implicate

/ˈɪmplɪˌket//ˈɪmplɪkeɪt/

معنی: مرکب، گرفتار کردن، بهم پیچیدن، مستلزم بودن، مشمول کردن، دلالت کردن بر
معانی دیگر: (حقوق) شریک جرم دانستن، متهم کردن، درگیر کردن، پای کسی را به میان کشیدن، (جرم و غیره) دست داشتن در، شریک بودن، (نادر) معنی دادن، رساندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: implicates, implicating, implicated
• : تعریف: to involve or prove involvement of (someone or something) in an affair, situation, event, or series of events.
مترادف: incriminate, involve
متضاد: clear
مشابه: connect, criminate, impute, inculpate

- She feared that her husband was somehow implicated in the murder.
[ترجمه گوگل] او می ترسید که شوهرش به نوعی در قتل نقش داشته باشد
[ترجمه ترگمان] می ترسید شوهرش به نحوی گرفتار قتل شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The studies implicated mercury as a cause of the brain damage.
[ترجمه محمد] مطالعات جیوه را در آسیب به مغز دخیل میدانند
|
[ترجمه گوگل] این مطالعات جیوه را به عنوان عامل آسیب مغزی مطرح کردند
[ترجمه ترگمان] این مطالعات جیوه را علت آسیب مغزی می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Have they any evidence to implicate him in the robbery?
[ترجمه سامان] آیا آنها مدرکی دارند که دلالت بر حضور او در سرقت داشته باشد ؟
|
[ترجمه گوگل]آیا آنها مدرکی دال بر دست داشتن او در سرقت دارند؟
[ترجمه ترگمان]آیا مدرکی دارند که او را در این سرقت گرفتار کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His enemies tried to implicate him .
[ترجمه گوگل]دشمنانش سعی کردند او را درگیر کنند
[ترجمه ترگمان]دشمنانش سعی می کردند او را درگیر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He didn't find anything in the notebooks to implicate Stu.
[ترجمه گوگل]او چیزی در دفترچه‌ها نیافت که استیو را درگیر کند
[ترجمه ترگمان]او چیزی در دفتر ننوشته بود تا استو را درگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He tried to avoid saying anything that would implicate him further.
[ترجمه Masi] او سعی کرد چیزی نگوید که بیشتر او را درگیر کند
|
[ترجمه گوگل]او سعی کرد از گفتن چیزی که بیشتر او را درگیر می کند اجتناب کند
[ترجمه ترگمان]می کوشید چیزی بگوید که او را بیش از پیش درگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The results implicate poor hygiene as one cause of the outbreak.
[ترجمه گوگل]نتایج نشان می‌دهد که بهداشت ضعیف یکی از دلایل شیوع این بیماری است
[ترجمه ترگمان]نتایج بهداشت ضعیف را به عنوان یکی از دلایل شیوع بیماری در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. According to the prosecution, DNA tests 'irrefutably' implicate Henson.
[ترجمه گوگل]به گفته دادستان، آزمایش‌های DNA «به‌طور غیرقابل انکاری» هنسون را درگیر می‌کند
[ترجمه ترگمان]طبق این پی گرد قانونی، دی ان ای سی ان ان را لو می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Certainly he refused to implicate himself in the development of a theory in which he had played so great a part.
[ترجمه گوگل]مطمئناً او از دخالت دادن خود در توسعه نظریه ای که نقش بسیار زیادی در آن داشته است خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]مسلما او حاضر نبود خودش را درگیر این نظریه کند که در آن نقش بزرگی ایفا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These results strongly implicate acetaldehyde as one of the important pathogenetic factors in the development of alcoholic liver disease.
[ترجمه گوگل]این نتایج به شدت استالدئید را به عنوان یکی از عوامل بیماریزای مهم در ایجاد بیماری کبدی الکلی دخیل می کند
[ترجمه ترگمان]این نتایج به شدت acetaldehyde را به عنوان یکی از عوامل مهم pathogenetic در رشد بیماری کبد الکلی نشان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No evidence exists to implicate Lord Ashcroft in committing crimes.
[ترجمه گوگل]هیچ مدرکی دال بر دخالت لرد اشکرافت در ارتکاب جنایت وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرکی وجود ندارد که در ارتکاب به جنایات لرد Ashcroft را لو دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Also, it was bound to implicate Government deeply.
[ترجمه گوگل]همچنین، باید دولت را عمیقاً تحت تأثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]ضم نا لازم بود که دولت را عمیقا درگیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Discussion Our present studies implicate active oxygen and lipid peroxidation in the pathogenesis of gastric mucosal injury induced by indomethacin.
[ترجمه گوگل]بحث: مطالعات حاضر، اکسیژن فعال و پراکسیداسیون لیپیدی را در پاتوژنز آسیب مخاط معده ناشی از ایندومتاسین نقش دارد
[ترجمه ترگمان]بحث ما مطالعات فعلی ما اکسیژن فعال و peroxidation چربی را در بیماری زایی آسیب های معده ناشی از indomethacin به دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. That verdict did not implicate individual police officers.
[ترجمه گوگل]این حکم به افسران پلیس منفرد مربوط نمی شود
[ترجمه ترگمان]این حکم افسران پلیس فردی را به میان نیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His measurement becomes a vision of traces folded; implicate the beginning point of describing the histories.
[ترجمه گوگل]اندازه گیری او به چشم اندازی از آثار تا شده تبدیل می شود نقطه شروع توصیف تاریخ ها را دخیل می کند
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری او تبدیل به یک دید از آثار شده، و نقطه شروع توصیف تاریخ ها می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Many characteristics of internet language implicate post - modern values and cultural connotations.
[ترجمه گوگل]بسیاری از ویژگی‌های زبان اینترنتی بر ارزش‌های پست مدرن و مفاهیم فرهنگی دلالت دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از ویژگی های زبان اینترنتی، ارزش های پست مدرن و مفاهیم ضمنی فرهنگی را در بر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرکب (صفت)
intricate, compound, multiplex, implicate, composed, composite, mazy, entangled

گرفتار کردن (فعل)
confuse, incriminate, draw, implicate, hook, involve, enlace, enmesh, entangle, embrangle, tangle, muddle, immesh, enwrap

بهم پیچیدن (فعل)
interlock, implicate, entwine, entwist, interlace, convolve

مستلزم بودن (فعل)
entail, require, implicate, necessitate, involve

مشمول کردن (فعل)
implicate

دلالت کردن بر (فعل)
betoken, signify, implicate

انگلیسی به انگلیسی

• involve in, show to be connected to (a crime, action, event, etc.)
if you implicate someone in an unpleasant event or situation, you show that they were involved in it.

پیشنهاد کاربران

- دخیل کردن
- به طور ضمنی رساندن
mehdi
در پاسخ به سوال باربارا
this rule does not implicate constitution
کلمه ی implicate در اینجا به معنی در ماهیت یا عملکرد ارتباط داشتن و شامل چیزی شدن است.
ترجمه: این قانون در ماهیت یا عملکرد ارتباطی با قانون اساسی ندارد و شامل آن نمی شود.
استنباط کردن
وبستر:به ارتباط صمیمی یا مجرمانه وارد کردن
درگیر شدن در ماهیت یا عملکرد چیزی
درگیر کردن به عنوان یک نتیجه یا استنتاج طبیع
مشمولِ چیزی شدن. با چیزی مرتبط شدن. با چیزی ارتباط پیدا کردن
this rule does not implicate constitution
تو این جمله به چه معناست؟ متن حقوقی هست
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : imply / implicate
✅️ اسم ( noun ) : implicature / implication
✅️ صفت ( adjective ) : implicit / implied
✅️ قید ( adverb ) : implicitly
دست داشتن ، دخیل بودن
🐌🦋
to show that someone is involved in a crime or partly responsible for something bad that has happened
متهم کردن
Have they any evidence to implicate him in the robbery?
A lot of people were implicated in the scandal.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/implicate
متهم کردن، مقصر دانستن
دخیل دانستن - برداشت کردن - تلقی کردن
پنهان
مستتر
درونی
متهم کردن - متهم بودن ( نقش داشتن ، دخالت داشتن )
Have they any evidence to implicate him in the robbery ? - A lot of people were implicated in the scandal
کسی را شریک جرم خود کردن
پای کسی را وسط کشیدن
کسی را قاطیِ. . . کردن ( ماجرا - جرم )
درگیر و گرفتارِ . . . کردن ( جرم و جنایت )
To show ( someone ) to be involved in a crime.
To incriminate
To involve
To connect
To expose
Ex:
Please do not implicate me
دلالت کردن
نقش داشتن
( فعل ) نشان دادن ، نشان دهنده بودن
دست اندر کار بودن، دخالت داشتن
متهم شدن
دخیل کردن
دخیل دانستن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس