impromptu

/ˌɪmˈprɑːmptuː//ɪmˈprɒmptjuː/

معنی: بالبداهه، بی مطالعه، بداهتا
معانی دیگر: فی البداهه، بی آماد، تصنیف، کاری که بی مطالعه و بمقتضای وقت انجام دهند، بالبداهه حرف زدن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: thought of, made, or done without plan, preparation, or practice; spontaneous or improvised.
مترادف: ad-lib, extemporaneous, extemporized, spontaneous, unplanned, unpremeditated, unprepared
متضاد: prepared, prepared, rehearsed
مشابه: candid, improvised, impulsive, offhand, unrehearsed

- an impromptu performance at the piano
[ترجمه گوگل] اجرای بداهه در پیانو
[ترجمه ترگمان] اجرای فی البداهه بر روی پیانو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: without advance plan or preparation; spontaneously.
مترادف: extemporaneously, extemporarily, spontaneously, unpreparedly
مشابه: ad lib, offhand

- He lectured impromptu for an hour.
[ترجمه گوگل] او یک ساعت به صورت فی البداهه سخنرانی کرد
[ترجمه ترگمان] او یک ساعت بدون وقفه سخنرانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a short musical composition, esp. for the piano, that seems like an improvisation.
مشابه: improvisation

جمله های نمونه

1. an impromptu speech
نطق فی البداهه

2. The announcement was made in an impromptu press conference at the airport.
[ترجمه گوگل]این خبر در یک کنفرانس مطبوعاتی بداهه در فرودگاه اعلام شد
[ترجمه ترگمان]این خبر در یک کنفرانس مطبوعاتی ناگهانی در فرودگاه اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This afternoon the Palestinians held an impromptu press conference.
[ترجمه گوگل]امروز بعدازظهر فلسطینی ها یک کنفرانس مطبوعاتی بداهه برگزار کردند
[ترجمه ترگمان]بعد از ظهر فلسطینیان یک کنفرانس مطبوعاتی پیش بینی نشده را برگزار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The band gave an impromptu concert on the roof of the studio.
[ترجمه گوگل]گروه یک کنسرت بداهه در پشت بام استودیو برگزار کرد
[ترجمه ترگمان]گروه با عجله به سقف استودیو کنسرت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I'm sure his remarks were rehearsed, not impromptu.
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که سخنان او تکرار شده است، نه فی البداهه
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که his را تمرین کرده بودند نه بی خبر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A piece of impromptu spiced up the concert.
[ترجمه گوگل]قطعه ای بداهه طعم کنسرت را جلب کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از آن کنسرت یک تکه ادویه تازه را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His digital likeness won an impromptu cyber-fight against a Lennox Lewis character by a knockout in the fourth round.
[ترجمه گوگل]شباهت دیجیتالی او در یک مبارزه سایبری بداهه علیه شخصیت لنوکس لوئیس با ناک اوت در راند چهارم پیروز شد
[ترجمه ترگمان]تصویر دیجیتالی او، در دور چهارم، در برابر شخصیت \"Lennox لوییس\" با ضربه فنی به رقابت سایبری پیروز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bland statements by officials are replaced by impromptu briefings by the prime minister himself.
[ترجمه گوگل]اظهارات بی ادبانه مقامات با جلسات توجیهی بداهه توسط خود نخست وزیر جایگزین می شود
[ترجمه ترگمان]اظهارات Bland توسط مقامات نخست وزیر توسط خود نخست وزیر جایگزین می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We finished the day with an impromptu game of football in a nearby field.
[ترجمه گوگل]ما روز را با یک بازی بداهه فوتبال در زمینی نزدیک به پایان رساندیم
[ترجمه ترگمان]ما روز را با بازی فی البداهه در یک میدان نزدیک به پایان بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He also gives shoppers impromptu shows in Oxford's High Street.
[ترجمه گوگل]او همچنین در خیابان های آکسفورد به خریداران نمایش های بداهه ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]او همچنین به خریداران نشان می دهد که در خیابان اصلی آکسفورد دیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. From that point, the forum became an impromptu tribute to Jim Maier.
[ترجمه گوگل]از آن نقطه، انجمن به ادای احترامی بداهه به جیم مایر تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]از آن نقطه به بعد، این فروم به ادای احترام به جیم مایر تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Few people look at the bright side of impromptu, outdoor conversations with hibernating neighbors.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردم به جنبه روشن گفتگوهای بداهه و در فضای باز با همسایگان در خواب زمستانی نگاه می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد کمی به جنبه روشن و روشن و گفتگوهای بیرون از خانه با همسایگان به خواب زمستانی نگاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Jem's impromptu speech met with thunderous applause.
[ترجمه گوگل]سخنرانی فی البداهه جم با تشویق شدید همراه شد
[ترجمه ترگمان]آخرین سخنرانی جم s با شور و شوق شروع به صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was interesting to see the many impromptu sketches made insitu, often as skilled as the finished work.
[ترجمه گوگل]دیدن طرح‌های بداهه بسیاری که در محل ساخته شده‌اند، که اغلب به اندازه کار تمام‌شده ماهر هستند، جالب بود
[ترجمه ترگمان]دیدن طرح های impromptu که insitu را به کار می بردند جالب بود، و اغلب به همان اندازه کار کردن مهارت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lord Fitzwilliam gave an impromptu ball for her at Milton Park and she danced until dawn.
[ترجمه گوگل]لرد فیتزویلیام یک توپ بداهه برای او در پارک میلتون داد و او تا سپیده دم رقصید
[ترجمه ترگمان]Lord فیتزوبلیام در پارک میلتون مجلس رقصی ترتیب داد و تا سحر رقصید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بالبداهه (اسم)
impromptu

بی مطالعه (صفت)
impromptu

بداهتا (قید)
impromptu

انگلیسی به انگلیسی

• something which is done without preparation, something improvised (i.e. speech or musical performance)
spontaneous, improvised, spur-of-the-moment, done without advance preparation
in an improvised manner, without advance preparation
an impromptu activity is not planned or organized.

پیشنهاد کاربران

فی البداهه. بدون برنامه ریزی {قبلی}. از قبل پیش بینی نشده
مثال:
This afternoon the Palestinians held an impromptu press conference.
بعد از ظهر امروز فلسطینی ها یک مصاحبه مطبوعاتی از قبل پیش بینی نشده را برگزار می کنند.
خارج از برنامه
پیش بینی نشده
برنامه ریزی نشده
ناخواسته
ناگهانی
ناغافل
بدون برنامه ریزی قبلی
dictionary. com:
impromptu ( as an adj )
1 - made or done without previous preparation:
an impromptu address to the unexpected crowds.
بدون اطلاع قبلی
2 - suddenly or hastily prepared, made, etc. :
...
[مشاهده متن کامل]

an impromptu dinner.
فی الفور، سه سوت، و غیره
3 - improvised; having the character of an improvisation.
فی البداهه

سر زده
ارتجالا
بدون آمادگی قبلی
درهنگام ، یه دفعه ای
بی مقدمه

بپرس