implant

/ˌɪmˈplænt//ɪmˈplɑːnt/

معنی: کاشت، جای دادن، فرو کردن، کاشتن، القاء کردن
معانی دیگر: (به طور ژرف و ثابت و استوار) کاشتن، نشاندن، درنهادن، کارگذاشتن، (در فکر) جایگزین کردن، القا کردن، اندیش گذاری کردن، ترویج کردن، (جراحی - اسباب یا ماده یا اندام یا بافت را در داخل بدن سوار کردن یا پیوند زدن یا جایگیر کردن) پیوند زدن، (هرچیز پیوند شده یا قرار داده شده در بدن) در کاشت، پیوند، در کاشتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: implants, implanting, implanted
(1) تعریف: to plant or embed in something.
مشابه: root

(2) تعریف: to establish firmly in someone's mind; instill.
اسم ( noun )
مشتقات: implantation (n.), implanter (n.)
• : تعریف: something planted or established firmly in something else, esp. in living tissue by surgery.
مشابه: graft

جمله های نمونه

1. to implant good habits in children
عادت های خوب را میان کودکان رواج دادن

2. to implant patients with artificial organs
اندام مصنوعی در بدن بیماران کار گذاشتن

3. Early experiences can implant fears in the subconscious.
[ترجمه گوگل]تجربیات اولیه می تواند ترس را در ناخودآگاه کاشته کند
[ترجمه ترگمان]تجربیات اولیه می توانند ترس را در ناخودآگاه ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He knows how to implant good habits in children.
[ترجمه گوگل]او می داند که چگونه عادات خوب را در کودکان کاشته کند
[ترجمه ترگمان]او می داند که چطور عادات خوب را در کودکان کاشت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The operation to implant the artificial heart took two hours.
[ترجمه گوگل]عمل کاشت قلب مصنوعی دو ساعت طول کشید
[ترجمه ترگمان]عمل کاشت قلب مصنوعی دو ساعت طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An attempt to implant an embryo using an egg from an anonymous woman donor was unsuccessful.
[ترجمه علی جادری] تلاش برای کاشت جنین باستفاده از تخمک زن اهداکننده ناشناس ناموفق بود .
|
[ترجمه گوگل]تلاش برای کاشت جنین با استفاده از تخمک از یک زن ناشناس اهداکننده ناموفق بود
[ترجمه ترگمان]تلاش برای کاشت یک جنین با استفاده از یک تخم مرغ از یک زن ناشناس، ناموفق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In this operation the surgeons implant a new lens .
[ترجمه گوگل]در این عمل جراحان لنز جدیدی را کاشت می کنند
[ترجمه ترگمان]جراحان در این عملیات یک لنز جدید را کاشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Like if I had a penile implant or something.
[ترجمه گوگل]مثلا اگر کاشت آلت تناسلی داشته باشم یا چیز دیگری
[ترجمه ترگمان]مثلا اگه یه implant داشته باشم یا یه همچین چیزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Doctors have been given permission to implant five mechanical hearts in patients too ill to qualify for a live organ transplant.
[ترجمه گوگل]به پزشکان اجازه داده شده تا پنج قلب مکانیکی را در بیمارانی که برای پیوند عضو زنده واجد شرایط نیستند، کاشت کنند
[ترجمه ترگمان]به پزشکان اجازه داده شده است تا پنج قلب مکانیکی را در بیمارانی که بیش از حد بیمار هستند ایمپلنت کنند تا بتوانند برای پیوند ارگان زنده واجد شرایط شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has asked that the probes determine whether implant manufacturers withheld from federal regulators key studies on possible dangers of implants.
[ترجمه گوگل]او خواسته است که کاوشگرها تعیین کنند که آیا تولیدکنندگان ایمپلنت از تنظیم کننده های فدرال مطالعات کلیدی در مورد خطرات احتمالی ایمپلنت را دریغ کرده اند یا خیر
[ترجمه ترگمان]او درخواست کرده است که این تحقیق مشخص کند که آیا سازندگان ایمپلنت از بررسی های کلیدی قانون گذاران فدرال در مورد خطرات احتمالی ایمپلانت ها منع شده اند یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These are interchangeable heel implants for protection in training or extra lift in competition - simply by switching the implant.
[ترجمه گوگل]اینها کاشت های پاشنه قابل تعویض برای محافظت در تمرین یا بلند کردن اضافی در رقابت هستند - به سادگی با تعویض ایمپلنت
[ترجمه ترگمان]اینها implants با پاشنه قابل استفاده برای محافظت در آموزش و یا سوار شدن اضافی در رقابت - به سادگی با تغییر کاشت ایمپلنت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Clark has been living with a Jarvik 7 implant, connected to a separate air compressor, since 2 December last year.
[ترجمه گوگل]کلارک از 2 دسامبر سال گذشته با ایمپلنت جارویک 7 که به یک کمپرسور هوای جداگانه متصل است زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]کلارک با یک ایمپلنت ۷ Jarvik زندگی کرده است که به یک کمپرسور هوای جداگانه متصل است، از ۲ دسامبر سال گذشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bone collected during dental implant surgery: a clinical and histological study.
[ترجمه گوگل]استخوان جمع آوری شده در طول جراحی ایمپلنت دندان: یک مطالعه بالینی و بافت شناسی
[ترجمه ترگمان]استخوان جمع آوری شده در حین جراحی ایمپلنت دندان پزشکی: یک مطالعه بالینی و بافتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Despite this opposition, the first human implant took place in 1980.
[ترجمه گوگل]با وجود این مخالفت، اولین ایمپلنت انسان در سال 1980 انجام شد
[ترجمه ترگمان]علی رغم این مخالفت ها، اولین کاشت انسانی در سال ۱۹۸۰ رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Only one person has survived an operation to implant an artificial heart.
[ترجمه گوگل]تنها یک نفر از عمل کاشت قلب مصنوعی جان سالم به در برده است
[ترجمه ترگمان]تنها یک نفر از عمل جراحی قلب مصنوعی جان سالم به در برده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاشت (اسم)
implant

جای دادن (فعل)
place, implant

فرو کردن (فعل)
steep, embed, infix, imbed, poach, jam, thrust, horn in, inculcate, dig, detrude, hold down, implant

کاشتن (فعل)
grow, seed, plant, husband, dibber, dibble, implant, inseminate

القاء کردن (فعل)
infuse, excite, induct, inspire, implant

تخصصی

[علوم دامی] ایمپلانت ؛ وسیله ای است حاوی یک هورمون که با قرار دادن آن در بدن( معمولاً زیر پوست) بتدریج هورمون آزاد می کند .
[پلیمر] پیوند مصنوعی

انگلیسی به انگلیسی

• graft, insert, something which has been used to replace part of the body (medicine)
firmly establish, embed, plant; graft, insert (medicine)
to implant something into a person's body means to put it there by means of an operation.
an implant is something implanted into a person's body.

پیشنهاد کاربران

{پزشکی / دارویی} ایمپلنت ، داروی کاشتنی: اشکال کوچک، استریل و جامد حاوی یک داروی تغلیظ شده که برای لانه گزینی زیر جلدی در بدن بوده و در محل کاشت، به طور مداوم و در طول دوره های طولانی، داروی شان را آزاد می نمایند.
به ودیعه گذاشته شدن ( درباره مسائل معنوی درون انسان )
● نشاندن، نهادینه کردن احساس، نظر یا اندیشه ای در شخص
● ایمپلنت، ایمپلنت کردن ( دقت کنید که فقط مخصوص دندان نیست، بلکه هر جسم خارجی که در بدن جایگزین قسمتی از بدن میشه )
کاشت دندان
پیوند اعضا
implant ( پیوند )
واژه مصوب: کاشت
تعریف: نصب یا انتقال همیشگی یا موقت کاشتینه به بدن
درکاریدن/درکاشتن.
اَکاریدَن /اَکاشتن.
اندامِ کاشته ، کاشت اندام ، اندام کارگذاری ، اندام جایگذاری ، اندام سوارسازی
ابزارِ کاشته بدنی ، کاشت ابزارِ بدنی ، ابزارکارگذاریِ بدنی ، ابزارجایگذاری بدنی ، ابزارسوارسازی بدنی
کاشتن، جای دادن، کار گذاشتن
عضو مصنوعی، ایمپلنت

کاشته، کاشتنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس