impugn

/ˌɪmˈpjuːn//ɪmˈpjuːn/

معنی: اعتراض کردن، رد کردن، تکذیب کردن، مورد اعتراض قرار دادن
معانی دیگر: مورد انتقاد و پرسش قرار دادن، (امانت و غیره را) موردتردید قرار دادن، (در اصل) مورد ضرب و جرح قرار دادن، اعترا­ کردن به، عیب جویی کردن، مورد اعترا­ قرار دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: impugns, impugning, impugned
مشتقات: impugnable (adj.)
• : تعریف: to call into question; challenge or try to discredit.
متضاد: advocate, authenticate
مشابه: contest, dispute, oppugn

- She impugned my motives, thus damaging my reputation.
[ترجمه ب گنج جو] کاری که اون کرد به همه ی اعتبار و آبرو و شهرتم اطمه زد با نادیده گرفتن انگیزه و احساسات درونی ام.
|
[ترجمه گوگل] او انگیزه های من را به چالش کشید و در نتیجه به اعتبار من لطمه زد
[ترجمه ترگمان] او انگیزه مرا نادیده گرفت، بنابراین به شهرت من لطمه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to impugn one's honesty
صداقت کسی را زیر سئوال بردن

2. i don't mean to impugn his motives
منظورم این نیست که نیت او را مورد تردید قرار بدهم.

3. There were no real grounds for impugning the decision.
[ترجمه گوگل]هیچ دلیل واقعی برای اعتراض به این تصمیم وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی برای انکار این تصمیم وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Secretary's letter questions my veracity and impugns my motives.
[ترجمه گوگل]نامه وزیر صحت من را زیر سوال می برد و انگیزه های من را به چالش می کشد
[ترجمه ترگمان]نامه دبیر صحت مرا مورد سوال قرار داده و انگیزه های من را تایید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Are you impugning my competence as a professional designer?
[ترجمه .masi] آیا شما صلاحیت مرا به عنوان یک طراح حرفه ای زیر سوال می برید؟
|
[ترجمه گوگل]آیا صلاحیت من به عنوان یک طراح حرفه ای را به چالش می کشید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما صلاحیت مرا به عنوان یک طراح حرفه ای انتخاب کرده اید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I did not mean to impugn her professional abilities.
[ترجمه گوگل]من قصد نداشتم توانایی های حرفه ای او را به چالش بکشم
[ترجمه ترگمان]من قصد این کار را نداشتم که از توانایی های حرفه ای او تکذیب کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Political combatants now routinely impugn the very moral fiber of their opponents.
[ترجمه گوگل]مبارزان سیاسی در حال حاضر به طور معمول از تارهای اخلاقی مخالفان خود انتقاد می کنند
[ترجمه ترگمان]اکنون رزمندگان سیاسی به طور معمول از تاروپود اخلاقی مخالفان خود تجاوز می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Without impugning the motives of any believer in this, I point out that it reeks of a vile and dangerous racism.
[ترجمه گوگل]بدون اینکه انگیزه‌های هیچ مؤمنی را به چالش بکشم، اشاره می‌کنم که بوی یک نژادپرستی پست و خطرناک می‌دهد
[ترجمه ترگمان]بدون اینکه انگیزه های هر believer را زیر سوال ببرم، به این نکته اشاره می کنم که آن بوی یک نژاد زشت و خطرناک می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Gerlick has filed a complaint impugning the judge's integrity.
[ترجمه گوگل]گرلیک شکایتی را در اعتراض به صداقت قاضی ارائه کرده است
[ترجمه ترگمان]Gerlick شکایتی علیه تمامیت قاضی ارائه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nobody can impugn his ability.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی تواند توانایی او را به چالش بکشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند توانایی او را درک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pollutions which attract substantial publicity risk impugning the agency's competence.
[ترجمه گوگل]آلودگی هایی که تبلیغات قابل توجهی را به خود جلب می کنند، صلاحیت آژانس را به چالش می کشند
[ترجمه ترگمان]pollutions که ریسک تبلیغاتی قابل توجهی را به خود جلب می کنند، صلاحیت این موسسه را به خطر می اندازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I do not impugn the sincerity of the protesters against China's hosting of the Olympic Games.
[ترجمه گوگل]من صداقت معترضان به میزبانی چین در بازی های المپیک را به چالش نمی کشم
[ترجمه ترگمان]من صمیمیت معترضان در مقابل میزبانی چین از بازی های المپیک را انکار نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I wish in no way to impugn the potential validity of gradualism.
[ترجمه گوگل]به هیچ وجه نمی‌خواهم اعتبار بالقوه تدریج‌گرایی را به چالش بکشم
[ترجمه ترگمان]من به هیچ وجه نمی خواهم اعتبار بالقوه gradualism را فاش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And of course, they rightly impugn all meat, not just "red" meat.
[ترجمه گوگل]و البته، آنها به درستی همه گوشت ها را ایراد می گیرند، نه فقط گوشت "قرمز"
[ترجمه ترگمان]و البته، آن ها به درستی تمام گوشت و نه فقط گوشت قرمز را از بین می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعتراض کردن (فعل)
object, protest, animadvert, squawk, fuss, except, obtest, fulminate, impugn

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

تکذیب کردن (فعل)
deny, rebut, refute, disprove, impugn

مورد اعتراض قرار دادن (فعل)
impugn

تخصصی

[حقوق] تکذیب کردن، رد کردن، مورد اعتراض قرار دادن

انگلیسی به انگلیسی

• attack the credibility of, attempt to discredit, challenge
someone who impugns something such as a quality criticizes it, especially by expressing doubt about it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

impugned: مورد تردید ( پرسش، مناقشه ) قرار گرفته
impugnable : قابل تردید، تردید پذیر، مناقشه پذیر
impugner : شک کننده، تشکیک کننده
unimpugned: بی مناقشه
به چالش کشیدن
زیر سوال بردن
تکذیب کردن، رد کردن، مورد اعتراض قرار دادن

بپرس