imperious

/ˌɪmˈpɪriəs//ɪmˈpɪərɪəs/

معنی: امر، متکبر، مغرور، مبرم، امرانه، تحکمامیز
معانی دیگر: آمرانه، فرمان گونه، تحکم آمیز، پرعتاب و خطاب، سلطه جویانه، پرفیس، برتری گرایانه، فوری، ناگهگانی، ناگه آمد، واجب، ضروری، فوتی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: imperiously (adv.), imperiousness (n.)
(1) تعریف: like or in the manner of an absolute ruler in expecting obedience; domineering.
مشابه: arrogant, authoritarian, autocratic, dictatorial, imperative, lordly, magisterial, masterful, overbearing, tyrannical

- The servants were quick to do the bidding of their imperious master.
[ترجمه گوگل] خادمان به سرعت دستور ارباب خود را انجام دادند
[ترجمه ترگمان] خدمتکاران به سرعت فرمان ارباب خود را اجرا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- "Come here!" she demanded in an imperious tone.
[ترجمه گوگل] "بیا اینجا!" او با لحنی قدرتمند خواستار شد
[ترجمه ترگمان] \"بیا اینجا\" با لحنی آمرانه پرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: extremely urgent and absolutely necessary; imperative.
مشابه: imperative

جمله های نمونه

1. his imperious tone offended everyone
لحن تحکم آمیز او همه را رنجاند.

2. their commercial demands became so imperious that the government had to act
خواسته های تجارتی آنان آنقدر تحکیم آمیز شد که دولت را مجبور به اقدام کرد.

3. The old nun was as imperious as ever, but visibly thawed when she saw the children.
[ترجمه گوگل]راهبه پیر مثل همیشه مستبد بود، اما با دیدن بچه ها به وضوح آب شد
[ترجمه ترگمان]راهبه کهن سال نیز مانند همیشه آمرانه بود، اما وقتی بچه ها را می دید، آشکارا ذوب می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her attitude is imperious at times.
[ترجمه گوگل]نگرش او در مواقعی مستبدانه است
[ترجمه ترگمان]رفتارش گاهی آمرانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She raised her hand in an imperious gesture.
[ترجمه گوگل]دستش را به نشانه‌ی قدرتی بالا برد
[ترجمه ترگمان]دستش را با حرکتی آمرانه بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A person, who is imperious and tries to gloss over his fault, is bound to suffer in the end.
[ترجمه گوگل]کسی که مستبد است و سعی می کند عیب خود را بپوشاند، در نهایت عذاب خواهد کشید
[ترجمه ترگمان]شخصی که آمرانه است و می کوشد تا خطای خود را توجیه کند، در پایان رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She put out an imperious hand to stop him.
[ترجمه گوگل]او دست قدرتمندی را دراز کرد تا او را متوقف کند
[ترجمه ترگمان]دستش را دراز کرد تا او را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She sent them away with an imperious wave of the hand.
[ترجمه گوگل]او آنها را با تکان شدید دست فرستاد
[ترجمه ترگمان]با حرکت آمرانه دست آن ها را روانه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Times, in its imperious fashion, made a habit of sneering at Falls stunters.
[ترجمه گوگل]تایمز، به شیوه‌ی شاهانه‌اش، عادت داشت به بدلکاران فالز تمسخر کند
[ترجمه ترگمان]تایمز، به شیوه آمرانه خود، عادت به ریشخند گرفتن از آبشار Falls داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His imperious father tells Alex he wishes it were him in the coffin.
[ترجمه گوگل]پدر مستبد او به الکس می گوید که ای کاش او در تابوت بود
[ترجمه ترگمان]پدرش به آل کس می گوید که آرزو می کند در تابوت او باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The magistrate Swallow, imperious, yet insightful in the resounding portrayal of bass Louis Lebherz, presses the case for them.
[ترجمه گوگل]پرستو قاضی، مستبد و در عین حال روشن‌فکر در نقش باس لوئیس لبهرز، به آنها رسیدگی می‌کند
[ترجمه ترگمان]The Swallow، آمرانه، با این وجود که این تصویر را برای آن ها باز هم می کند، باز هم the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. All the same, he appeared a pretty imperious figure on casual encounter.
[ترجمه گوگل]با این حال، او در برخوردهای معمولی چهره ای بسیار قدرتمند به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]در هر حال او در مواجهه با یک برخورد معمولی بسیار آمرانه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There is, however, no earthly explanation for his imperious contributions on the rugby field.
[ترجمه گوگل]با این حال، هیچ توضیحی زمینی برای کمک های شاهانه او در زمین راگبی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]با این حال، هیچ توضیح زمینی برای مشارکت های آمرانه او در میدان راگبی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I am stopped mid-anecdote by an imperious tap on my shoulder.
[ترجمه گوگل]من در اواسط حکایت با یک ضربه مهیب بر شانه ام متوقف شدم
[ترجمه ترگمان]این قصه را با یک ضربه مغرورانه روی شانه ام متوقف کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امر (صفت)
authoritative, imperious

متکبر (صفت)
perky, arrogant, proud, haughty, conceited, swaggering, imperious, assuming, assumptive, disdainful, high-handed

مغرور (صفت)
presumptuous, swollen, arrogant, proud, haughty, swanky, snobbish, imperious, prideful, overbearing, assumptive, assured, bigheaded, swank, swelling, sniffy, high-hat, high-minded, hoity-toity, overweening, snippy, snotty, stuck-up, swashing, swollen-headed, toffee-nosed, uppish

مبرم (صفت)
sore, exigent, emergent, demanding, imperious, exacting, crying, pressing, urgent, importunate

امرانه (صفت)
imperious, magistral, high-handed, magisterial, peremptory

تحکمامیز (صفت)
imperious

انگلیسی به انگلیسی

• overbearing, domineering; urgent, absolutely necessary
an imperious person is proud and expects to be obeyed; a formal word.

پیشنهاد کاربران

گوش به فرمان ترجمه کاملا اشتباهیه، دقیقا متضاد معنیه کلمه هست
مغرور
متکبر
متفرعن
کسی که دوست داره بقیه ازش اطاعت کنن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : imperiousness
✅️ صفت ( adjective ) : imperious
✅️ قید ( adverb ) : imperiously
مغرور
She raised her hand in an imperious gesture.
گوش به فرمان

بپرس