impair

/ˌɪmˈper//ɪmˈpeə/

معنی: خرد ساختن، خراب کردن، معیوب کردن، ضعیف کردن، زیان رساندن
معانی دیگر: آسیب رساندن، ناقص کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impairs, impairing, impaired
مشتقات: impairment (n.)
• : تعریف: to weaken, damage, or cause to diminish in value or quality.
مترادف: attenuate, cripple, damage, diminish, enervate, harm, hurt, injure, weaken
متضاد: enhance, improve, repair
مشابه: debase, debilitate, disable, enfeeble, hinder, incapacitate, lessen, maim, mar, sap, vitiate, wear

- Consuming alcohol can impair one's ability to operate a vehicle.
[ترجمه گوگل] مصرف مشروبات الکلی می تواند توانایی فرد را در کار با وسیله نقلیه مختل کند
[ترجمه ترگمان] مصرف الکل می تواند به توانایی فرد برای راه اندازی یک وسیله نقلیه آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Communication was impaired by the lack of qualified translators.
[ترجمه گوگل] ارتباط با فقدان مترجمان واجد شرایط مختل شد
[ترجمه ترگمان] ارتباط با نبود مترجمان واجد شرایط مختل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Loud noise can impair your hearing.
[ترجمه کامبیز] سر و صدای بلند می تواند به گوش شما آسیب بزند
|
[ترجمه Ava] صدای بلند می تواند به شنوایی شما صدمه بزند
|
[ترجمه گوگل]صدای بلند می تواند شنوایی شما را مختل کند
[ترجمه ترگمان]صدای بلند می تواند بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Tiredness can seriously impair your ability to drive.
[ترجمه گوگل]خستگی می تواند به طور جدی توانایی شما در رانندگی را مختل کند
[ترجمه ترگمان]Tiredness می توانند به طور جدی توانایی شما برای رانندگی را مختل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This study indicates that octreotide injections impair postprandial gall bladder contraction for at least four hours.
[ترجمه گوگل]این مطالعه نشان می دهد که تزریق اکتروتید انقباض کیسه صفرا پس از غذا را برای حداقل چهار ساعت مختل می کند
[ترجمه ترگمان]این مطالعه نشان می دهد که تزریق octreotide برای حداقل چهار ساعت باعث کاهش انقباض کیسه صفرا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Cons: A great way to temporarily impair gastrointestinal processes to the discomfort of others.
[ترجمه گوگل]معایب: راهی عالی برای مختل کردن موقت فرآیندهای گوارشی و ناراحتی دیگران
[ترجمه ترگمان]معایب: راهی خوب برای آسیب موقت به فرآیندهای معده و روده برای ناراحتی دیگران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Not only do sleeping pills impair the function of sleep, they also affect the way you feel the next day.
[ترجمه گوگل]قرص های خواب آور نه تنها عملکرد خواب را مختل می کنند، بلکه بر احساس شما در روز بعد نیز تأثیر می گذارند
[ترجمه ترگمان]نه تنها قرص خواب به عملکرد خواب آسیب می رساند، بلکه تاثیری را که روز بعد احساس می کنید نیز بر آن ها تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Poor notation can impair the ability of a scheme to accommodate new subjects and can hinder effective retrieval.
[ترجمه گوگل]نشانه گذاری ضعیف می تواند توانایی یک طرح را برای گنجاندن موضوعات جدید مختل کند و می تواند مانع بازیابی موثر شود
[ترجمه ترگمان]یادداشت ضعیف می تواند به توانایی یک برنامه برای تطبیق دادن موضوعات جدید و جلوگیری از بازیابی موثر، آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Acute schizophrenia can severely impair mothering skills when maternal distress leads to distraction and neglect.
[ترجمه گوگل]اسکیزوفرنی حاد می تواند مهارت های مادری را به شدت مختل کند، زمانی که ناراحتی مادر منجر به حواس پرتی و بی توجهی شود
[ترجمه ترگمان]اسکیزوفرنی حاد در زمانی که پریشانی مادران منجر به حواس پرتی و بی توجهی می شود می تواند به skills مادر آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But did you realise that smoking can impair the blood which carries oxygen to the brain and therefore decrease mental efficiency?
[ترجمه گوگل]اما آیا متوجه شدید که سیگار کشیدن می تواند خونی را که اکسیژن را به مغز حمل می کند مختل کند و در نتیجه کارایی ذهنی را کاهش دهد؟
[ترجمه ترگمان]اما آیا متوجه شده اید که سیگار کشیدن می تواند به خونی که اکسیژن را به مغز حمل می کند آسیب برساند و بنابراین کارایی ذهنی را کاهش دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Pros: A great way to temporarily impair mental processes without having to take medication.
[ترجمه گوگل]مزایا: راهی عالی برای مختل کردن موقت فرآیندهای ذهنی بدون نیاز به مصرف دارو
[ترجمه ترگمان]مزایا: راهی خوب برای مختل کردن موقت فرآیندهای ذهنی بدون نیاز به مصرف دارو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They act on him and impair his ability to distinguish between thought and perception, between concepts and objects.
[ترجمه گوگل]آنها بر روی او عمل می کنند و توانایی او را برای تمایز بین فکر و ادراک، بین مفاهیم و اشیاء مختل می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها بر روی او عمل می کنند و توانایی او برای تمایز بین تفکر و ادراک، بین مفاهیم و اشیا را خراب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't boil the sauce as this and impair the flavor.
[ترجمه گوگل]سس را به این شکل نجوشانید و طعم آن را مختل نکنید
[ترجمه ترگمان]سس را مثل این جوش نزن و آن را لکه دار نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Conclusion SAP induced by 5% sodium taurocholate could impair the pancreatic endocrine function.
[ترجمه گوگل]ConclusionSAP ناشی از 5٪ تاروکولات سدیم می تواند عملکرد غدد درون ریز پانکراس را مختل کند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری نرم افزار SAP که با ۵ % سدیم taurocholate القا شده، می تواند به تابع endocrine pancreatic آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A recurrence of such an oversight could impair our amicable relations.
[ترجمه گوگل]تکرار چنین نظارتی می تواند روابط دوستانه ما را مختل کند
[ترجمه ترگمان]بازگشت چنین an می توانست روابط دوستانه ما را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In driving simulators, marijuana does impair visual skills and mental dexterity.
[ترجمه گوگل]در شبیه سازهای رانندگی، ماری جوانا مهارت های بینایی و مهارت ذهنی را مختل می کند
[ترجمه ترگمان]در سازه ای رانندگی، ماری جوانا به مهارت بصری و چالاکی ذهنی آسیب می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Chamber angle impair is major cause of postoperative secondary glaucoma. Abnormality of lens haptics position, hemorrhage and persistent inflammation were also play a role in secondary glaucoma.
[ترجمه گوگل]اختلال زاویه محفظه یکی از دلایل اصلی گلوکوم ثانویه بعد از عمل است غیرطبیعی بودن موقعیت هاپتیک عدسی، خونریزی و التهاب مداوم نیز در گلوکوم ثانویه نقش داشتند
[ترجمه ترگمان]اختلال در زاویه حفره علت اصلی of در آب سیاه است کم خونی در وضعیت haptics، خونریزی و التهاب پایدار نیز در glaucoma دوم نیز نقش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرد ساختن (فعل)
abate, diminish, dwindle, mitigate, minify, reduce, decrease, lessen, turn down, bate, curtail, damp down, decompress, narrow, extenuate, de-escalate, impair

خراب کردن (فعل)
ruin, destroy, undo, corrupt, spoil, debauch, deteriorate, wreck, pull down, batter, take down, botch, disfigure, muck, vitiate, impair, demolish, devastate, dilapidate, muddle, ruinate, wrack, immoralize, unmake

معیوب کردن (فعل)
damage, mar, mutilate, impair

ضعیف کردن (فعل)
diminish, feeble, slack, emaciate, weaken, debilitate, infirm, impair, enfeeble, devitalize, loosen, relax, unloose

زیان رساندن (فعل)
mar, impair

تخصصی

[مهندسی گاز] خراب کردن، معیوب کردن

انگلیسی به انگلیسی

• spoil, mar, damage, weaken
if you impair something, you damage it so that it stops working properly; a formal word.

پیشنهاد کاربران

در متون حسابداری به معنای کاهش ارزش است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : impair
✅️ اسم ( noun ) : impairment
✅️ صفت ( adjective ) : impaired
✅️ قید ( adverb ) : _
Damage
افت کردن/ دچار افت شدن
خدشه دار کردن
خراب کردن، آسیب زدن
کاهش ارزش یک دارایی نامشهود
مختل کردن
نقصان، اختلال در عملکرد
از کار انداختن، تخریب کردن، متزلزل کردن
صدمه زدن
ناراحتی
پایین آوردن، کاهش دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس