implicated

جمله های نمونه

1. he too was heavily implicated in the plan for a coup d'etat
او هم عمیقا در نقشه ی کودتا دست داشت.

2. the discovery of the bloody glove implicated him in the murder
کشف دستکش خونین،قاتل بودن او را زیر سئوال برد.

3. The evidence clearly implicated him in the crime.
[ترجمه گوگل]شواهد به وضوح او را در این جنایت دخیل دانستند
[ترجمه ترگمان] مدارک مشخصا اون رو درگیر این جنایت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The allegations implicated Abe to such an extent he was forced to resign.
[ترجمه Alireza] مستندات و شواهد آشکارانشان میدهد که او درجنایت سهیم بوده است.
|
[ترجمه Alireza] این ترجمه مربوط به جمله ۳ میباشد
|
[ترجمه گوگل]این اتهامات آبه را تا حدی درگیر کرد که او مجبور به استعفا شد
[ترجمه ترگمان]این ادعاها، ایب را به حدی متهم کرد که مجبور شد استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was implicated in a conspiracy.
[ترجمه گوگل]او در یک توطئه دخیل بود
[ترجمه ترگمان]اون درگیر یه توطئه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These groups are very strongly implicated in the violence.
[ترجمه گوگل]این گروه ها به شدت در خشونت دخیل هستند
[ترجمه ترگمان]این گروه ها به شدت در خشونت نقش دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The President was implicated in the cover-up and forced to resign.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در این پنهان کاری دست داشت و مجبور به استعفا شد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در این سرپوش دخیل بوده است و مجبور به استعفا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Alexander was implicated in the robbery.
[ترجمه گوگل]اسکندر در این سرقت دست داشت
[ترجمه ترگمان]الکساندر در سرقت شریک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The police found a letter which implicated him in the robbery.
[ترجمه گوگل]پلیس نامه ای پیدا کرد که او را در سرقت دزدی می کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس نامه ای را پیدا کرد که او را در سرقت شریک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Senior officials were implicated in the scandal.
[ترجمه گوگل]مقامات ارشد در این رسوایی دخیل بودند
[ترجمه ترگمان]مقامات ارشد در این رسوایی دخیل بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Three police officers are implicated in the cover-up.
[ترجمه گوگل]سه افسر پلیس در این پنهان کاری دست دارند
[ترجمه ترگمان]سه افسر پلیس در این پوشش دخیل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I heard that he was implicated in the murder.
[ترجمه گوگل]شنیدم که او در قتل دست داشته است
[ترجمه ترگمان]من شنیده ام که او در قتل شریک جرم بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She has been implicated in the uproar over the firing of seven veteran employees of the White House travel office.
[ترجمه گوگل]او در هیاهوی اخراج هفت کارمند کهنه کار دفتر مسافرت کاخ سفید دخیل بوده است
[ترجمه ترگمان]او در میان کشته شدن هفت کارمند کهنه کار دفتر مسافرتی کاخ سفید دست داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Myofibroblasts have been implicated in fibrous reactions in a wide range of pathological conditions, including fibrosing conditions of the large bowel.
[ترجمه گوگل]میوفیبروبلاست ها در واکنش های فیبری در طیف گسترده ای از شرایط پاتولوژیک، از جمله شرایط فیبروز شدن روده بزرگ نقش دارند
[ترجمه ترگمان]Myofibroblasts در واکنش های فیبری در طیف وسیعی از شرایط pathological، از جمله شرایط fibrosing روده بزرگ، دست داشته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• involved incriminatingly; implied, insinuated

پیشنهاد کاربران

نقش داشتن،
مستلزم، دست اندر کار
پیچیده
مشمول، گرفتار، درگیر، شریک
دست داشتن
دخیل

بپرس