in order

/ɪn ˈɔrdər//ɪn ˈɔːdə/

1- درست (یا خراب) 2- خارج از ترتیب یا نوبت، مغشوش، 3- خلاف مقررات و دستور جلسه، به ترتیب، دایر

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: in accord with parliamentary rules.

(2) تعریف: in working condition.

جمله های نمونه

1. A state which dwarfs its men,in order that they may be more docile instruments in its hands even for beneficial purposes will find that with small men no great thing can really be accomplished.
[ترجمه گوگل]دولتی که مردانش را کوتوله می‌کند، تا بتوانند ابزار مطیع‌تری در دستانش باشند، حتی برای اهداف سودمند، درمی‌یابد که با انسان‌های کوچک هیچ چیز بزرگی واقعاً محقق نمی‌شود
[ترجمه ترگمان]دولتی که مردان خود را کوچک می کند تا شاید ابزار docile در دست آن باشد، حتی برای اهداف مفید، پیدا خواهد کرد که با مردان کوچک هیچ کار بزرگی نمی تواند انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The tests in this book are arranged in order of difficulty.
[ترجمه طغیانی] تست های این کتاب مرتب شده اند براساس سختیشان
|
[ترجمه گوگل]تست های این کتاب به ترتیب سختی مرتب شده اند
[ترجمه ترگمان]تست های این کتاب به ترتیب به اشکال ترتیب داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She prostituted herself in order to support her children.
[ترجمه گوگل]او برای حمایت از فرزندانش به تن فروشی می پرداخت
[ترجمه ترگمان]به منظور حمایت از فرزندانش، خود را به این سو و آن سو کشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I meditate in order to relax.
[ترجمه محمد] من به منظور آرامش مدیتیشن انجام می دهم
|
[ترجمه گوگل]برای آرامش مدیتیشن می کنم
[ترجمه ترگمان]برای استراحت فکر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government plans to cut taxes in order to stimulate the economy.
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد مالیات ها را کاهش دهد تا اقتصاد را تحریک کند
[ترجمه ترگمان]دولت قصد دارد تا مالیات را کاهش دهد تا اقتصاد را تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They work long hours in order to take home a fat wage packet.
[ترجمه گوگل]آنها ساعت های طولانی کار می کنند تا یک بسته دستمزد چربی را به خانه ببرند
[ترجمه ترگمان]آن ها ساعت های طولانی کار می کنند تا یک بسته حقوق چربی به خانه بیاورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. understand yourself in order to better understanding others.
[ترجمه DJ binam] خودتان را درک کنید تا اینکه دیگران را بهتر درک کنید
|
[ترجمه pizza] برای درک بهتر دیگران خودت رو بشناس/درک کن
|
[ترجمه گوگل]خودتان را درک کنید تا دیگران را بهتر درک کنید
[ترجمه ترگمان]خودتان را درک کنید تا درک بهتری از دیگران داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These flowers are brightly coloured in order to attract butterflies.
[ترجمه گوگل]این گل ها به منظور جذب پروانه ها به رنگ روشن هستند
[ترجمه ترگمان]این گل ها برای جذب پروانه های زیبا می درخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The guests were seated strictly in order of precedence.
[ترجمه گوگل]میهمانان دقیقاً به ترتیب اولویت نشسته بودند
[ترجمه ترگمان]مهمانان به دقت به جای تقدم نشسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He walked about in order to keep warm.
[ترجمه گوگل]راه می رفت تا گرم شود
[ترجمه ترگمان]به راه افتاد تا گرم بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We need more feedback from the consumer in order to improve our goods.
[ترجمه گوگل]ما به بازخورد بیشتری از مصرف کننده نیاز داریم تا کالاهای خود را بهبود بخشیم
[ترجمه ترگمان]ما برای بهبود goods به بازخورد بیشتری از مصرف کننده نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The items are listed in order of importance.
[ترجمه گوگل]موارد به ترتیب اهمیت فهرست شده اند
[ترجمه ترگمان]آیتم ها به ترتیب اهمیت لیست شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We should plant more and more trees in order to live better and more healthy in the future.
[ترجمه گوگل]ما باید درختان بیشتری بکاریم تا در آینده بهتر و سالم تر زندگی کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید درختان بیشتر و بیشتری را کاشت کنیم تا در آینده بهتر و سالم تر زندگی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He gave up a permanent job in order to freelance.
[ترجمه گوگل]او شغل دائمی را رها کرد تا آزاد شود
[ترجمه ترگمان]او برای آزاد کردن آزاد یک شغل ثابت را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In order to be irreplaceable, one must always be different.
[ترجمه گوگل]برای غیرقابل تعویض بودن باید همیشه متفاوت بود
[ترجمه ترگمان]برای اینکه جایگزین ناپذیر باشید، باید همیشه متفاوت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] به ترتیب
[ریاضیات] میان ترتیب

