inconvenient

/ˌɪnkənˈviːnjənt//ˌɪnkənˈviːnɪənt/

معنی: ناجور، ناراحت
معانی دیگر: زحمت آور، اسباب زحمت، مصدع، ناراحت کننده، دردسرآور، بی موقع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inconveniently (adv.)
(1) تعریف: causing extra effort or time.
مترادف: bothersome, discommodious, troublesome
متضاد: convenient, handy
مشابه: awkward, burdensome, difficult, irksome, pesky, tiresome, trying, unhandy, vexing

- There are no supermarkets near us, so shopping is somewhat inconvenient.
[ترجمه گوگل] هیچ سوپرمارکتی در نزدیکی ما وجود ندارد، بنابراین خرید تا حدودی ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان] در نزدیکی ما سوپر مارکت وجود ندارد، بنابراین خرید کمی نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not timely or appropriate.
مترادف: ill-timed, inappropriate, inopportune, unfitting, unseasonable, unsuitable, untimely
متضاد: convenient
مشابه: out of place

- His arrival at dinner time was inconvenient.
[ترجمه گوگل] ورود او به وقت شام ناخوشایند بود
[ترجمه ترگمان] آمدن او به موقع شام نامناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not easily accessible.
متضاد: convenient
مشابه: distant, remote

- Being on a one-way street with little parking makes the restaurant somewhat inconvenient.
[ترجمه گوگل] قرار گرفتن در یک خیابان یک طرفه با پارکینگ کم، رستوران را تا حدودی ناخوشایند می کند
[ترجمه ترگمان] بودن در یک خیابان با یک خیابان کوچک باعث می شود که رستوران کمی نامناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. this chair is inconvenient
این صندلی راحت نیست.

2. not having a phone is inconvenient
نداشتن تلفن اسباب زحمت است.

3. the guests arrived at an inconvenient time
مهمانان در وقت نامناسبی وارد شدند.

4. He came at an inconvenient time.
[ترجمه گوگل]او در یک زمان نامناسب آمد
[ترجمه ترگمان]به موقع مناسبی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Monday's a bit inconvenient for me. How about Wednesday?
[ترجمه الهه مختار آبادی] دوشنبه خوب نیست ، چهارشنبه چطوره؟
|
[ترجمه گوگل]دوشنبه برای من کمی ناخوشایند است چهارشنبه چطور؟
[ترجمه ترگمان]دوشنبه برای من کمی نامناسب است چهارشنبه چطور است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Can you come at 30? I know it's inconvenient for you, but I must see you.
[ترجمه گوگل]میشه 30 بیای؟ می دانم که برای شما ناخوشایند است، اما باید شما را ببینم
[ترجمه ترگمان]میشه ساعت ۳۰ بیای؟ می دانم که برایتان ناراحت کننده است، اما باید شما را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She called at a most inconvenient time.
[ترجمه گوگل]او در ناخوشایندترین زمان تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]او از a زمان نامناسب خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They arrived at an inconvenient time we had just started the meal.
[ترجمه گوگل]آنها در یک زمان ناخوشایند آمدند که ما تازه غذا را شروع کرده بودیم
[ترجمه ترگمان]به زمان مناسبی رسیدند که ما تازه غذا را شروع کرده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Would 6 o'clock be inconvenient?
[ترجمه گوگل]آیا ساعت 6 ناخوشایند خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا ساعت ۶ مناسب است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It will be very inconvenient for me to have no car.
[ترجمه گوگل]نداشتن ماشین برای من خیلی ناراحت کننده خواهد بود
[ترجمه ترگمان]خیلی برای من نامناسب است که هیچ ماشینی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Would this afternoon be inconvenient for you?
[ترجمه گوگل]آیا امروز بعد از ظهر برای شما ناخوشایند خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا این بعدازظهر برای شما مناسب خواهد بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Am I calling at an inconvenient time?
[ترجمه گوگل]آیا در زمان نامناسبی تماس می گیرم؟
[ترجمه ترگمان]آیا من در زمان نامناسب تماس گرفته ام؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "This is inconvenient," he grumbled.
[ترجمه گوگل]او غر زد: "این ناخوشایند است "
[ترجمه ترگمان]او غرغرکنان گفت: \" این ناراحت کننده است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That's most inconvenient for me. I'm working that weekend.
[ترجمه گوگل]این برای من ناخوشایندتر است من اون آخر هفته دارم کار میکنم
[ترجمه ترگمان]این برای من خیلی ناجوره من اون آخر هفته کار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The meeting is at inconvenient time for me; I'm afraid I can't come.
[ترجمه گوگل]جلسه در زمان نامناسبی برای من است میترسم نتونم بیام
[ترجمه ترگمان]ملاقات در زمان نامناسب برای من است؛ متاسفانه نمی توانم بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Will it be inconvenient for him to attend that meeting?
[ترجمه گوگل]آیا حضور در آن جلسه برای او ناخوشایند خواهد بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا برای او مناسب نیست که در آن جلسه شرکت کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناجور (صفت)
incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

ناراحت (صفت)
uneasy, upset, disturbed, fidgety, unhandy, distraught, inconvenient, tense, uncomfortable, fretful, incommodious

انگلیسی به انگلیسی

• causing difficulty or discomfort, troublesome, inopportune
something that is inconvenient causes problems or difficulties for you.

پیشنهاد کاربران

inconvenient truth
حقیقت تلخ
adj
ناجور - دردسر زا - مشکل زا - زحمت آور - دردسر آور
مثال:
Have you ever been locked out of somewhere because you didn’t have your keys?
Yes, I have been locked out of my house before because I forgot my keys inside. It was a frustrating and inconvenient experience, but I was eventually able to find a spare key and get back inside.
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inconvenience
✅️ اسم ( noun ) : inconvenience
✅️ صفت ( adjective ) : inconvenient
✅️ قید ( adverb ) : inconveniently
موی دماغ
ناگوار ، ناگوارا ، ناخواسته ، دردسرزا
غیر مقتضی
تکلف آور و مشکل زا
دردسرساز
Problematic
ناخوشایند، نامناسب
یعنی نامناسب. بد. راحت نبودن چیزی
نامناسب
1 غیرقابل دسترس
2 نامناسب
دست نیافتنی یا دور از دسترس ، مترادف با واژه های Inaccessible ، Unavailable یا Unhandy.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس