ideal

/aɪˈdiːl//aɪˈdɪəl/

معنی: ارزو، کمال مطلوب، ارمان، ایدهال، هدف زندگی، معنی، دلخواه
معانی دیگر: خواسته، مطلوب، آرزویی، آرمانی، ایده آل، پسند، وابسته به فکر و تصور، پندار وار، انگاری، پنداشتی، تفکری، ذهنی، گمانی، تصوری، تخیلی، (فلسفه) وابسته به آرمان گرایی (ایده آلیسم)، آرمان گرایانه، پندار گرایانه، (افلاطون) مینوی، راستین الگو، هدف عالی و غایی، ابر آماج، خیال، انگاره، پنداره، (ریاضی) مثالی، خیالی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an idea of something in its perfect form or essence.
مترادف: archetype, epitome, essence, pattern
مشابه: abstraction, beau ideal, criterion, model, original, paradigm, standard, type

- A society without violence is an ideal worth working for.
[ترجمه گوگل] جامعه ای بدون خشونت ایده آلی است که ارزش کار کردن را دارد
[ترجمه ترگمان] جامعه بدون خشونت یک ارزش ایده آل برای کار کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a principle or aim considered honorable; standard of excellence.
مشابه: aim, aspiration, conviction, principle, standard

- He has high ideals and always tries to act with integrity.
[ترجمه گوگل] او آرمان های بالایی دارد و همیشه سعی می کند با صداقت عمل کند
[ترجمه ترگمان] او دارای آرمان های عالی است و همیشه سعی دارد با صداقت عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something or someone that embodies a standard.
مترادف: beau ideal, example, hero, heroine, idol, model, pattern, prototype, standard
مشابه: classic, exemplar, inspiration, light, nonpareil, paragon, role model

- Her body type is considered the ideal for a dancer.
[ترجمه گوگل] نوع بدن او برای یک رقصنده ایده آل در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان] نوع بدنش برای یک رقاص ایده آل محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, relating to, embodying, or conforming to an ideal.
مترادف: model
متضاد: actual
مشابه: abstract, hypothetical, theoretical, typical, utopian

- They hoped to create an ideal community in which every member could find happiness.
[ترجمه گوگل] آنها امیدوار بودند که جامعه ای ایده آل ایجاد کنند که در آن هر عضوی بتواند خوشبختی پیدا کند
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوار بودند جامعه ای ایده آل ایجاد کنند که در آن هر عضو می تواند شادی را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: regarded as a model or standard of excellence or perfection.
مترادف: model, perfect, right, ultimate

- They consider the ideal employee to be one who follows instructions without questioning.
[ترجمه گوگل] آن‌ها کارمند ایده‌آل را کسی می‌دانند که دستورالعمل‌ها را بدون سؤال دنبال می‌کند
[ترجمه ترگمان] آن ها کارمند ایده آل را به عنوان کسی که دستورالعمل را بدون سوال کردن دنبال می کند، در نظر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: regarded as the best of its kind or the best in the circumstances.
مترادف: best, perfect, precise, very
متضاد: worst
مشابه: exact, exemplary

- The restaurant is in an ideal location next to the new theater.
[ترجمه گوگل] این رستوران در موقعیت ایده آلی در کنار تئاتر جدید قرار دارد
[ترجمه ترگمان] رستوران در مکانی ایده آل در کنار تئاتر جدید قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He picked the ideal moment to propose to his girlfriend.
[ترجمه گوگل] او بهترین لحظه را برای خواستگاری از دوست دخترش انتخاب کرد
[ترجمه ترگمان] یک لحظه ایده آل را انتخاب کرد تا به دوست دخترش خواستگاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. ideal beauty
زیبایی آرمانی

2. ideal factors
عامل های مثالی

3. ideal weather for swimming
هوای مطلوب برای شنا

4. an ideal being
یک موجود آرمانی

5. her ideal husband
شوهر دلخواه او

6. the ideal of a world society
آرمان یک همزیگان جهانی

7. their ideal was a quiet, simple life
کمال مطلوب آنها یک زندگی ساده و آرام بود.

8. a purely ideal concept of society
تصور صرفا خیال پردازانه ای از جامعه

9. she confuses ideal and concrete things
او چیزهای تخیلی را با چیزهای ملموس قاطی می کند.

10. the renaissance ideal of the universal man
آرمان رنسانس درباره ی مرد گسترده دان

11. his conception of the ideal life
پنداشت او درباره ی زندگی دلخواه

12. a perfect circle is an ideal impossible to construct
یک دایره ی کامل انگاره ای است که درست کردن آن غیر ممکن می باشد.

13. don't pay a down payment; keep your options open until you find your ideal house
بیعانه نده،تا خانه ی دلخواه خود را پیدا نکرده ای امکان انتخاب خود را محدود نکن.

