in the picture


دخیل (یا نا دخیل)، وارد (یا ناوارد) در وضعیت

پیشنهاد کاربران

در باغ بودن.
My dear I'm in the picture
عزیزم. منم در جریانم ( میدونم چی به چیه_تو باغم خودم )
معنی تحت الفظیشم میشه تو عکس افتادن.
؟My pall, I'm in the picture too
رفیق ، منم تو عکس هستم؟ ( منم تو عکس افتادم ) ؟
...
[مشاهده متن کامل]

واسه سوالیشم هم am Iدرسته هم i'm
بابد تلفظت سوالی باشه. ولی تو نوشتار از am lاستفاده میکنن.

درمیان بودن، در کار بودن، با وجودِ، با حضورِ مثلا وقتی پای بچه در میانه
Involved
Playing a part in something
Opposite= out of the picture, not involved
Try making a list of what needs to be done ( the
( !list is much longer with baby in the picture

. If someone is in the picture, they are involved in the situation you are talking about

بپرس