impenetrable

/ˌɪmˈpenətrəbl̩//ɪmˈpenɪtrəbl̩/

معنی: پوشیده، غیر قابل رسوخ، سوراخ نشدنی، داخل نشدنی، نفوذ نکردنی، درک نکردنی
معانی دیگر: غیرقابل نفوذ، رسوخ ناپذیر، راه نیافتنی، رخنه ناپذیر، نشتاب ناپذیر، نشت ناپذیر، نا گذران، ناتراوا، بغرنج، فهم ناپذیر، نفهمیدنی، سردرنیاوردنی، حل نشدنی، غیرقابل عبور، بی گذار، بی گذر، عبور ناپذیر، گذر ناپذیر، رد نشدنی، (در برابر عقاید یا پیشنهادات یا درخواست و غیره) ناپذیرا، مقاوم، سخت، غیر قابل رسو، سورا  نشدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: impenetrably (adv.), impenetrability (n.), impenetrableness (n.)
(1) تعریف: impossible to penetrate or enter; impervious.
مترادف: impassable, impermeable, impervious
متضاد: penetrable, permeable
مشابه: blocked, dense, inaccessible, proof, unapproachable

- The cave was narrow and impenetrable by humans.
[ترجمه گوگل] غار باریک و غیر قابل نفوذ توسط انسان بود
[ترجمه ترگمان] غار تنگ و نفوذناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: impossible to understand; incomprehensible.
مترادف: incomprehensible, inscrutable, unfathomable
متضاد: clear, intelligible, knowable, penetrable, self-explanatory
مشابه: abstruse, dense, elusive, inexplicable, insoluble, mysterious, undecipherable

- What became of the crew remains an impenetrable mystery.
[ترجمه گوگل] آنچه برای خدمه رخ داد یک راز غیر قابل نفوذ باقی مانده است
[ترجمه ترگمان] چیزی که از جاشو ان خارج شد یک راز غیرقابل رسوخ باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: impossible to influence; immovable.
مترادف: immovable, impervious
متضاد: flexible
مشابه: inflexible, intractable, rigid, unreceptive, unyielding

جمله های نمونه

1. impenetrable matter
ماده ی غیرقابل نفوذ

2. an impenetrable defensive barrier
مانع دفاعی غیرقابل عبور

3. an impenetrable dilemma
معمای حل نشدنی

4. an impenetrable heart
قلبی سخت

5. an impenetrable jungle
جنگل گذرناپذیر

6. an impenetrable shield
سپر رخنه ناپذیر

7. the child speaks in an impenetrable language
کودک به زبان غیرقابل فهم خودش حرف می زند.

8. we begged him but he was impenetrable
به او التماس کردیم ولی گوشش بدهکار نبود.

9. I find his style somewhat impenetrable.
[ترجمه گوگل]به نظر من سبک او تا حدودی غیرقابل نفوذ است
[ترجمه ترگمان] سبک اون تا حدی نفوذناپذیر - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fortifications of the castle were massive and impenetrable.
[ترجمه گوگل]استحکامات قلعه عظیم و غیر قابل نفوذ بود
[ترجمه ترگمان]استحکامات قلعه عظیم و نفوذناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Just a short time ago the forest was impenetrable . . . and safe.
[ترجمه گوگل]همین چند وقت پیش جنگل غیر قابل نفوذ بود و امن
[ترجمه ترگمان]فقط چند دقیقه پیش جنگل نفوذناپذیر و امن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They stared silently at the impenetrable curtain surrounding the ship, and each face was tense with anxiety.
[ترجمه گوگل]آنها در سکوت به پرده نفوذ ناپذیری که کشتی را احاطه کرده بود خیره شده بودند و هر یک از چهره ها از اضطراب پرتنش بود
[ترجمه ترگمان]خاموش به پرده نفوذناپذیر کشتی خیره شدند و چهره هر یک از اضطراب منقبض شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Valerie's views on Gerald were impenetrable.
[ترجمه گوگل]نظرات والری در مورد جرالد غیرقابل نفوذ بود
[ترجمه ترگمان]نظرات والری روی جرالد نفوذ ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Feminist organizations and the media appeared almost impenetrable to us.
[ترجمه گوگل]سازمان ها و رسانه های فمینیستی برای ما تقریبا غیرقابل نفوذ به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]سازمان های فمینیستی و رسانه ها برای ما تقریبا نفوذناپذیر به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Their bushes form an impenetrable hedge.
[ترجمه گوگل]بوته های آنها یک پرچین غیر قابل نفوذ را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]بوته های آن ها یک پرچین نفوذ ناپذیر تشکیل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوشیده (صفت)
secret, latent, private, occult, overcast, covert, recondite, impenetrable

غیر قابل رسوخ (صفت)
impenetrable

سوراخ نشدنی (صفت)
impenetrable

داخل نشدنی (صفت)
impenetrable

نفوذ نکردنی (صفت)
impenetrable

درک نکردنی (صفت)
imperceptible, impenetrable, incomprehensible, intangible

انگلیسی به انگلیسی

• incapable of being penetrated or entered; unsusceptible to outside ideas or influences; unfathomable, inscrutable
an impenetrable wall or barrier is impossible to get through.
impenetrable also means impossible to understand.

پیشنهاد کاربران

1. نفوذناپذیر
2. درک نکردنی
غیرقابل نفوذ
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impenetrability
✅️ صفت ( adjective ) : impenetrable
✅️ قید ( adverb ) : impenetrably
گریزناپذیر
complex
entrap
Coping with dust ، impenetrable مقابله با رد غبار ، نفوذ نا پذیر
Negative thoughts will not affect me
They are not real
They are made of dotard and impenetrable
افکار منفی بر من تاثیر نمی گذارد
آنها واقعی نیستند
آنها ساخته شده از خرافات ( کور ذهن ) و غیر قابل نفوذ است

بپرس