انگلیسی به انگلیسی

• working or functioning properly; all right, satisfactory

پیشنهاد کاربران

in order to :به منظورِ
in order of:به ترتیبِ
in order در جایگاه اسمی ( مناسب )
به ترتیب
the planet that is seventh in order from the sun
سیاره ای که هفتمین هست به ترتیب از خورشید
منظم، مرتب
روا
مناسب
به منظور
In order to:
تا، برای اینکه.

Adj :
Appropriate
Right for the occasion

Everything is in order. Nothing to report : همه چیز مرتبه. چیزی برای گزارش وجود نداره
بیشتر به معنای فراخور، مناسب، انجام کاری یا بیان مطلبی به فراخور مناسبتی خاص:بجا، بهنگام I think a drink would be in order ( فکر کنم وقتشه یه لبی تر کنیم!! ) *جمع و جور کردن، مرتب کردن:عادت داره قبل از
...
[مشاهده متن کامل]
مرخصی کارا رو جمع و جور کنه!! *ترتیب کارها رو دادن ( put things in order ) امیدوارم ترتیب همه کارها رو بدی!! *به ترتیبه، بر اساسin order of size یا بر اساس قد و هیکل*قانونی و معتبر:اگه مدارک in orderنباشه، نمیتونی بفروشیش!! *مطابق خواسته:آیا همه چی مطابق خواسته شماست؟

tobe in order
طبق روال بودن
به این جهت که. . .
In order یعنی مرتب
Inagine how hard it is or what it's like for your mom and dad tryingto keep a whole house in order
مناسب، خوب، شایسته
be in order درست بودن - اشکال نداشتن
in order to به منظور، برای
in order
1 - according to a particular sequence. موافقت برای پیگیری ویژه
"list the points you intend to cover and put them in order"
"لیست نکاتی را که قصد دارید پوشش دهید و آنها را پیگیری کنید"
...
[مشاهده متن کامل]

synonyms: in sequence, in alphabetical order, in numerical order, in order of priority, in order of merit, in order of seniority
"list the points you intend to cover and put them in order""لیست نکاتی را که قصد دارید پوشش دهید و آنها را پیگیری کنید"
2 - در شرایط ( جای درست ) استفاده کردن یا بکار بردن in the correct condition for operation or use.
"it is the liquidator's task to put the affairs of the company in order" این وظیفه ی تصویه گر ( حساب مالی و حقوقی شرکت ) است که کارهای شرکت را مرتب کند.
synonyms: tidy, neat, neat and tidy, orderly, straight, trim, shipshape ( and Bristol fashion ) , in apple - pie order, spick and span; in position, in place
"when he switched on the light and went in, he found everything in order"
"هنگامی که نور را روشن کرد و وارد شد، همه چیز را در نظم یافت. "
3 - مطابق با قوانین و مقررات در جلسه، مجلس قانونگذاری و غیره. . . . .
"?surely it is in order for Conservative Members to put various policy options to the Prime Minister"
4 - متناسب شرایط بودن. لازم بودن
"a little bit of flattery was now in order" "کمی تملق در آن لحظه لازم بود"
"in order to
The negative of "in order to" is " in order not to :
برای . . . بخاطر . . . . درجهت . . . درپی. . . برای اینکه . . . بخاطر اینکه . . . به منظور . . . .
Mrs Weaver had to work full - time خانم ویور باید تمام وقت کار کند.
in order to earn a living for herself and her family of five children بخاطر کسب درآمد برای خود و از پنج کودک خانواده اش
. We all need stress in order to achieve and do our best work. همه ما به سختی نیاز داریم برای موفقیت و انجام بهترین شکل کار مان.
They never parked the big van in front of the house in order not to upset the neighbours.

نا منظم
all right
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس