interpreted

جمله های نمونه

1. he spoke in persian and i simultaneously interpreted what he said
او فارسی صحبت می کرد و من همزمان سخنش را ترجمه می کردم.

2. The whole speech might well be interpreted as a coded message to the Americans.
[ترجمه گوگل]کل سخنرانی ممکن است به عنوان یک پیام رمزگذاری شده برای آمریکایی ها تعبیر شود
[ترجمه ترگمان]کل گفتار ممکن است به خوبی به عنوان یک پیغام رمزدار به آمریکایی ها تفسیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He interpreted the silence as contempt.
[ترجمه گوگل]او سکوت را به تحقیر تعبیر کرد
[ترجمه ترگمان]سکوت را به صورت تحقیر تلقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He interpreted a difficult passage in a book.
[ترجمه گوگل]او قسمت دشواری را در کتابی تفسیر کرد
[ترجمه ترگمان]او یک راهرو دشوار را در یک کتاب تعبیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This might be interpreted as a de facto recognition of the republic's independence.
[ترجمه گوگل]این ممکن است به عنوان به رسمیت شناختن بالفعل استقلال جمهوری تعبیر شود
[ترجمه ترگمان]این امر ممکن است به عنوان یک به رسمیت شناخته نشدن استقلال این جمهوری تفسیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He interpreted her comments as an implicit criticism of the government.
[ترجمه گوگل]او اظهارات او را به عنوان انتقاد ضمنی از دولت تفسیر کرد
[ترجمه ترگمان]او نظرات خود را به عنوان انتقاد ضمنی از دولت تفسیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Your silence will be interpreted as approval.
[ترجمه گوگل]سکوت شما به منزله تایید خواهد بود
[ترجمه ترگمان]سکوت شما به عنوان موافقت تلقی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He interpreted the role of Professor Higgins wonderfully.
[ترجمه گوگل]او نقش پروفسور هیگینز را به طرز شگفت انگیزی تفسیر کرد
[ترجمه ترگمان]او نقش پروفسور هیگینز را به طرز شگفت انگیزی تعبیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The term 'business' is here interpreted broadly to include all types of organization in the public and private sectors.
[ترجمه گوگل]اصطلاح "کسب و کار" در اینجا به طور گسترده تفسیر می شود که شامل انواع سازمان ها در بخش های دولتی و خصوصی می شود
[ترجمه ترگمان]واژه کسب وکار در اینجا به طور گسترده تفسیر می شود تا همه انواع سازمان در بخش های دولتی و خصوصی را شامل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has interpreted my statement by contraries.
[ترجمه گوگل]او گفته های من را برعکس تفسیر کرده است
[ترجمه ترگمان]او اظهارات مرا با contraries تعبیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The way they interpreted their past was highly subjective.
[ترجمه گوگل]نحوه تفسیر آنها از گذشته بسیار ذهنی بود
[ترجمه ترگمان]روشی که آن ها گذشته شان را تفسیر می کردند، بسیار ذهنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His action was interpreted as constituting a threat to the community.
[ترجمه گوگل]اقدام او به عنوان تهدیدی برای جامعه تفسیر شد
[ترجمه ترگمان]این اقدام او به عنوان یک تهدید برای جامعه تلقی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The law is being interpreted too narrowly.
[ترجمه گوگل]قانون بیش از حد محدود تفسیر می شود
[ترجمه ترگمان]قانون به سختی تفسیر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her resignation has been widely interpreted as an admission of her guilt.
[ترجمه گوگل]استعفای او به طور گسترده به عنوان اعتراف به گناه او تعبیر شده است
[ترجمه ترگمان]استعفای او به طور گسترده ای به عنوان اعتراف به گناه وی تعبیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her message was interpreted as a warning to the general.
[ترجمه گوگل]پیام او به عنوان هشداری به ژنرال تعبیر شد
[ترجمه ترگمان]پیام او به عنوان یک هشدار به ژنرال تفسیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• explained, clarified, elucidated; orally translated from one language to another; understood or explained in a particular way; dramatized in a particular fashion

پیشنهاد کاربران

Interpreted ( P. p )
تفسیر شده
( روانشناسی )
نامیده شدن
استنباط
تفسیری ، تفسیریافته
تفسیر
درک کردن
تفسیر ، تعبیر

بپرس