزرگسالان جوان بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The hypochondriac remains a disreputable figure, solipsistic and even immune to the real suffering of others.
[ترجمه گوگل]هیپوکندریاک یک شخصیت بدنام، یکنواخت و حتی مصون از رنج واقعی دیگران است
[ترجمه ترگمان]شخص مالیخولیایی یک شخصیت بدنام، solipsistic، و حتی نسبت به رنج واقعی دیگران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A: "I'm a hypochondriac -- I love doctors and list them at the end of the book, even my proctologist.
[ترجمه گوگل]پاسخ: "من یک هیپوکندرییک هستم -- من عاشق پزشکان هستم و آنها را در انتهای کتاب ذکر می کنم، حتی پروکتولوژیستم
[ترجمه ترگمان]پاسخ: \" من آدم مالیخولیایی هستم - - من پزشکان را دوست دارم و آن ها را در انتهای کتاب، حتی proctologist ام، لیست می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was evident from the young man's circumspect excitement that he thought he'd got his first genuine schizophrenic hypochondriac.
[ترجمه گوگل]از هیجان محتاطانه مرد جوان مشخص بود که فکر می کرد اولین هیپوکندری اسکیزوفرنی واقعی خود را گرفته است
[ترجمه ترگمان]از هیجانی که این مرد جوان داشت آشکار بود که فکر می کرد نخستین بیمار اسکیزوفرنی واقعی خود را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just the thing for thinking up excuses for sick days and an ideal gift for the hypochondriac in your life.
[ترجمه گوگل]فقط چیزی برای بهانه اندیشی برای روزهای بیماری و یک هدیه ایده آل برای هیپوکندری در زندگی شما
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که برای فکر کردن به روزه ای بیمار و یک هدیه ایده آل در زندگی تو وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Besides suffering from Addison's disease, Moro was a bit of a hypochondriac and he used a lot of drugs.
[ترجمه گوگل]مورو علاوه بر اینکه از بیماری آدیسون رنج می‌برد، کمی هیپوکندری هم بود و داروهای زیادی مصرف می‌کرد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر رنج کشیدن از بیماری ادیسن، مورو کمی از افراد مالیخولیایی بوده و از بسیاری از مواد مخدر استفاده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Howard Hughes seems to have set the standard for today's hypochondriac celebrities'tics and reclusion.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هاوارد هیوز معیاری برای سلبریتی های هیپوکندریاک امروزی و گوشه نشینی تعیین کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد هوا رد Hughes استاندارد را برای افراد مشهور مالیخولیایی امروز tics و reclusion تنظیم کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خیالی (اسم)
valetudinarian, hypochondriac, worrywart

ادم افسرده (اسم)
hypochondriac, melancholic

خیالی (صفت)
valetudinarian, air-built, imaginary, fanciful, fictitious, fancied, fantastic, unrealistic, chimerical, unreal, dreamy, visionary, thoughtful, pensive, hypochondriac, spleeny, insubstantial, contemplative, meditative, romantic, cloud-built, fantastical, spectral, ideational

سودایی (صفت)
atrabilious, irascible, passionate, hypochondriac

افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone

مالیخولیایی (صفت)
hypochondriac, spleenful, spleeny, melancholic

انگلیسی به انگلیسی

• one who is obsessively concerned about his health and is constantly worried that he has contracted some illness (psychiatry)
of or pertaining to hypochondria; caused by hypochondria; suffering from hypochondria (obsessive preoccupation with one's health)
a hypochondriac is someone who worries about their health, often when there is nothing wrong with them.

پیشنهاد کاربران

۱. {شخص}بیماری هراس ۲. بیماری هراسانه // خودبیمار انگار.
a miserable hypochondriac whose interests are bounded by his own imaginary ailments.
یک بیماری هراس بیچاره ای که علایق او محدود به بیماری های خیالی خودش است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : hypochondria / hypochondriac
✅️ صفت ( adjective ) : hypochondriac / hypochondriacal
✅️ قید ( adverb ) : _
hypochondriac ( روان شناسی )
واژه مصوب: خودبیمارانگار
تعریف: فرد دچار خودبیمارانگاری
شخصی که در مورد سلامتیش و اینکه واقعا سالم است یا خیر اضطراب دارد
خودبیمارانگاری
ناحیه زیر غضروف های دنده ( اناتومی و پزشکی )
) anatomy ) upper latteral regions beneath the ribs
وسواس سلامتی
وسواسی ( نسبت به بیماری )
وسواسی

بپرس