14. A jeep is ideal for driving over rough terrain.
[ترجمه گوگل]جیپ برای رانندگی در زمین های ناهموار ایده آل است
[ترجمه ترگمان]جیپ برای رانندگی در زمین های سخت ایده آل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Fantasy and ideal vision but end the deadlock.
[ترجمه گوگل]فانتزی و دید ایده آل اما پایان دادن به بن بست
[ترجمه ترگمان]فانتزی و دید ایده آل اما به بن بست ختم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This weather is ideal for a picnic.
[ترجمه گوگل]این آب و هوا برای پیک نیک ایده آل است
[ترجمه ترگمان]این هوا برای یک پیکنیک خیلی خوبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Low - fat foods are ideal for people who are watching their waistline.
[ترجمه گوگل]غذاهای کم چرب برای افرادی که مراقب دور کمر خود هستند ایده آل هستند
[ترجمه ترگمان]غذاهای چربی کم برای افرادی که دور کمر خود را تماشا می کنند ایده آل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The hotel's size makes it ideal for large conferences.
[ترجمه گوگل]اندازه هتل آن را برای کنفرانس های بزرگ ایده آل می کند
[ترجمه ترگمان]اندازه هتل برای کنفرانس های بزرگ ایده آل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Her breadth of experience makes her ideal for the job.
[ترجمه گوگل]وسعت تجربه او او را برای این شغل ایده آل می کند
[ترجمه ترگمان]وسعت تجربه او باعث می شود که او برای این کار ایده آل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Ideal are like the stars --- we never reach them ,but like mariners, we chart our course by them.
[ترجمه گوگل]ایده آل ها مانند ستاره ها هستند --- ما هرگز به آنها نمی رسیم، اما مانند دریانوردان مسیر خود را با آنها ترسیم می کنیم
[ترجمه ترگمان]ایده آل شبیه ستارگان است - - ما هرگز به آن ها نمی رسد، اما مثل mariners، ما مسیر خود را به آن ها نشان می دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The houses are small and inexpensive, ideal for first-time buyers.
[ترجمه گوگل]خانه ها کوچک و ارزان هستند و برای اولین خریدار ایده آل هستند
[ترجمه ترگمان]این خانه ها کوچک و ارزان هستند و برای خریداران بار اول ایده آل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارزو (اسم)
wish, appetence, appetency, desire, will, aspiration, ambition, wishing, appetite, ideal

کمال مطلوب (اسم)
ideal, beau-ideal

ارمان (اسم)
desire, ideal

ایدهال (اسم)
ideal

هدف زندگی (اسم)
ideal

معنی (اسم)
abstract, meaning, sense, significance, implication, signification, point, reality, spirit, intent, innuendo, essence, idea, ideal, moral, peculiar charm

دلخواه (صفت)
arbitrary, ideal

تخصصی

[برق و الکترونیک] ایده آل
[نساجی] مطلوب - ایده آل - کامل
[ریاضیات] آرمان، ایده آل، آرمانی، دلخواه، خیالی، ایدآل دو طرفه

انگلیسی به انگلیسی

• idea or standard of perfection, pattern, model; person or thing which embodies a standard of perfection; aspiration, aim, goal
perfect; imaginary, existing only in the mind; excellent, best; exemplary; embodying a standard of perfection
an ideal is a principle, idea, or standard that seems very good and worth trying to achieve.
your ideal of something is the person or thing that seems to you to be the best possible example of it.
the ideal person or thing for a particular purpose is the best one for it.
an ideal society or world is the best possible one that you can imagine.

پیشنهاد کاربران

ایده آل
He is an ideal player for the striker position
او یک بازیکن ایده آل برای پست مهاجم است. ⚽🏟️
املای درست این واژه طبق فرهنگ املایی: ایدئال
به همان ترتیب که معادل idealist/idealism می شود ایدئالیست/ ایدئالیسم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : idealize / ideate
✅️ اسم ( noun ) : idea / ideology / ideologue / ideologist / ideal / ideation idealism / idealist / idealization
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : ideological / ideal / idealistic
✅️ قید ( adverb ) : ideologically / ideally / idealistically

در فلسفه افلاطونی به معنای "مثالی" است. در تناسب با نظریه مُثُل ( Theory of Ideas )
غیرواقعی
مطلوب، مطلوبیت، دلپسند، آرمان
عقیدتی
در زبان هوانوردیideal به معنی خلص کار کردن موتور هواپیما است یعنی موتور شما در حال چرخش هست ولی نیروی لیفت برای شما تولید نمی کند
ایده آل، خوشایند، وضعیت مطلوب و مورد رضایت😀
ideal ( هنرهای تجسمی )
واژه مصوب: آرمان
تعریف: ادراک هنری هنرمند که کامل تر از اثر هنری اوست و از اندیشۀ خود هنرمند سرچشمه گرفته است
ایده آل
مثلاً: what is ur ideal man? ← مرد ایده ال شما چیست؟
آرزو
ایده آل، مطلوب
معیار، مقیاس، ملاک، شاخص، میزان، الگو، سرمشق
criterion, standard - the ideal in terms of which something can be judged = thefreedictionary. com/ideal
In Table 5. 3 I have taken the 60 index scores and have arrayed them about the rank - size ideal :
...
[مشاهده متن کامل]

در جدول ۵/۳ من ۶۰ نمره شاخص را آورده ام و آنها را پیرامون معیار رتبه - اندازه مرتب کرده ام

ایده آل
واژه فرانسوی -
دلخواه، آرمانی، رویایی، دست نیافتنی، پسندیده، خوشایند،
دلچسب، دلپذیر، دلپسند، دلنشین -
هدف والا، آرمان برتر! -
بهترین، باحال، عالی، شگفت انگیز، خفن! -
جالب، چشمگیر، چشمنواز، معرکه!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس