incorporation

/ˌɪnˌkɔːrpəˈreɪʃn̩//ɪnˌkɔːpəˈreɪʃn̩/

معنی: اتصال، جا دادن، اتحاد، الحاق، پیوستگی، تلفیق، ادخال، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
معانی دیگر: اتصال، الحاق، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، پیوستگی، تلفیق، اتحاد، ادخال، جا دادن، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت

جمله های نمونه

1. Furthermore, in times of economic constraints, the incorporation of aspects of an economics-based strategy may be beneficial.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، در زمان‌های محدودیت‌های اقتصادی، ادغام جنبه‌های یک استراتژی مبتنی بر اقتصاد ممکن است سودمند باشد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، در زمان محدودیت های اقتصادی، ترکیب جنبه های یک استراتژی مبتنی بر اقتصاد می تواند مفید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The larger unincorporated industrial towns could petition for incorporation under this Act and many did so over the following years.
[ترجمه گوگل]شهرک‌های صنعتی بزرگ‌تر غیرشرکتی می‌توانستند برای ادغام تحت این قانون درخواست دهند و بسیاری این کار را در سال‌های بعد انجام دادند
[ترجمه ترگمان]شهرهای بزرگ صنعتی می توانند تحت این قانون متحد شوند و بسیاری از آن ها طی سال های بعد اینکار را انجام دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The incorporation of microelectronics in products and manufacturing processes is likely to accelerate this trend.
[ترجمه گوگل]ادغام میکروالکترونیک در محصولات و فرآیندهای تولید احتمالاً این روند را تسریع خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]تولید میکرو الکترونیک در محصولات و فرآیندهای تولید به احتمال زیاد این روند را تسریع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. High gain is achieved at low frequencies through incorporation of several differential stages of amplification.
[ترجمه گوگل]بهره بالا در فرکانس های پایین از طریق ادغام چندین مرحله دیفرانسیل تقویت به دست می آید
[ترجمه ترگمان]بهره بالا در فرکانس های پایین از طریق ترکیب چند مراحل مختلف تقویت به دست می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It encouraged the incorporation of the peasant community into the wider society, because it operated through the market.
[ترجمه گوگل]ادغام جامعه دهقانان در جامعه گسترده تر را تشویق کرد، زیرا از طریق بازار عمل می کرد
[ترجمه ترگمان]جامعه روستایی را تشویق کرد تا جامعه روستایی را به جامعه وسیع تر تبدیل کند، چرا که از طریق بازار کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Tired of traffic, incorporation spats, breezy officialdom and the dead office air?
[ترجمه گوگل]از ترافیک، دعواهای ادغام، رسمی نسیم و هوای مرده اداری خسته شده اید؟
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه از ترافیک خسته شدند، اسپاتس، اداری، مقامات مربوطه اداری، و هوای آزاد دفتر کار را به هوا پراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Those undecided on incorporation should check the map.
[ترجمه گوگل]کسانی که تصمیمی در مورد ادغام ندارند باید نقشه را بررسی کنند
[ترجمه ترگمان]کسانی که در مورد ترکیب تردید دارند باید نقشه را بررسی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Incorporation foes who argue Tucson will be ringed by suburbs ought to realize it already is.
[ترجمه گوگل]دشمنان ادغام که استدلال می کنند توسان توسط حومه ها به صدا در می آید باید بدانند که قبلاً چنین است
[ترجمه ترگمان]یکی از کسانی که ادعا می کنند توسکان توسط حومه شهر احاطه خواهد شد، باید درک کند که در حال حاضر چنین چیزی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Moreover, incorporation itself would involve a cessation for income tax purposes.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، ادغام خود مستلزم توقف برای اهداف مالیات بر درآمد است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، ادغام خود مستلزم توقف برای اهداف مالیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sustainable development will depend on a more positive incorporation of women settlers.
[ترجمه گوگل]توسعه پایدار به مشارکت مثبت بیشتر زنان مهاجر بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]توسعه پایدار به ترکیب مثبت تری از مهاجران زن بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This led to the incorporation of statistical techniques of inference into empirical social science.
[ترجمه گوگل]این منجر به ادغام تکنیک های آماری استنتاج در علوم اجتماعی تجربی شد
[ترجمه ترگمان]این امر منجر به ترکیب تکنیک های آماری استنتاج در علوم اجتماعی تجربی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Rat sciatic nerve Schwann cells were assayed for incorporation of DNA synthesis precursors, as described.
[ترجمه گوگل]سلول‌های شوان عصب سیاتیک موش صحرایی برای ترکیب پیش‌سازهای سنتز DNA مورد سنجش قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]موش sciatic رت من برای ترکیب مواد اولیه سنتز DNA سنجش شد، همان طور که توضیح داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Incorporation may itself take several forms: public or private, limited or unlimited, and with or without a share capital.
[ترجمه گوگل]شرکت سهامی ممکن است به چندین شکل باشد: عمومی یا خصوصی، محدود یا نامحدود و با یا بدون سرمایه سهام
[ترجمه ترگمان]شرکت ادغامی ممکن است چندین شکل داشته باشد: دولتی یا خصوصی، محدود یا نامحدود، و با یا بدون سرمایه مشترک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتصال (اسم)
abutment, connection, connector, connectivity, junction, linkage, juncture, union, incorporation, continuity, conjunction, coupling, nexus, conjuncture, contact, connexion

جا دادن (اسم)
incorporation, embedment

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

الحاق (اسم)
inset, juncture, supplement, addendum, union, interpolation, incorporation, concatenation, insertion, adhesion, adjunction, joinder, subjunction

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

تلفیق (اسم)
reconciliation, synthesis, incorporation, compilation, collation, modulation, conflation, syncretism

ادخال (اسم)
entry, incorporation

یکی سازی ترکیب (اسم)
incorporation

یکی شدنی (اسم)
incorporation

ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت (اسم)
incorporation

تخصصی

[زمین شناسی] مشارکت فرآیندی از زغالی شدن که در آن هیچ گونه تطبیقی رخ نمی دهد.
[حقوق] شرکت، تشکیل شرکت، گنجاندن
[ریاضیات] ترکیب، تلفیق
[خاک شناسی] قاطی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• act of joining two or more things, unification, union; inclusion; establishment of a legal corporation

پیشنهاد کاربران

دخیل کردن، دخالت دادن، جا دادن
گنجاندن
جا دادن
اِدخال
مخلوط, ترکیب, رسوب
تلفیق ادغام
الحاق، گنجاندن، ترکیب
پلیمر : اختلاط ( مخلوط کردن یک جزء درون جزئی دیگر ) / اختلاط نانوذرات درون ماتریس
تعبیه کردن
( حقوق ) عمل و مراحل ایجاد شرکت یا بنگاه. ایجاد یک هیئت ، نهاد قانونی یا سیاسی برای موجودیت دائمی مگر اینکه توسط قانون مربوط به تشکیل شرکت ها محدودیتی بر آن اعمال شود. اینجاد انجمنی که دارای شخصیت حقوقی خاصی است و این یعنی شخصیت آن جدای از اعضای آن باشد.
جذب
حقوق:دکترین الحاق
اتحادیه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس